رشت برای ما همون شهریه که وقتی حالمون بده، وقتی خوشحالیم، وقتی دلتنگیم، وقتی از روزمرگی خسته شدیم و توی هر حس و حالی که هستیم اولین مقصدیه که به ذهنمون میاد و کافیه یه پیغام بدیم به رفقامون تا به فاصله دو سه ساعت پرواز کنیم به سمتش.

رشت برای ما همون شهریه که با یادآوری خاطرات خوبش قراره این سال سخت رو سر کنیم.

رشت برای ما شهر خاطره بازیه. پس یادتون باشه که هروقت دلمون گرفت قرارمون رشت، میدون شهرداری.

———-

این اپیزود با حمایت مالی اپلیکیشن پرداخت همراه کارت منتشر میشه. 

———-

تهیه‌کنندگان: کیمیا خسروی و سالار موسوی
طراح پوستر: بابک قادری

قرارمون رشت، میدان شهرداری

متن اپیزود

قرارمون رشت، میدان شهرداری

 

صدای اول: سفربه رشت، من درمورد غذاهاش می‌تونم حرف بزنم، درمورد رشت بارونی می‌تونم صحبت کنم، درمورد فقط کباب‌هاش می‌تونم صحبت کنم، درمورد چی می‌خواید صحبت کنم؟

صدای دوم: سلام کیمیا جان. چطوری عزیزم؟ خوبی؟ ردیفی؟ آره بابا من که می‌دونی دیوونه رشتم.

صدای سوم: خلاصه که رشت برای من مرکز جهانه!

 

موسیقی

 

کیمیا: سلام

سالار: اینجا یه رادیو واسه جولون دادنه

کیمیا: من سالار موسوی هستم و به همراه  کیمیا خسروی سی‌وسومین اپیزود رادیو جولون رو تقدیمون می‌کنیم. ما توی رادیو جولون هر دفعه در مورد یه مقصد یا یه موضوع مرتبط با سفر و گردشگری صحبت می‌کنیم. تا حالا با هم توی مقاصد زیادی مثل وین، تایلند، گرجستان، جزایر جنوب، کرمانشاه و کلی مقصد داخلی و خارجی دیگه جولون دادیم. گاهی اوقات هم رفتیم سراغ موضوعات مرتبط با سفر که دغدغه‌ی خیلی از ماست. موضوعاتی مثل ترس‌های سفر، سفر اصولی و ارزان، سفر زنان و کلی موضوع دیگه.

در کنار پادکست می‌تونید محتوای صوتی و متنی همه اپیزودها به همراه کلی مطلب دیگه مرتبط با سفر رو توی وبسایت رادیوجولون به آدرس Radiojoloun.com ببینید.

 

چرا سفر به رشت؟

سالار: اسمش که میاد یکهو چندتا تصویر عجیب و غریب میاد جلوی چشمم و ناخودآگاه لبخند می‌زنم.

صدای آوازخوندن میوه فروش برای سیب‌هاش، صدای بال زدن پرنده‌ها توی میدون شهرداریش و آسمون ابری و نم بارون توی لب آب. و طبیعتا همراه با همه این‌ها بوی کباب‌ها و خورش‌های رنگ و وارنگی که همیشه توی این شهر خوردم.

توی این روزهایی که نمی‌تونیم سفر بریم و توی این یلدایی که شاید نمی‌تونیم دور هم جمع بشیم، گفتیم بیایم و برتون داریم و ببریم توی یکی از شهرهایی که خیلی‌هامون توش خاطره داریم. توی این قسمت قراره درباره رشت حرف بزنیم. توی حال و هوا و صداهای شهر جولون بدیم و ببینیم چی داره این شهر که اینقدر طرفدار داره؟ تا شاید اینجوری کمی از درد بی سفریمون کم بشه. توی این قسمت، به مناسبت یلدا، می‌خوایم با رشت خاطره‌بازی کنیم.

 

موسیقی

 

اسپانسر این قسمت رادیو جولون، همراه کارته.

همراه کارت یه اپلیکیشن پرداخته. منظور از اپلیکیشن پرداخت هم، اپلیکیشنیه که میشه باهاش کارت به کارت کرد، شارژ و بسته اینترنت خرید، قبض پرداخت کرد یا کلی از این مدل کارها.

احتمالاً شما هم از خیلی از این اپلیکیشن‌ها، که معمولاً مانور زیادی هم روی جایزه و قرعه‌کشی دارن، استفاده کردین. اما همراه کارت یه فرقی با بقیه‌شون داره که اصلا دلیل اینکه ما قبول کردیم اسپانسرمون بشن هم همینه. واقعیت اینه که همراه کارت به جای اینکه هی کمپین الکی بره و هی روی قرعه‌کشی و جایزه تبلیغ کنه، تمرکزش رو گذاشته روی محصولش. با یه چرخ ساده توی اپلیکیشنش میشه فهمید که همراه کارت یا سرویسی رو اضافه نمی‌کنه، یا اگه کرده، سعی می‌کنه استفاده از اون رو به راحت‌ترین شکل ممکن طراحی کنه. تا بتونه تجربه دلچسبی رو برای کاربرها رقم بزنه.

مثلاً توی کارت به کارتی که همه‌مون ازش استفاده می‌کنیم؛ قابلیت اسکن کارت رو گذاشته. یا کارت به کارت به مخاطبین بدون اینکه حتی شماره کارت‌شون رو بدونیم. واسه همین هم کارت به کارت کردن باهاش خیلی سرراست‌تره. اما به نظر من، ویژگی اصلی همراه کارت اینه که به راحتی و از طریق سایتشون روی ios هم نصب میشه و دردسر استفاده از وب‌اپ و این‌ها رو برای کسانی که گوشی آیفون دارن، نداره.

حالا شما هم اگه تصمیم گرفتین خودتون این اپلیکیشن رو تجربه‌ کنین، می‌تونین از کافه‌بازار و گوگل‌پلی برای اندروید و از سایت‌ همراه ‌کارت برای آیفون، دانلودش کنین. Hamrahcard.ir

 

موسیقی

 

شاید تقصیر جاده چالوسه که ما رو از رشت دور می‌کنه

سالار: من هیچ‌وقت تو بچگی‌هام رشت نرفته بودم. حقیقتا اگر رفته باشم هم یادم نمونده. توی بچگی من اگر هم قرار بود بریم شمال معمولا از چالوس می‌رفتیم سمت مازندران. این بود که من توی کودکی برخوردی با فرهنگ گیلان نداشتم. بعدها هم که خودم پا توی جاده‌ گذاشتم، رشت معمولا برام محل گذر بود. درواقع من فومن و ماسال و آستارا رو و از این‌ور لاهیجان و رودسر و این‌ها رو دیده بودم اما تجربه سفر به رشت رو نداشتم!

در تمام این سال‌ها همیشه از آدم‌ها می‌شنیدم که حتما باید رشت رو ببینی و من واقعا نمی‌دونستم چه چیزی رو دارم از دست میدم.

 

ماهی‌ها هم عاشق رشت می‌شوند؟

توی ذهن من دوتا فیلم بودن که رشت رو برام تصویر کردند. حتی الان هم که چندین و چندبار رشت رو دیده‌ام، باز هم خیلی وقت ها اسم رشت سکانس هایی از این دوتا فیلم رو برام زنده می‌کنه. اولیش ماهی‌ها عاشق می‌شوند بود و دومیش که شاید باز بیشتر دیده باشینش، در دنیای تو ساعت چند است.

حالا می‌خواین مسخره‌ام کنین یا بهم بگین سانتی‌مانتال یا هرچی، اما این دومی قشنگ همون کاری رو با من کرد که شعر رودکی با امیرنصر سامانی. با این تفاوت که اون بخارا رو دیده بود و من رشت رو نه. که در واقع میشه همون Fernweh که توی اپیزود وین ازش مفصل صحبت کردیم. یادتونه دیگه؟

خلاصه که عزم کردم که سفر به رشت رو تجربه کنم و حسابی توی شهر جولون بدم. بعد از اون. بارها و بارها به بهانه‌های مختلف راهی این شهر شدم. حتی در حد اینکه سحر راه بیفتیم که صبحونه رو توی رشت بخوریم یا اینکه ظهر هوس کنیم و شب رشت باشیم.

خلاصه که رشت از اون جاهاییه که هربار رفتنش حال من رو خوب می‌کنه.

 

تو سفر به رشت به چک‌لیست نیاز ندارید

کیمیا: داستان آشنایی من با رشت هم تا یه جاهاییش با سالار یکیه. بچه که بودم خیلی با خونواده شمال می‌رفتیم، اما شمال جایی نبود جز رامسر. همیشه هم داستان این بود که از جاده چالوس می‌رفتیم رامسر و جاده رشت اون جاده‌ای بود که اگه چالوس رو بسته یودند باید ازش راهی رامسر می‌شدیم و انقدر همه می‌گفتند که ای بابا جاده رشت که اتوبانه و هیچی نداره که من از بچگی ازش کینه به دل داشتم کلا.

خلاصه که زمان گشت و گشت تا همین چندسال پیش که من با چند تا از رفقام تصمیم گرفتیم اقامتگاه تاسیس کنیم. کلی گزینه‌های مختلف رو بررسی کردیم و به گزینه گیلان و اطراف رشت رسیدیم و همین شد که حدود یک سال و خورده‌ای سفر به رشت جزو لاینفک زندگیم شد. من هرهفته تو جاده رشت می‌رسیدم به گیلان و دنبال زمین و خونه بودم. این دنبال خونه قدیمی گشتن تو گیلان و اقامت توی رشت باعث شد از همون اول یه لایه عمیق‌تری از گیلان رو تجربه کنم. لایه‌ای که که توش رفاقت با پیرمردهای املاکی رشتی بود تا صبحونه شاپوری خوردن توی خسته‌ترین قهوه‌خونه‌ها و کباب‌زدن‌های نصف شب میدون شهرداری.

الان که دارم فکر می‌کنم جذاب‌ترین نکته تو سفر به رشت همینه که رشت به شما یه چک‌لیست نمیده که پاشو بیا این جاذبه‌ها رو ببین بلکه بهتون تجربه میده. برای همین من وقتی می‌خوام از رشت بگم نمیگم فلان بناش قشنگ بود بلکه از دونه‌دونه تجربه‌های کوچیکم تو این شهر با لبخند صحبت می‌کنم.

 

موسیقی

 

توی سفر به رشت شهر رو چطور ببینیم؟

سالار: خیلی از دوست‌هام که می‌دونن من شیفته رشتم، تا می‌خوان برن رشت، زنگ می‌زنن و میگن ببین کجاها رو باید بریم ببینیم؟ برنامه مشخصی داری برامون بفرستی؟

و من اون لحظه قشنگ وا می‌مونم که دیدن چندتا خونه و پل تاریخی و یه موزه واقعا چیزی نیست که روح اصلی این شهر رو بخواد به آدم‌ها نشون بده. اینجاست که باید تلاش کنم تا این قضیه رو باز کنم براشون که رشت شهر جاذبه دیدن و تیک زدن نیست.

رشت رو باید قدم زد و از حال‌وهواش لذت برد.

رشت از اون شهرهاست که بد نیست وقتی توش قدم می‌زنی یه کوچولو درمورد اینکه چه اتفاقاتی توش افتاده بدونی.

 

از تاریخچه رشت میدونی؟

رشت به خاطر موقعیت جغرافیایی مناسبی که داره همیشه محل رفت‌و‌آمد و نقطه مهم گیلان بوده. چه زمان صفویه که مرکز گیلان بود و پایگاهی برای تجارت ابریشم و چه در دوره‌های بعدی که دروازه‌ای بود به سمت بندرانزلی و تجارت با باکو و روسیه. شاید به خاطر همین اهمیت تجاریش هم بود که توی دوره‌های مختلف روس‌ها و گاهی هم بریتانیایی‌ها به رشت دست‌درازی کردند و مدت‌ها کنترل این شهر رو به دست داشتند.

رشت توی انقلاب مشروطه هم نقش مهمی ایفا کرده. درست همون وقتی که انقلابیون همه کشور ناامید بودند، این مردم رشت بودند که قیام کردند و بعد با همراهی محمدولی‌خان تنکابنی به سمت تهران رفتند و با همکاری سردار اسعد بختیاری تهران رو فتح کردند.

در تمام این سال‌ها، رفت‌و‌آمد و نفوذ حاکمان روسیه توی این منطقه مشهود بود و این باعث شد تا حرکت‌های جالبی توی این منطقه شکل بگیره. مطمئنم همه‌مون اسم قیام جنگل و میرزاکوچک‌خان رو شنیدیم.

 

موسیقی

 

سالار: فارغ از اینکه اهداف میرزا و دکترحشمت و کسمایی چی بود و این جنبش به کجا رفت، که خب موضوع بحث ما نیست، اثرات این حرکت در زمان جنگ جهانی اول و تشکیل جمهوری سوسیالیستی ایران رو نمیشه روی شهر رشت و مردمانش نادیده گرفت.

حالا به هردلیل تاریخی و اقلیمی که بوده، فرهنگ مردم گیلان، به طرز مشهودی با بدنه مرکزی ایران متفاوته. درنتیجه حضور و درک این تفاوت‌ها می‌تونه جاذبه اصلی شهر رشت باشه. از دوست و همکارمون حامد توی رادیو جولون که طراح وبسایت ماست خواستیم که تجربه‌اش رو از رشت بگه.

 

“رشت برای یک توریست جدید جاذبه‌هایی از چنس مکان نداره”

حامد:  من به عنوان یک رشتی شکمو و ماجراجو  و البته پرسه‌زن دارم این صحبت‌ها رو می‌کنم، زمان خیلی زیادی رو توی کوچه، پس‌ کوچه‌های رشت، توی مکان‌های مختلفی، با آدم‌های مختلفی بودم. با دوستانی که الان هرکدوم یه گوشه دنیا هستند، زمان‌های خیلی زیادی رو خاطره‌سازی کردیم. تو جاهای مختلف شهر. به نظر من رشت برای یک توریست جدید، جاذبه‌هایی از جنس مکان نداره. یعنی مکان‌هایی که بریم و اون‌ها رو ببینیم، مثلا مثل سایر شهرها، مثل شیراز، اصفهان. چیزی که رشت رو متمایز می‌کنه نسبت به شهرهای دیگه، لایف‌استایلشه. البته در کنار تنوع غذاییش که خب دیگه همه‌مون می‌دونیم و درموردش زیاد صحبت شده. اما می‌خوام درمورد لایف‌استایل بگم. یک راحت‌گیری، یک آرام‌خواهی، نمی‌دونم چه واژه‌ای استفاده کنم که بهتر باشه، منظورم رو دقیقا برسونه شاید همون مثلا راحتی که به لحاظ روانی حادث شده از مردم، نمی‌دونم شاید نتیجه سال‌ها زیست توی اون تاریخ و اون جغرافیا باشه که ماحصنش شده این. این راحتیباعث شده که مردم خیلی نرم‌خو باشن، مردم خیلی طناز باشن، اساسا ادبیات رشت، ادبیات گیلکی، ادبیات طنازانه‌ای هست. شعرهای گیلکی رو وقتی که می‌خونیم مثلا حتی شعرهای شیون فومنی رو می‌خونیم، می‌بینیم که سخت‌ترین و جدی‌ترین حرف‌ها رو، دردناک‌ترین حرف‌ها رو در قالب طنز بیان کرده و طنزی که بیشتر نیش داره حتی توش. یعنی اصلا ادبیات رشتی یکی از جاذبه‌های گردش‌گریه به نظر من. به خاطر اینکه ترکیبی از طنز، کنایه و نیش هستش که باعث میشه که تو مقصودت رو برسونی. یکی دیگه از قسمت‌های لایف‌استایل رشت برای من همیشه راننده تاکسی‌های رشت بوده، راننده‌های تاکسی توی رشت یه کاراکتر دیگه‌ای هستن نسبت به سایر راننده‌ها توی جاهای مختلف ایران، دست کم شهرهایی که من دیدم. راننده‌های تاکسی توی رشت مثل سایر مردم از موقعیت‌های دردناک، از موقعیت‌های سخت زندگی شرایط طنازانه‌ای می‌سازن و روایت‌های طنازانه‌ای می‌سازن و این یکی از راه‌حل‌هاشون، یکی از مکانیزم‌های دفاعیشون برای به اصطلاح رفع و مشکلات هستش. اگه بخوام در یک کلام بگم، اینه که وقتی توی رشت هستی خوش می‌گذره، چون که تعاملات انسانی نرم‌تری داری، تعاملات طنازانه‌تری داری.

 

موسیقی

 

توی سفر به رشت صبح رو چطور شروع کنیم؟

کیمیا: اما من اگه بخوام به یکی که میخواد سفر به رشت رو تجربه کنه پیشنهاد بدم که رشت رو حداقل برای بار اول چطور ببینه، بهش میگم صبح رو قشنگ استراحت کن. طرف های ساعت 9 که شد بلند شو برو کافه نریمان و یه لوبیاکباب دبش بزن. تعجب هم نداره دیگه. به هرحال کباب یه خاصیت‌هایی داره که حال اهالی گیلان رو که معمولا شب‌ها تشنه‌شونه، سرصبح جا میاره. صبحونه جذاب نریمان همین لوبیاکباب یا املت‌لوبیا است، که بهش شاپوری هم میگن.

نکته جالب قضیه اینه که همون اول که می‌شینی هم برات بشقاب گوچه و خیار و دلار میارن که بتونی کم‌کم آماده بشی برای حمله.

بعد که حسابی از صبحونه‌ات لذت بردی وقتشه که یه ماشین بگیری و بری سر خیابون بادی‌الله که میشه اول محله ساغریساران. اینجا از اون محله‌های ناب و قدیمی رشته. ساغریسازان یعنی محله کفاش‌ها. از اون محله‌هایی که کاراکتر دارند و باید توش قدم بزنید و آدم‌ها و خونه‌هاش رو نگاه کنید.

 

موسیقی

 

پیرسرا، ساغری‌سازان

همون اوایل مسیر که واردش میشید حتما یه خونه قدیمی و متاسفانه متروکه با کاشی‌کاری‌های سردرش که نقشون شاهنامه‌ای رو خواهید دید. این نمونه‌ای از خونه‌های متعددیه که توی این محله قرار گرفته‌اند.

کلا این رو بگم که محله‌های قدیمی رشت پره از این خونه‌ها قدیمی که مثل جواهرهای شهر هستند. اما متاسفانه جواهرهایی که روزبه‌روز دارن بیشتر تخریب میشن و بهشون رسیدگی نمیشه. از خونه 280 ساله نصرت رحمانی شاعر توی پیرسرا بگیرید تا خونه ابریشمی یا خونه میرزاخلیل رفیع اولین شهردار رشت. متاسفانه خیلی از این خونه‌ها دست ارگان‌های بی‌ربطه و روزبه‌روز به تخریب کامل بیشتر نزدیک میشن. مثل خونه آوانسیان که شده پارکینگ کارکنان یه ارگان دولتی.

توی ساغریسازان هم وضع به همین شکله. می‌تونید برید یه نگاهی به خانه فرهنگ گیلان بندازید یا برید و قدم بزنید تا دانشسرا. دانشسرایی که اون هم با برف‌هایی که اخیرا اومده و عدم نگهداری بیم خراب شدنش میره. یا مثلا شاید خیلی بیشتر بخواید پیاده‌روی کنید و برید تا پل عراق.

اما راستش رو بخواین، من میگم توی محله که حسابی قدم زدید و این خونه‌ها رو حسابی دید زدید، بیاید مغازه حاج رجب و یه یخ دربهشت بخورید حالتون جا بیاد.

 

خوار امام یعنی چی؟

بعد همون کوچه بغلش رو بگیرید و برید به سمت یکی دیگه از محله‌های باحال و قدیمی رشت به اسم خوارامام. از دوستمون شادی که از بروبچه‌های فعال رشته خواستم که از قدیمی های محله بپرسه این خوار امام یعنی چی؟

 

شادی: اسم این منطقه چیه؟

 

صدای اول: این منطقه رو از قدیم دیگه گذاشتن خواهر امام که خواهر اما رضاست، دختر موسی‌بن‌جعفر، شجره‌نامه داره. که همون‌طوری که مونده از قدیم. توی پایین‌ترش که مسجد حاج‌سمیعه که خود حاج‌سمیع وقف کرده اینجا هست، که از قدیم هم دیگه همون خوارامام مونده. شما هرنقطه‌ای از رشت تشریف ببرید بپرسید خوارامام  بهتون نشون میدن. بعضیشون نمی‌دونن خوارامام چی هست، کجا هست! که بعد میان اینجا آشنا که میشن می‌بینن که خواهر امام رضاست دختر حضرت موسی که یکی حضرت معصومه است یکی هم ..

 

صدای دوم: خیلی قدیمی بوبوسته قدمتش که بالای دویست ساله! متوجهی، بعد اینکه خوارامام رو به عنوان خواهر امام می‌شناسن، خواهر امام رضا می‌شناسن اینجا، متوجه هستی. میان اینجا زیارت می‌کنن و اینجا هم که کاسب‌ها هم که بیش از مدت صدساله که اینجا هستن، کاسب‌های دست‌فروش. اول مغازه نبود برای سمساری، داخل حرم وسیله می‌فروختن، داخل حیاط حرم بعد دیگه این مغازه‎‌ها که انقلاب شد درست شد، همه اومدن بیرون کلش شده سمساری، وسیله‌های دست دوم رو می‌خرن، حالا اکثرشون شده نوفروشی

کیمیا: همون‌جور که شنیدید این محله پر از سمساریه و توش صحنه‌های باحالی رو می‌تونید ببینید. پیشنهاد من اینه که اگر حال دارید و تونستید، وقت اذون برسید اینجا و رفت‌وآمد آدم‌ها دور و بر حرم  رو تماشا کنید.

حالا دیگه کم‌کم احتمالا وقت ناهار شده.

 

از مهمترین سوالات تو سفر به رشت اینه که ناهار رو کجا بزنیم؟

سالار: خب حالا بذار نهار رو دیگه من بگم. به نظرم اون‌جا رو که دیدید، می‌تونید همون مسیر رو ادامه بدید و برید به سمت محله لب آب. اونجا کلی رستوران معروف مثل جهانگیر و یاسر هست اما خب من اگر باشم، میرم کبابی حاج حسین و دوتا سیخ کباب دوش می‌زنم و به بغل دستیم میگم: اگه میشه همین‌جا یه گلوله نثارم کن : )))

کیمیا: خب نهار رو که زدیم، من ترجیحم اینه که ظهر رو دوباره استراحت کنم چون اهالی شهر هم کم و بیش همین کار رو می‌کنند. ولی اگر دوست نداشتید هم میشه رفت موزه میرزا کوچک خان رو دید که کلی از عکس‌های دوران نهضت جنگل و ادوات آدم‌ها توشه . ساعت‌ها می‌تونه سرگرمتون کنه.

خلاصه عصر که شد، دم‌دم‌های غروب وقت بازارگردیه.

 

موسیقی

 

و اما بازار رشت

سالار: شاید جذاب‌ترین و برجسته‌ترین جاذبه تو سفر به رشت همین بازارش باشه. بازاری که هنوز حس‌وحال سنتی خودش رو حفظ کرده و صرف قدم زدن توش می‌تونه واقعا لذت‌بخش باشه.

من دوست دارم از سمت سردر اصلی بازار که از جنوب میدون شهرداریه واردش بشم. همون اول مسیر کلی مغازه جذاب فروش زیتون و ترشیجات و رب‌های مختلف هستند که مقاومت دربرابر خریدنکردن ازشون خیلی سخته.

وقتی جلوتر میری پیرمردها و پیرزن‌هایی رو می‌بینی که روی سینی‌های روحی بزرگ پنیرهای سیامزگی رو چیدن. پنیر سیامزگی یه پنیر نیمه جامده که توی همون حوالی درست می‌شده و بسیار چیز خوشمزه‌ایه برای درست کردن پنیر واویج یا پنیر بوروشته یا حتی توی سالاد. فقط حواستون باشه که فروشنده‌هاش یه مقدار بی‌اعصابن.

 

موسیقی

 

البته که خب وقتی داری راه میری نمیشه دهنت نجنبه که. میشه وسط راه چندتا رشته‌خوشکار هم گرفت و وقتی داری توی بازار قدم می‌زنی نوش جان کرد. البته که پیشنهاد می‌کنم که یه چنددقیقه‌ای وایسین کنار یکی از این مفازه‌ها و درست کردن رشته‌خوشکار رو هم ببینید.

از اون مغازه‌هایی که گفتم اگه بگذری می‌رسی سرگذری که من واقعا عاشقشم. کلی میوه‌فروش، میوه‌های جذاب و تازه‌شون رو چیدن توی سینی و هرکدوم با یه آواز مخصوصی دارن در وصف میوه‌هاشون آواز می‌خونن.

من هروقت میرم اینجا معمولا سعی می‌کنم از بقیه جدا بشم و یه چند دقیقه‌ای توی سکوت بایستم و فقط نگاه کنم و گوش کنم. وقتی اون وسط وایسادی و به رفت‌و آمد جنب‌و‌جوش آدم‌ها و صدای آواز میوه‌فروش‌ها خیره میشی، حس عجیب و غریبیه.

 

راسته ماهی‌فروشان بازار رشت

اما اگر سر همون چهارراه برین سمت راست، می‌بینید که بوی ماهی تازه داره صداتون می‌کنه. نه که من بوی ماهی رو دوست داشته باشم، نه! همه می‌دونن. اما بازار ماهی‌فروش‌ها، چه می‌خواد توی رشت باشه و چه قشم و بندر، حس جالبی داره برام. البته همین‌جا، جا داره یه فحشی هم نثار اون عزیزانی بکنم که بازار ماهی‌های قدیمی بندرعباس رو خراب کردند.

بگذریم. اگر اهل ماهی هستین اینجا واقعا بهشته براتون. مغازه‌های مختلف ماهی‌هاشون رو تیمار می‌کنن تا برای خریدارها تازه بمونن. و صداشون که دعوت‌تون می‌کنن که ماهی‌هاشون رو ببینید. یه چیزی که شاید در نگاه اول اذیتتون کنه سینی‌های پر از امعا و احشا ماهی‌هاست که توی سفره گیلانی جای ویژه‌ای داره. حالا یا  کوکو اشپل یا دیبیجا یا هرچیز دیگه. خلاصه که شاید قیافه خوبی نداشته باشه، اما مزه خوبی هم نداره : ))) البته الان عاشقان گیلان میان منو می‌خورن که وااای تو غذا نمی‌فهمی و این‌ها. ولی خب من واقعا نمی‌تونم طعم اشپل رو تحمل کنم.

کیمیا: ببین از اون‌جایی که من پنجاه درصدم گیلکه، از بچگی با مقوله اشپل کاملا آشنا بودم و هیچ‌وقت هم به نظر چیز عجیب و غریبی نبوده. درواقع اصلا هیچوقت فکر نمی‌کردم اشپل چیه. از بچگی ماهی سفید، باقالی‌قاتوق، ماهی دودی، پنیر برشته و اشپل جزو جدا نشدنی سفره‌های جمعه‌هامون بوده. بزرگ‌تر که شدم همیشه با تعجب به دوستام که در مقابل اشپل و ترکیب باقالی گردو اشپل قیافشون رو کج‌وکوله می‌کردن نگاه می‌کردم. من می‌پذیرم که شماها که خیلی به کنه داستان و سرچشمه اشپل فکر می‌کنید حالتون بد بشه ولی شماها هم بپذیرید که با این اداهاتون لذت بزرگی رو از دست می‌دید.

 

موسیقی

 

جنب‌وجوش راسته ماهی‌فروش‌ها معمولا خیلی زیاد و جذابه.

درسته که من میگم بازار رو به قصد دیدن، عصر برید، اما خب طبیعیه که اگه قصدتون خرید ماهی تازه و جذابه بهتره که صبح برید اون‌جا. البته که احتمالا ماهی خوباشون رو به ما توریست‌ها نمیدن ولی خب اگر ماهی شناسید شاید بتونید چیز خوبی پیدا کنید.

 

مراسم چوب زدن ماهی

یه مراسم جالبی که اگر خوش‌شانس باشید توی بازار می‌تونید ببینید، مراسم چوب زدن ماهیه.

چوب زدن همون مزایده است. به این صورت که ماهی‌گیر میاد و سبد ماهی‌هاش رو می‌ریزه وسط. بعد مسئول مزایده شروع می‌کنه تبلیغ کردن و جو دادن به خریدارهایی که دورتادور وایسادن. درست مثل هرمراسم مزایده دیگه‌ای، آدم‌ها شروع می‌کنن به قیمت دادن و هی قیمت جدید و بالاتر میدن تا بتونن کل اون ماهی‌ها رو بخرن. آقای مسئول مزایده هم چندبار داد می‌زنه مثلا 15 تومن، 15 تومن، 15 تومن، بالاتر نبود؟ فروخته شد. و این‌جوری خریدار معمولا با قیمت بهتری ماهی‌ها رو می‌خره و ماهی‌گیر هم کل صیدش رو یک‌جا می‌فروشه. برای من که بسیار مراسم جذابیه.

 

موسیقی

 

توی سفر به رشت سبزه‌میدون رو نباید از دست داد

سالار: وقتی از بازار بزنید بیرون، مخصوصا اگه شب‌های تعطیل باشه، اطراف میدون شهرداری تا سبزه‌میدون پر میشه از آدم‌های جورواجوری که اومدن تا شبشون رو با کمی هم‌نشینی و خرید سر کنن.

و تازه از حوالی ساعت 10 شبه که کبابی‌های دور میدون شروع به کار می‌کنن و چرخی‌های چایی آلبالوفروشی میان دور میدون و تازه بساط عشق و حاله.

هرکدوم از بروبچه‌های رشت طرفدار یکی ازاین کبابی‌هان. ولی خب من خودم با اقتدار به یکی از دوستانم حماد، محمدکبابی دور میدون صیقلان(که الان بهش میگم بسیج) رو می‌پسندم.

از جلوی هرکدوم از این دکه‌های کبابی که رد بشین می‌بینین که دسته‌دسته آدم‌ها روی میز و صندلی‌های پلاستیکی نشستند و مشغول خوردن کباب هستند. معمولا سیستم اینه که گوشت و دل و جگر و قلوه کلا قیمتشون یکیه. درنتیجه شما فقط می‌گین چندتا سیخ از چی می‌خواین و براتون میارن و بعدا به تعداد سیخ حساب می‌کنین. البته اینم بگم که طبیعتا نباید انتظار کیفیت کبابی‌های خفن رشت مثل حاج‌حسین و احمد و جهانگیر و این‌ها رو داشته باشید دیگه. کیفیتشون معمولا متوسطه اما حال و هوا و تجربه باحالی رو تجربه خواهید کرد. این حال و هوای شب‌های میدون شهرداری چیز غریبیه. این رو فقط من هم نمیگم، این رو دوست عزیزم مریم که بساطش رو جمع کرده و مهاجرت کرده به رشت هم تایید می‌کنه:

 

رشت، شهر شب‌های روشن

مریم: رشت شهر شب‌های روشنه، شهر پیاده‌روی‌ زیر نور چراغ، خوردن خوراکی‌های خوشمزه، شنیدن بوهای عجیب‌وغریب و قشنگ، شنیدن صداهای جذاب فروشنده‌ها، صداس شرشر بارون و خیلی چیزهای دیگه. شهری که برای من همیشه و شاید تا ابد، جذاب‌ترین شهر ایران می‌مونه. حتی با روزهای طولانی بدون آفتابی که داره، حتی با تابستون شرجی و گرم و وحشتناکی که داره، حتی با خیابون‌هایی که پیاده‌رو نداره و پیاده‌روی رو سخت می‌کنه و ماشین‌هایی که موقعی که بارون میاد و چاله‌چوله‌ها پر آب میشن باسرعت زیادی آب بارون رو ناخودآگاه به سمت پیاده‌روها پرتاب می‌کنن. ولی انقدر زندگی توی این‌شهر برای من هرروز پر از جذابیت‌های جدیده که فکر می‌کنم حالا حالاها باهاش کار دارم و حالاحالاها حتی نتونم خودم رو ساکن این شهر بدونم و همیشه بگم که من توی این شهر یه خونه دارم ولی توش مسافرم.

 

موسیقی

 

کافه‌گردی در سفر به رشت

کیمیا: یکی دیگه از کارهایی که توی رشت خیلی می‌چسبه اینه که بری و کافه‌های قدیمی و درب‌وداغونشون رو پیدا کنی و بشینی به خوردن چایی و تماشا. دیدن دومینو بازی‌کردن پیرمردها یا دعواهاشون موقعی که فوتبال داره و گپ‌وگفت‌ها و تحلیل‌های مسائل روز از اون کارهاییه که به من یکی که خیلی می‌چسبه. اگر حال و حوصله گشتن نداشتید، همون وارد بازار رشت که شدید، یه دویست،سیصد متر جلوتر دست چپ سراغ گاراژ حاجی‌غفار رو بگیرید و برید روی اون میز و صندلی‌های قدیمی پلاستیکیش یه چایی بزنید. وقتی وارد این قهوه‌خونه‌ها میشی دیگه انگار بی هیچ واسطه‌ای رفتی توی دل گیلان و حس و حال مردمانش، خوب گوش کنید:

 

صدای محیط قهوه‌خونه

 

ممنونم از سروش، یکی دیگه از دوست‌های من که شیفته رشت شده و اونجا زندگی می‌کنه که این صداهای محیطی رو برامون فرستاد.

 

موسیقی

 

دوستمون آیدا، یه خاطره خوبی از سفر رشتش داره که ازش خواستیم برامون تعریف کنه:

آیدا: یادمه چندسال پیش با دوتا از دوست‌هام رفتیم رشت، بعد چندروز رشت بودیم و بعدش رفتیم انزلی. اون روزهایی که رشت بودیم ما توی خیابون‌ها، کوچه پس‌کوچه‌ها، توی بازار می‌گشتیم و عکاسی می‌کردیم. یه عادتی داشتیم که مدام از خودمون فیلم می‌گرفتیم، بعد رفته بودیم توی یکی از این قهوه‌خونه‌های قدیمی رشت و داشتیم واویشکا می‌خوردیم و این دوربین گوشیم روشن بود تا مدت‌ها. و همین دیالوگ‌های ساده‌ای که بینمون بود رو ضبط می‌کرد. بعد یه‌جایی کنار یکی از دوستانم، من سرم رو گذاشته بودم رو شونه‌اش و داشتیم دوغ می‌خوردیم، بعد این دوستم گفت که حالمون یه‌جوریه که انگار داریم راکی می‌خوریم و بعد این قوطی دوغ رو کوبید روی میز و دوغ پاشید روی صورت من. بعد ما این فیلم رو که گرفته بودیم، من همون چندسال پیش توی اینستاگرام این رو پست کردم. حالا به نسبت فالوورهایی که اون موقع داشتم، خیلی این ویدئو وایرال شده‌بود و یه‌جوری که من توی خیابون می‌رفتم، احساس می‌کردم همه من رو می‌شناسن. این همون دختره‌ست که توی رشت دوغ ریخت روی صورتش.

 

موسیقی

 

رشت مدرن

کیمیا: اما این روزها اگر بخواید رشت روزمره رو ببینید، باید بدونید که زندگی الزاما دوروبر سبزه‌میدون و شهرداری و پیرسرا نیست. طبیعتا رشت هم پره از محله‌های لوکس و باکلاسی که پاساژها و مغازه‌های خفنی داره که نسل جوان امروز رو جذب خودشون می‌کنه.

شاید بد نباشه که برای دیدن رشت مدرن یه قدمی هم توی گلسار بزنید و تیپ‌های امروزی‌تر رو ببینید.

اما اون فرهنگ کافه‌نشینی و خوش‌گذرونی همچنان هم توی دل شهر هست حالا با کمی چاشنی مدرنیته. این روزها رشت پر شده از کافه‌های جذابی که که توش آهنگ‌های تام ویتز و کوهن و امثالهم می‌ذارن و فضا کاملا هنری‌طور و روشن فکریه که خب نسل جوون شهر بیشتر اینجاها دور هم جمع میشن. و خب از دل بسیاری از این کافه‌ها و جمع‌ها هنرمندهای خیلی باحالی هم پاگرفته‌اند.

کلا موسیقی توی زندگی روزمره گیلانی‌ها نقش بسزایی داره. کافیه چهارنفر دورهم باشن، سریع بساط بگو بخند و بنوش و بخور به‌پاست و همه شادند، شما گوش بده به صدای مهمونی خانوادگی  یکی از شنونده های همیشگی جولون، هستی عزیز که تا از طریق توییتر جولون از همراه‌هامون خواستیم برامون صدای رشت بفرستند سریع این رو برامون فرستاد. واقعا دل آدم نمیره؟

 

صدای مهمونی خانوادگی

 

معنی «ای روز بوشوم کونوس کله ایشاله» رو میدونید؟

سالار: همون‌طوری که حامد هم توی صحبت‌هاش گفت، شعرهای فولکلور بامزه‌ای هم بین این مردم رواج پیدا کرده. شعرهایی با ریتم‌های شادی که حتی گاهی چاشنی طنز و بی‌ادبی هم توشون پیدا میشه. کافیه یه قابلمه بدی دست آدم‌ها و ببینی با همین ساز قدیمی ایرانی چه کارها که نمی‌کنن : ))))

مثلا شما این شعر «ای روز بوشوم کونوس کله ایشاله» رو دقت کن؟

یک روز، به باغِ ازگیل رفتم…

یک دامن، ازگیل چیدم

یک دانه؛ به دهانم انداختم

آب از دهانم سرازیر شد!

الهی مادرت بمیرد!

(سالار: آخه چرااا یکهو ؟؟☺))

دل من؛ آرام و قرار بگیرد…

ما اهل طارمسر هستیم

از مشک و عنبر هستیم… برادر خوب داریم…

بیهوده بیرون نمی‌آوریم

اگر بیرون بیاوریم؛ ده تا عروس می‌گیریم!

به خانه دعاکن رفتم؛ تا برایت دعا بنویسد

دعای سر تا پا دیدم… برای اجنه؛ بلا رقم زدم

سگ، پاچه من را گرفت! به پوزه سگ؛ لگد زدم…

برادرم در دکان است… جوان سرخ و سفید…

شبیه به آهو و آهوان است! به گلزار می‌ماند…

صد گل مخمل فرنگ

 

سالار: برادر خوبی دارم… سرخ و سفید! آقااا چه وضعیه؟ ☺)) ولی کلا کافیه همین شعر که الان دارید توی بک‌گراند می‌شنوید رو گوش بکنید تا ببینید چقدر به وجد میاره شما رو .

 

موسیقی

 

سالار: البته که نباید از حق بگذریم که آواهای فولکلور گیلان فقط این شعرهای فکاهی نیست و میشه ساعت‌ها با آوازهای پوررضا و مسعودی و عاشورپور  نشست و توی خیال شالیزار گم شد.

مثلا شما صدای پدربزرگ دوست داشتنی پیام، همراه گیلانی جولون رو ببینید که توی 94 سالگی این‌قدر سرزنده و دلنشین آواز می‌خونن که نگو

 

صدای آواز پدربزگ پیام

 

موسیقی و آواز در رشت

چیزی که می‌خوام بگم اینه که موسیقی و آواز با زندگی روزمره مردم گیلان عجین شده. از موقع کار توی شالیزارهای برنج بگیر تا موقع فروختن میوه و کاسبی. شاید واسه همینه که این روزها موسیقی خیابونی توی رشت یکی از بهترین نمونه‌های موسیقی خیابونی توی ایرانه. گروه‌هایی که بین اهالی شهر حسابی شناخته شده‌اند و مردم از ته دل دوسشون دارن. نمونه‌اش همین بروبچه‌های گس‌بند که اخیرا به خاطر اینکه ابی بزرگ ویدئوشون رو توی صفحه‌اش گذاشت حسابی معروف شدند.

 

موسیقی

 

موسیقی خیابانی در رشت

البته موسیقی خیابونی توی رشت فقط محدود به خود رشتی‌های عزیز نمیشه و شاید خاطره مصطفی که کار در سفر رو با نواختن هنگ‌درام توی این شهر تجربه کرده براتون جالب باشه. این خبر خوب هم بهتون بدم که بالاخره قراره در مورد کار در سفر توی اپیزود بعدی یعنی اپیزود 34 صحبت کنیم، پس به گوش باشید

مصطفی: سلام. من مصطفی هستم. راستش داستان علاقه من به رشت از شکمو بودن من شروع شد. چون همیشه رشت برایم نشونه کلی عطر و طعم و بوی نم بارون بود. این‌جوری شد که از دوسال پیش حدود سی‌بار به رشت و اطرافش سفر کردم. دوتا از مهم‌ترین خاطره‌های من توی رشت یکیش مربوط به وقتی میشه که برای مدتی رفته‌بودم رشت، خونه یکی از دوستانم زندگی کنم. یه عصری تصمیم گرفتم هنگ‌درامم رو بردارم و برم توی خیابون ساز بزنم. اول رفتم گلسار و یه مدتی ساز زدم و بعد از اینکه مطمئن شدم که این مردم چقدر مهربونن و چقدر بلدن حس خوب رو به هم هدیه بدن، پاشدم رفتم اون‌جایی که باید. یعنی دم در اصلی بازار رشت توی میدون شهرداری. شروع کردم به ساز زدن، بعد از چنددقیقه احساس کردم که نور ماشین پلیس رو اطرافم می‌بینم، سرم رو که آوردم بالا، افسر پلیس داشت بهم می‌گفت که پاشو و اینجا ساز نزن. خیابون رو بستی. وقتی دورم رو نگاه کردم دیدم به شعاع یه دایره بیست‌متری، صدنفر آدم وایسادن. خب واقعا خیابون بسته شده‌بود و هیچکس نمی‌تونست رد بشه. اونجا بود که مردم شروع کردن که چیکارش داری؟ داریم کیف می‌کنیم. تو هم وایسا کیف کن که برخورد افسر برایم خیلی جالب بود که خندید و گفت خوش باشید و رفت. اینجا بود که مطمئن شدم حال این شهر خیلی خوبه. اینجوری شد که تصمیم گرفتم بهترین اتفاق زندگیم تا امروز رو اونجا معرفی کنم. این شد که تصمیم گرفتم  از آمل تا رشت رو با دوچرخه رکاب بزنم و توی میدون شهرداری پیج آشپزی و قنادی و نانواییم رو معرفی کنم و مسیر جدید زندگیم و زیباترین مسیر زندگیم رو اونجا به همه اعلام کنم.

 

موسیقی

 

شکم‌گردی در سفر به رشت

سالار: گیلان سرزمینیه که تنوع غذایی بالایی داره. حالا نه که بالاترین تنوع رو بین استان‌های ایران داشته باشه‌ها، شاید بشه گفت توی این دوره زمونه بیشتر بهش توجه شده. شاید به همین دلیل هم هست که رشت  ار طرف یونسکو به عنوان یکی از شهرهای خلاق غذا نام‌گذاری شده. اتفاقی که می‌تونست باعث رونق بیش از پیش این شهر بشه اما متاسفانه استفاده چندانی از این قضیه برای توسعه گردشگری شهر نشد.

یه چیز جالبی که شاید بد نباشه بدونیم اینه که در فرهنگ آشپزی سنتی گیلان، عنصر اصلی و متمایزکننده اون برنجه. شاید الان برای ما عجیب به نظر برسه چون برنج در بسیاری از جاهای ایران تبدیل به غذای اصلی شده. اما در روزگاران گذشته، گیلان به واسطه برنج و البته روش طبخ کته بوده که معروف بوده. برنج به همراه ماهی شور. گیلک‌ها نان رو یه غذای ناسالم می‌دونستن و مصرف نان تا مدت‌ها فقط مختص کسانی بوده که از شهرهای دیگه می‌اومدن. بعدها کم‌کم این رسم توی سفره‌های گیلانی اومد که برای حفط کلاس نان حتما سر سفره‌های مهمانی می‌ذاشتن ولی خب همچنان جزو خوردنی‌های اصلی به حساب نمی‌اومد. این دقیقا در مقابل نوع زندگی افرادیه که توی بدنه ایران مثل تهران و قزوین و حتی آدربایجان زندگی می‌کردند که برنج براشون غذای اعیونی و نان قوت غالبشون بوده. جهانگردهای خارجی که از گیلان دیدن کرده‌بودند میگن این سرزمین تنها جاییه که گوشت گاو به وفور توش پیدا میشه و توی غذا استفاده میشه در صورتی که در تمام جاهای دیگه ایران گوشت گوسفند بوده که رواج داشته.

حالا بیاید این رو بذارید کنار ترکیب هوشمندانه انواع سبزی‌ها، گوشت انواع ماکیان و تخم مرغ و هرچیز دیگری که توی این منطقه به دست می‌اومده.

انواع خورشت‌هایی که خاص سبزی‌ها و مواد اولیه‌ای که توی این منطقه به دست می‌اومده. یا حتی خورشت‌هایی:  که از جاهای دیگه ایران وارد فرهنگ غذایی گیلان شده و بلافاصله رنگ و بوی گیلک به خودش گرفته.

 

موسیقی

 

این روزها رستوران‌های زیادی میشه توی گیلان و خصوصا رشت پیدا کرد که خورش‌های محلی رو سرو می‌کنند. خورشت‌هایی:  که به مدد علاقه زیاد توریست‌ها بهشون باعث شده که رستوران‌ها برن به سمت پخت صنعتی و به صرفه اون‌ها و باعث بشن که طعم‌های اصیل به دست فراموشی سپرده بشه.

البته که هنوز هم جاهایی هست که اصالت کباب‌ها و خورش‌ها رو حفط کرده‌اند میشه گوشه و کنار پیداشون کرد. مثل رازقی، یاسر، اردشیر، 444 و شکم‌الملوک و رستوران محبوب و خدابیامرز من وانیشا که به تازگی مجبور شدند ببندنش.

اما حقیقتی که وجود داره اینه که تنوع غذایی گیلان هنوز که هنوز از پستوی خانه‌های مادربزرگ‌ها به سختی به بیرون راه پیدا می‌کنه. درسته که شاید بشه خیلی از اون خورش‌ها رو توی رستوران‌ها خورد که اتفاقا این باز نقطه قوت رشت نسبت به شهرهای دیگه است، اما هنوز هم عطر و طعم ترشه‌واش و سیرقلیه و خمس‌آبیج‌های مادربزرگ‌های گیلانی یه چیز دیگه است.

کیمیا: سالار منم باهات موافقم که هرچقدر هم که خورش‌های رستوران‌ها جذاب و خوشمزه باشه، اما خورشی که توی خونه گیلک‌ها پخته میشه زمین تا آسمون فرق داره. من یه زندایی دارم که گیلکه و وقتی دعوتمون می‌کنه به معنای واقعی و نه به شوخی از روز قبلش، شاید هم قبل‌تر کل فامیل سعی می‌کنیم مراعات کنیم و کمتر غذا بخوریم و وقتی می‌ریم خونش ساعت‌ها سر میز می‌شینیم و انقدر غذاها خوشمزه‌ست و طعم بهشت میده که خورش‌های هیچ‌کدوم از رستوران‌های رشت اونقدر که باید به دلم نمی‌شینه. البته که حساب رستوران وانیشا سوا بود که حیف دیگه تعطیل شده.

 

موسیقی

 

سالار: اما از خورشت‌های گیلان که بگذریم، کباب و کباب‌خوری هم به همون دلیلی که اول اپیزود عرض کردیم توی گیلان خیلی رواج داره. علاوه بر اون دکه‌های کبابی که گفتم بهتون، میشه رفت رستوران‌هایی که فقط به کباب‌هاشون معروفن. مثل احمد توی سبزه‌میدون یا اردشیر و اینا.

ولی مساله اینه که شما حتی توی رستوران‌های متوسط رشت هم می‌تونید کباب‌های منطقی پیدا کنید.

من واقعا دیگه نمی‌تونم بیشتر از این درباره رستوران‌های رشت صحبت کنم. چون به معنای واقعی کلمه گریه‌ام می‌گیره از دلتنگی برای غذاهاشون…

بهنام از شکموترین دوست‌های ماست که واقعا سفر باهاش خوش می‌گذره:

 

سه تا از بهترین کبابی‌های رشت

بهنام: کیمیا از من پرسید اگه قرار باشه بری رشت و فقط دوتا رستوران بخوای انتخاب کنی، کجا میری غذا می‌خوری؟ ولی واقعیتش اینه که من اصلا نمی‌تونم برم رشت و دوتا جا انتخاب کنم، حتما سه‌تا جا انتخاب می‌کنم برای غذا خوردن. اولین جایی که میرم که حتما میرم، رستوران حاج‌حسینه. رستوران حاج‌حسین به جز کباب‌های خوبش، یه کباب دوش بسیار عالی داره که واقعا طعمش برای همیشه توی ذهن من می‌مونه و مونده، به غیر از اون خیلی رستوران تمیزیه‌، خیلی مرتبه، خیلی تر و تمیزه، خدمت‌رسانیشون خیلی خوبه، آدم‌هایی که دارن اونجا کار می‌کنن همیشه بگو و بخندن و می‌دونید رستوران خشکی نیست. آدم اون غذایی رو که میره بخوره، خیلی بهش می‌چسبه یادمه یه‌سری با چندتا از دوستانم رفته بودیم و خیلی غذا سفارش داده بودیم بعد از اینکه خیلی غذا سفارش دادیم و خوردیم، دوباره هوس کردیم یعنی انقدر غذا خوب بود که گفتم مثلا دوتا پرس دیگه از فلان چیز بردار بیار. بنده خدایی که اومده بود سفارش بگیره، اینجوری بود که خب بسته‌بندی کنم می‌برید؟ و ما اینجوری با یه خجالتی بهش گفتیم که، نه می‌خوایم بخوریم. بعد طرف انگار توی چهره ما دید که داریم خجالت می‌کشیم، گفتش عیب نداره بخورید. خیلی خوبه که انقدر غذای ما رو دوست دارید. ببین آدم توی حاج‌حسین واقعا غذا بهش می‌چسبه. یه رستوران دیگه‌ای هستش به نام رستوران جواد یا کته‌کبابی جواد. رستوران جواد فقط شام میده، یه خونه‌ای رو برداشتن شبیه رستوران کردن. رستوران جواد چرا به من خیلی چسبید؟ حالا به جز کیفیت غذاش آدم‌هایی بود که اونجا کار می‌کردن، به یه دلیلی اون هم به من خیلی خوش گذشت. من همیشه برایم عجیب بود که چرا خیلی از رشتی‌ها یا اهالی استان گیلان، با غذاشون باقالی خام و اشپل یا گردوی تازه و سیر تازه می‌خورن، خیلی برای من جالب بود وقتی که رفتیم سفارش دادیم طرف گفت این سرویس رو هم براتون بیارم؟ گفتم فکر نمی‌کنم ما بخوریم، باقالی تازه رو که با غذا نمی‌خوریم هیچ‌وقت، گفت نه این غذا رو اصلا اینجوری باید خورد. بعد ببینید انقدر قشنگ و انقدر با روی باز نشست و برای ما توضشیح داد که چرا ما این باقالی یا گردوی تازه یا اشپل یا هرچیز دیگه‌ای رو با این غذا می‌خوریم و قشنگ هم بهمون گفت که مثلا اینجوریه و این رو می‌زنیم به این خاطر که سردیش رو بگیریم و این رو می‌خوریم برای گرمیش و یعنی اون شب واقعا یکی از شب‌های فراموش‌نشدنی زندگیم بود توی رستوران جواد یا کته‌کبابی جواد و با اون بنده‌خدایی هم که داشت برامون توضیح می‌داد خیلی گفتیم و خندیدیم و یه چیزی هم براتون بگم رستوران جواد براتون توی قابلمه‌های معمولی برنج میاره و خودتون باید برنج رو برای خودتون سرو کنید، ته‌دیگ رو دربیارید و هرچقدر هم که دلتون بخواد براتون برنج میاره. و یکی هم کباب‌های میدون‌شهرداری. میدون‌شهرداری رشت که احتمالا شنیدید، دست‌فروش‌هایی که از یه ساعتی میان و کباب میدن بهتون، بعضی‌هاشون با کته، بعضی‌هاشون خالی. ببین واقعا اون فضایی که توی میدون شهرداری ایجاد میشه برای غذاخوردن، اون سروصدای مردم، اون بوهایی که میاد و از همه مهم‌تر اون صدای پختن کباب‌ها، یه جلزوولز خاصی داره مخصوصا که بیشترشون یه سینی یا ظرف تقریبا گودی دارن که توش دنبه آب کردن با گوجه و پیاز و قبل از اینکه سیخ رو بذارن رو ی منقل، می‌زنن توی اون دنبه و یه طعمی می‌گیره و بعد می‌ذارن روی منقل و اون خیلی چیز عجیب و خوشمزه‌ای هست درضمن اینکه همشون تبلیغ می‌کنن برای خودشون. مدام شما رو دعوت می‌کنن به کباب خوردن و هربساطی که هست دونفر، سه‌نفر دارن روش کار می‌کنن. یه‌نفر اون کنار نشسته داره گوشت‌ها رو سیخ می‌زنه، یه‌نفر میزها رو تمیز می‌کنه و یه‌نفر هم داره روی منقل کار می‌کنه و برای شما کباب میاره.

کیمیا: آخرین باری که کته‌کبابی جواد رفتیم پنج نفر بودیم و اشتباه استراتژیکمون این بود که بعدش قرار بود برگردیم تهران. نتیجه این شد که انقدر چربی ما رفته بود بالا که چهارتایی پامون رو که از رستوران گذاشتیم بیرون خوابیدیم و بابک بیچاره که راننده بود با بدبختی خودش رو بیدار نگه داشته بود. خلاصه که همواره یه جوری برنامه‌ریزی کنیم که بعدش مستقیم برید تو رختخواب.

 

موسیقی

 

از عیب و ایرادات رشت هم بگیم؟

سالار: اما رشت همه‌اش هم گوگولی و دلنشین نیست. بخش زیادی از حسی که من و امثال من بهش داریم از این میاد که بیشتر رشت رو به عنوان یه سفر خوش‌گذرونی رفتیم و غذا خوردیم و نوشیدیم و خب طبیعتا خاطرات خوبی ازش داریم.

اما منطقی اگر بخوایم بهش نگاه کنیم، رشت ایراد هم کم نداره.

خیابون‌ها و پیاده‌روها اونقدری که انتظار میره تمیز نیستند. ترافیک معمولا توی شهر بیداد می‌کنه و قیمت غذا در خیلی از این رستوران‌هایی که اسمشون رو بردیم بالاست.

از همه این‌ها بدتر وضعیت اقامتی توی رشته. به دلیلی که نمی‌دونیم از چه سیاست‌گذاری یا لابی قدرتمندی توی شهر ناشی میشه، هیچ اقامتگاه بومگردی توی شهر وجود نداره. درنتیجه توی سفر به رشت شما برای اقامت یا باید برید سراغ هتل‌هایی که بی‌نهایت به نسبت کیفیتشون گرونن و یا باید برید سراغ اجاره خونه‌هایی که خیلی وقت‌ها نمیشه به بهداشت و امکاناتشون مطمئن بود. برای همین خیلی از مسافرهای رشت مجبورن برای اقامت برن به روستاها و شهرهای اطراف که مراکز اقامتی مناسب‌تری دارند و این باعث میشه که سفر به رشت برای اون‌هایی که ماشین ندارند یا شرایط استفاده از هتل رو ندارند سخت باشه.

از طرف دیگه، اهالی رشت، خصوصا اون قدیمی‌ترهاشون یه گارد عجیبی نسبت به اهالی شهرهای دیگه خصوصا تهرانی‌ها دارن که خب شاید واقعا هم حق دارن. هرچند که همون‌طوری که در تمام این اپیزود گفتیم، اگر از اون گارد دفاعی اولیه‌شون گذر کنی اونقدر پیششون خوش می‌گذره که باورت نمیشه این همون آقا یا خانمی بود که تا چند دقیقه پیش اخم‌هاش تو هم بود و سربالا جوابت رو می‌داد.

 

موسیقی

 

کیمیا: کل زمانی که این اپیزود رو داشتم می‌نوشتم و ضبط می‌کردم، تمام مدت تصویر یکی از دوستانم جلوی روم بود،یکی از دوست‌های گیلکم. که می‌گفت من خیلی غصه می‌خورم شماها هی رشت رو به همه معرفی می‌کنید و همه رو تشویق می‌کنید به سفر به رشت، ما دلمون می‌خواد رشت فقط برای خودمون بمونه.

رشت مثل یه دست‌آویز برای آرامش درونیه

سالار: سفر به رشت برای منی که عاشق بارون و هوای سردم مثل یه دست‌آویز برای آرامش درونی می‌مونه. هروقت که دلم می‌گیره دوستام می‌دونن که پیشنهاد رشت رو رد نمی‌کنم. من می‌تونم ساعت‌ها توی میدون شهرداری بشینم و به حرکت دسته‌های پرنده‌ها و رفت‌وآمد آدم‌ها و صدای همهمه دور آدم های بازار و فریادهای انزلی انزلی تاکسی خطی‌ها خیره بشم.

رشت با همه جنبه‌های خوب و بدش برای من جای خاطره‌بازیه. پس یادتون باشه که هروقت دلمون گرفت، قرارمون رشت، میدون شهرداری.

 

موسیقی

 

پیاده‌سازی متن: مریم منیری