تقریبا نزدیک ساعت 5 بود که زدیم بیرون. برنامه این بود که بریم معبد دوی سوتهپ رو ببینیم که روی بلندی‌های اطراف شهر چیانگ مای قرار داره اما سوُم بهمون گفت که دیگه وانت-تاکسی‌هایی که مسافرها رو می‌برن تا اونجا توی ایستگاه‌شون (دقیقن کنار دروازه شمالی شهر قدیمی) نیستن. اگه خانم سوُم رو نمی‌شناسید احتمالا قسمت‌‌ قبلی سفرنامه رو نخوندید. شاید بد نباشه یه سر به بخش اول سفرنامه چیانگ مای بزنید.

خوابالو و دمق داشتیم راه می‌رفتیم که یهو تصمیم گرفتیم بپرسیم داداش دربست چند؟ با کمی چونه گفت 500 بت و با توجه به تعداد ما، حتا از رفت و برگشت با تاکسی خطی‌هاشون هم ارزون‌تر درمی‌اومد. درنتیجه خیلی یهویی پریدیم بالا و رفتیم به سمت معبد دوی-سوتهِپ.

معبد دوی سوتهپ بر فراز شهر چیانگ مای قرار دارد که یکی از مهمترین معابد تایلند محسوب می‌شود. Phot by Salar Mousavi | RadioJoloun
معبد دوی سوتهپ بر فراز شهر چیانگ مای قرار دارد که یکی از مهمترین معابد تایلند محسوب می‌شود. Phot by Salar Mousavi | RadioJoloun

قصه ساخت معبد دوی سوتهپ بر فراز شهر چیانگ مای

داستان ساخت معبد دوی-سوتهِپ در نوع خودش جالبه. یک راهب اهل سوخوتای خواب می‌بینه که باید بره به یه کوه مقدسی و دنبال یک یادگار مقدس بگرده. خلاصه دوست‌مون میره و یک تکه استخوان پیدا میکنه که اعتقاد داشته استخون شانه بودا است.

این تکه استخون قدرت‌های عجیبی هم داشته. می‌درخشیده، غیب می‌شده، جابجا می‌شده و اینا. طرف برمی‌داره استخون رو می‌آره برای پادشاه سوخوتای و ازش با کلی جشن استقبال میشه، اما استخون بدقلقی می‌کنه و هیچ اثری از خاص بودن نشون نمی‌ده. شاه هم که ناامید شده بوده می‌گه مال خودت بابا. نگهش دار.

بعدتر پادشاه سلسله شمالی تایلند راهب رو دعوت می‌کنه و راهب هم استخوان رو  به شهر چیانگ مای می‌بره. استخوان اونجا دوتکه میشه. یک تکه رو توی یه معبد نگه می‌دارن و تکه دوم رو می‌ذارن روی یه فیل سفید و رهاش می‌کنن تو جنگل.

فیل از کوه بالا میره و توی ارتفاعات یک‌جا می‌ایسته، سه بار در خرطومش می‌دمه و بعد درجا می‌میره. شاه هم بلافاصله دستور ساخت یک معبد رو همونجا، درست بالای شهر چیانگ مای میده.

فیل سفید معبد دوی سوتهپ شهر چیانگ مای بسیار برای اهالی تایلند قابل احترامه و مجسمه‌اش رو خیلی جاها میشه دید
فیل سفید معبد دوی سوتهپ شهر چیانگ مای بسیار برای اهالی تایلند قابل احترامه و مجسمه‌اش رو خیلی جاها میشه دید

منظره شهر چیانگ مای از معبد دوی سوتهپ

دوی-سوتهِپ معبد زیبا و بزرگیه. برای رسیدن بهش باید 309 تا پله رو برین بالا. اما وقتی اون بالا می‌رسین می‌فهمین که ارزشش رو داشت. معبد روی بلندترین نقطه کوه ساخته شده و درنتیجه منظره بسیار خوبی از دره زیرپا و شهر چیانگ‌مای داره. ت

توی راه فکر می‌کردیم کمی دیر باشه اما الان معتقدم که بهترین زمان رسیدیم به معبد. هوای دم غروب بسیار خنک و خوب شده بود. باد ملایمی می‌اومد و درخت‌های پرشکوفه رو تکون می‌داد و هوا رو به شدت مطبوع کرده بود.

دیدن معبد توی نور عصر بسیار جلوه اسرارآمیزتری بهش میده. رنگ طلایی گنبدهاش توی نور طلایی خورشید بسیار وسوسه انگیزه.

خیلی از گنبدهای معبد دوی سوتهپ شهر چیانگ مای با طلا پوشیده شده. تلالو نور طلایی غروب روی این گنبدهای مخروطی صحنه عجیبی به وجود آورده بود. Phot by Salar Mousavi | RadioJoloun
خیلی از گنبدهای معبد دوی سوتهپ شهر چیانگ مای با طلا پوشیده شده. تلالو نور طلایی غروب روی این گنبدهای مخروطی صحنه عجیبی به وجود آورده بود. Phot by Salar Mousavi | RadioJoloun

جلوه اسرارآمیزتری بهش میده. رنگ طلایی گنبدهاش توی نور طلایی خورشید بسیار وسوسه انگیزه.

کمی مراسم عصرگاهی موبدها رو نگاه کردیم و بعد رفتیم به تراس معبد که به شهر مشرف بود. همون لحظه بود که ماه کامل داشت بر فراز شهر چیانگ مای طلوع می‌کرد و صحنه بسیار جذابی رو ساخته بود. تا بعد از تاریکی ایستادیم و بعد اومدیم پایین.

راننده خودش پیشنهاد داد که می‌خواین جای دیگه‌ای از شهر پیاده‌تون کنم یا نه. ما هم که می‌دونستیم امروز شنبه است و بازار به راهه ازش خواستیم ما رو ببره اونجا. باز هم باید اشاره کنم که کیفیت خدمات و میزان کمک و همراه بودن آدم‌ها توی تایلند شوک‌زده‌تون میکنه.

 

منظره طلوع ماه از بالای شهر چیانگ مای بسیار دیدنی بود. Phot by Salar Mousavi | RadioJoloun
منظره طلوع ماه از بالای شهر چیانگ مای بسیار دیدنی بود. Phot by Salar Mousavi | RadioJoloun

تجربه شنبه‌بازار شهر چیانگ مای

شنبه بازار چیانگ مای توی یه خیابون، جنوبِ شهر قدیمی برپا میشه. اونجا یه رودخونه است که کنارش بلواییه از دکه‌های غذا فروشی تایلندی و چینی که همه‌شون هم پر از مشتری‌اند.

شنبه بازار چیانگ مای از اون دکه‌های غذا شروع میشه و توی خیابون Wua Lai Rd ادامه پیدا می‌کنه. وقت‌هایی که توریست‌ها بیشترند توی خیابون‌های فرعیش هم دکه‌ها مستقر می‌شند. عین جمعه بازارهای خودمون از شیر مرغ تا جون آدمیزاد توشون پیدا میشه. اما حتا من هم وسوسه شدم و یه دستبند دست‌ساز خریدم که هنوز هم بعد از 4 سال دستم می‌کنم.

شنبه بازار شهر چیانگ مای پر از دکه‌های غذا و نوشیدنیه. Phot by Salar Mousavi | RadioJoloun
شنبه بازار شهر چیانگ مای پر از دکه‌های غذا و نوشیدنیه. Phot by Salar Mousavi | RadioJoloun

یه مدتی گشتیم دنبال غذا و نشستیم به خوردن شام دلچسب‌مون. بعدش زدیم تو بازار و بچه‌ها از اونجایی که لباس نداشتن چندتا تیشرت و شلوارک خریدن که بتونن ادامه بدن.

بعد هم خودمون رو به یک آبجوی تایلندی مهمون کردیم و قدم زنان برگشتیم سمت هتل. تجربه من نشون داده که بهتره توی هر کشور آبجوی محلی همونجا رو بخورید. درنتیجه ما هم خیلی سریع با دوست‌مون یعنی برند “چانگ Chang” آشنا شدیم.

طبیعت‌گردی در شهر چیانگ مای: فیل، جنگل، رودخانه

دیروز کلی در مورد اینکه امروز تور بگیریم یا نه بحث کرده بودیم اما به نتیجه نرسیده بودیم. آخر قرار شد که اول صبح بریم و کمی چونه بزنیم و یه تور ترکینگ بگیریم، اگرم نشد که شهر رو بچرخیم. و چقدر خوشحالم که شد 1200 بت.

بچه‌ها صبح رفتن یه صبحونه مفصل زدن اما من خوابم میومد حسابی. درنتیجه طبق معمول خواب رو ترجیح دادم. ساعت 9 بود که یک ون اومد دنبال‌مون و دیدیم تقریبا تور اختصاصیه. فقط ماییم و یه مادر و دختر آلمانی که خیلی هم اهل معاشرت نبودند.

اول رفتیم به یه باغ پرورش پروانه، از اون دیدنی‌هایی بود که فقط می‌ذاریم توی تور تا پُر شه و خودمون هم می‌دونیم که وقت تلف کردنه. تنها دست آوردی که داشتیم این بود که موقع سوار شدن به وانت پای نازلی پیچید و کل روز رو براش دردآور کرد. بعدش مسیر رو رفتیم تا رسیدیم به مزرعه پرورش فیل.

ما اول دقت نکرده بودیم که توی تور نوشته بود فیل سواری. وقتی پیاده شدیم دیدیم قضیه اینه که باید سوار فیل بشیم اما ما از سال قبل که توی هند سوار فیل معبد شده بودیم قرار گذاشته بودیم دیگه سوار این حیوون جذاب و دوست داشتنی نشیم.

فیل مسنی که ترجیح دادیم باهاش بازی کنیم تا سوارش بشیم.
فیل مسنی که ترجیح دادیم باهاش بازی کنیم تا سوارش بشیم.

خلاصه که به جای سواری، رفتیم با فیل ها بازی کردن و غذا دادن و دوست شدن. تجربه غذا دادن به فیل از اون حس‌هاییه که یادت می‌مونه. مخصوصا وقتی که گوش‌هاش رو به نشونه تشکر تکون میده.کلا این روزها حرکت‌هایی برای حمایت از حقوق فیل‌ها راه افتاده که گردشگرها رو ترغیب میکنه به جای فیل‌سواری برند به مراکزی که از فیل‌های پیر و آسیب‌دیده حمایت و نگه‌داری می‌کنند.

ترکینگ در مسیر آبشار

یک ساعت زمان داشتیم. درنتیجه رفتیم کنار رودخونه و کمی لش کردیم و از منظره بی‌نظیر کوه‌ها لذت بردیم.

مقصد بعدی‌مون جایی بود که ابتدای مسیر پیاده‌روی به سوی آبشار بود. ناهار رو زدیم و راه افتادیم. نازلی کمی براش راه رفتن سخت بود اما میزان پایه بودن این آدم تا حدیه که بالاخره هرجور شده خودش رو تا انتهای مسیر رسوند.

مسیر پیاده روی در حدود 1.5 ساعت بود و خیلی سبک. دو سه بار از رودخونه گذشتیم و رسیدیم  به یه آبشار خوشگل که با اینکه توی فصل کم آبی بود اما حسابی خروشان بود. از فرط گرما زدیم به حوضچه جلوی آبشار و رفتیم زیرش و کلی حال کردیم. مسیر برگشت رو سریع‌تر اومدیم و رفتیم به سمت آخرین فعالیت‌مون.

با اینکه رفتن زیر آبشار به خاطر احتمال سقوط سنگ کار درستی نیست اما گاهی نمیشه جلوی وسوسه رفتن زیر آب بعد از پیاده روی مقاومت کرد.
با اینکه رفتن زیر آبشار به خاطر احتمال سقوط سنگ کار درستی نیست اما گاهی نمیشه جلوی وسوسه رفتن زیر آب بعد از پیاده روی مقاومت کرد.

رودخانه نوردی در چیانگ مای

قرار بر این بود که توی رودخونه رفتینگ داشته باشیم. اما سطح آب به شدت پایین بود و رفتینگ معنایی نداشت. درنتیجه تورلیدرمون برامون تیوب‌سواری ترتیب داد. قضیه اینه که شما سوار تیوب میشی و میری تو رودخونه به امون خدا. البته یه راهنما هم همراه‌مون بود که یه جاهایی کمک می‌کرد ، اما خب در واقع خودت بودی و خودت. از اون تجربه‌هایی بود که ایمنی توش صفر بود اما خب هیجان‌انگیز بود. چندین کیلومتر رو توی رودخونه رفتیم. به پایین دست رود که رسیدیم دیدیم یه قایق بامبو منتظرمونه تا بامبو سواری رو هم تجربه کنیم. بامبو به شدت نرم روی آب حرکت میکنه و خیلی حس آرامش بخشی داره.

یکی از صحنه‌هایی که به هیچ‌وجه فراموشم نمیشه وقتی بود که روی بامبو بودیم و از کنار یه فیلی که داشت توی آب حمام میکرد گذشتیم. ما توی رودخونه بودیم، روبرومون منظره کوه و جنگل  و ابرهای سفید، و پا به پای ما یه فیل کهنسال داشت به همراه فیل‌بان نوجوونش کنار رودخونه قدم میزد. مجموعه این تصاویر از اون حس‌های لذت بخش بود که به کل سفر می ارزید.

بعد از همه این تجربیات برگشتیم و در حدود ساعت 5 هتل بودیم. بارها هنوز هم نرسیده بود و ما که قرار بود فرداش بریم به سمت پای، دیگه نا امید شده بودیم.

اونقدر خسته بودیم که یه دوش گرفتیم و ولو شدیم. ساعت حدود 7:30 بود که در اتاق رو زدن. رفتم دیدم کسی نیست اما از پایین یه صداهایی میاد. با هیجان رفتم پایین و دیدم بـله، بالاخره بارها رو آوردن. میزان شادی بچه‌ها وصف نشدنی بود که بعد از سه روز به وسایل‌شون رسیدن.

اما تجربه جالبی که برای همه‌مون داشت این بود که دیدیم با کمترین میزان لباس هم میشه سفر رو گذروند. فقط کافیه هر یکی دو روز یکبار لباس‌ها رو بشوری. اینجوری خیلی دستت برای کم‌کردن حجم و وزن وسایل باز میشه.