بخش دوم: سفر به گوری و بازدید از موزه استالین

گوری یه شهر قدیمی در نزدیکی تفلیسه که زادگاه استالین بوده و به موزه استالین عجیبش و غریبش معروفه. توی سفر به گوری سری زدم به این موزه که سفرنامه اش رو در ادامه می‌خونید.

 

بازدید از اوپلیتس سیخه در سفر به گوری

صبح روز بعد سفر به گوری، زادگاه استالین آغاز شد. قبل از گوری یک سایت باستانی بود که به نظرم یکی از های‌لایت‌های برنامه بود. شهری به نام “اوپِلیتس سیخه” که به معنای “قلعه ی فرمانروایان” بود. چیزی مابین کندوان (یا کاپادوکیه) و میمند. تالارهایی که در دل کوه کنده شده بود و کارکردهای فرمانروایی و آیینی داشت.

بعضی اعتقاد دارند که این جا قبل از ظهور مسیحیت یک معبد پگانی بوده. تالارهای بزرگی در دل سنگ که ستون های جذابی اونها رو سرپا نگه داشته بود. البته متاسفانه مثل سایت های ایران خودمون نه خبری از راهنما بود نه رسیدگی درست حسابی و مثل اینجا آثار مرمت های اسفناک (مثل استفاده از سیمان در بافت سنگی) هم دیده میشد. یکی دیگه از جذابیت های این شهر هم دامن دخترهای گروه بود که در باد سوژه ای برای خنده حضار میشد.

اوپلیتس سیخه یا شهر فرمان‌روایان یه سایت باستانی زیباست که می‌ونید در سفر به گوری ازش بازدید کنید.

 

احترام به عقاید و نژادها در گرجستان

اما اینجا یک تجربه منحصر به فرد روی داد که خب باز هم نشان از فقر فرهنگی ما در تفکیک مسائل و آدم ها و از شرایطشون بود. در سر راه سفر به گوری و موزه استالین، توی اوپلیتس سیخه، همزمان با ما یک گروه اسرائیلی هم داشتن از اونجا دیدن میکردن. در بحبوحه اینکه همه جا خبر از جنگ غزه بود چیزی که ازش می‌ترسیدیم اتفاق افتاد. بعد از تلاش های مستمر یکی از دوستان که به زبان انگلیسی بارها به دوستان تکرار میکرد که “You are nobody” (در تلاش برای توضیح این شوخی که چون از نظر ما اسرائیل وجود نداره اگه با اینا عکس بگیریم توی عکسمون نمی‌افتن) برخورد دو تا از افراد گروه به تنش انجامید و فضای به شدت پرتشنجی رو ایجاد کرد.

خوشبختانه دوتا از دوستان تمام تلاش‌شون رو کردن و با پیدا کردن یه کُرد توی گروه اسرائیلی قضیه رو به تقریب فرهنگ‌ها و رقص مشترک کردی کشوندن و قضیه رو فیصله دادن. اما نفس مشکل از جای دیگه بود. هنوز باید یاد بگیریم مردم و دولت ها دو مقوله جداگانه از هم هستن و همه جا افراطی پیدا میشه. در تمام دنیا اسرائیل و ایران به یک اندازه به افراطی گری مشهورن اما خب دلیل نمیشه و من و هر شهروند اسرائیلی ای افراطی باشیم.

 

اگر می‌خواید بیشتر در مورد سفر به گوری و موزه استالین بشنوید، اپیزود پانزدهم رادیو جولون را از دست ندید: بر بلندای قفقاز (از تفلیس تا غرب گرجستان)

 

سفر به گوری، زادگاه استالین

خلاصه، بعد از بازدید از شهر باستانی، سفر به گوری رو ادامه دادیم. شهری که به یه آدم مشهور معروفه، استالین.

متاسفانه یکی از بزرگترین مشاهیر گرجستان یه دیکتاتور بزرگه به نام استالین. همه می‌دونن که از نظر شخصیت و پشتکار آدم بزرگیه اما خب کاملا هم‌رده امثال هیتلر و بقیه دیکتاتورهای احمق محسوب میشه. در مرکز امروزی شهر گوری موزه استالین قرار داره. خونه ای که استالین درش متولد شده و تا 4سالگی اونجا زندگی کرده رو کاملن به همون شکل نگه داشتن.

خانواده استالین یک اتاق از یک خونه محقر رو اجاره کرده بودن و پدرش هم در زیرزمین همون‌جا به کفاشی مشغول بوده. در نوجوانی به تفلیس میره مشغول به تحصیل در یک مدرسه مذهبی میشه. خلاصه کم‌کم جذب کتاب‌ها و سخنرانی‌های لنین میشه و گرایشات چپ پیدا میکنه و اونقدر در حزب پیش میره تا به مدت 25 سال رهبری بزرگترین کشور دنیا رو به عهده می‌گیره. در موزه استالین اولین چیزی که نظرتون رو جلب میکنه مجسمه ای عظیم در بالای یک راه پله باشکوهه که خب به عظمت مجسمه اضافه میکنه…

موزه استالین و بخش‌های هیجان‌انگیزش

موزه استالین ساختار خوبی داره. از همون ابتدا عکس و مدارک اولین مراحل زندگی استالین رو جمع کرده‌اند و هرچه توی موزه جلوتر میری انگار داری در تاریخ قرن بیستم شوروی جلو میری. برای من به شخصه یکی از جذاب‌ترین چیزهای موزه یکی عکسی بود از استالین که افشا می‌کرد چرا همیشه در عکس ها دست چپ استالین پنهانه که دلیلش کوتاه شدن دستش در جریان یکی از تبعیدهاش به سیبری بوده و برای اینکه نمی‌خواسته‌اند نقصی از رهبر حزب نشون داده بشه همیشه دستش رو در عکس ها پشتش یا توی کتش پنهان میکرده.

اما جذاب‌ترین شیء موزه استالین به‌نظرم نقاب مرگ استالین بود که از روی صورتش درست بعد از مرگش قالب گرفته اند. در میان هدایا و بقیه اشیاء موزه یک فرش نفیس ابریشم از چهره استالین و یک قاب خاتم کاری شده اهدایی توسط ایران هم به چشم میخورد. دفترکار استالین هم توی موزه با وسایل اصلی بازسازی شده بود. یکی از شاهکارهای توی دفترکارش پرتره ای بود که براش از برگ توتون درست کرده بودند.

ضعف بزرگ موزه نپرداختنش به جنایات، اعدام‌ها، مفقود‌الاثر کردن‌ها و شکنجه‌های دوران استالین بود. تنها یک بخش کوچکی از موزه بازداشت‌گاهی از اداره اطلاعات شوروی رو بازسازی کرده بود. همین. حتا راهنمای موزه (که انگلیسی خوبی صحبت میکرد) هم خیلی علاقه‌ای به صحبت درباره جنایات استالین نداشت. با همه این اوصاف شاید مهم‌ترین دلیل سفر به گوری می‌تونه همین بازدید از موزه استالین باشه.

 

خوراک‌گردی در سفر به گوری

بعد از موزه حسابی گرسنه شده بودیم و به سمت رستوران شتافتیم. فضای رستوران عجیب بود. پر از شکارهای مختلف. پوست خرس و گراز و گرگ و انواع و اقسام حیواناتی که فکرش رو بکنید. برای ما که اینهمه مخالف شکاریم اصلا فضای خوبی نبود. تجربه گوشت خرگوش هم تجربه هیجان انگیزی نبود. گوشت بسیار معمولی‌ای داشت. بعیده دیگه علاقه ای به امتحانش داشت باشم.

خاطره اون رستوران پسری بود که یکسری از رفقا اسکلش کرده بودن و وینستون ایران رو بهش به جای وینستون آمریکا قالب کرده بودن و به هرکی میرسید میگفت یه نخ به من وینستون آمریکا بدین، من بهتون یه پاکت وینستون گرجی میدم. دهنمون رو سرویس کرد جاتون خالی.

 

بازگشت به تفلیس

سفر به گوری و بازدید از موزه استالین بالاخره تموم شد و به تفلیس برگشتیم. بعد از کمی استراحت دوباره گشت شهری رو شروع کردیم. ایندفعه به بام تفلیس رفتیم. جاذبه این بخش شهر یک تراموا بود که با شیب در حدود 60 درجه بالا میرفت و در سال 1905 ساخته شده بود. شهربازی تفلیس هم که به ترن هوایی اش معروفه هم همونجا بود که متاسفانه به دلیل بارون تعطیل شد. اما خب اون بارون فضای به شدت خوبی رو ایجاد کرده بود. بوی بارون با دورنمایی از شهر و موزیک و فضای آزاد برای رقصیدن و شاد بودن در کنار دوستانت.

شب دوم هم بعد از پیاده روی در خیابون روستاوِلی و دیدار از یک آیریش بار که داشت میبست البته در خیابان شاردنی گذشت.

بیشتر بخوانید: گرجستان نامه – سفر به تفلیس بخش اول

بیشتر بخوانید: گرجستان نامه سفر به متسختا بخش سوم