اپیزود یازده – جولون در دنیای زنان

هشتم مارس بیش از یک قرنه که روز بزرگداشت زن در جهانه و بهانه‌ای برای توجه بیشتر به مسائل و مشکلات زنان.
به همین مناسبت، سال گذشته با کمک جمعی از سفربروها و سفرنویس‌های زن فارسی در رابطه با چگونگی سفر در دنیای زنان صحبت کردیم و اپیزود “جولون در دنیای زنان” رو منتشر کردیم.
توی این اپیزود مهسا نعمت مهمان حضوری ما بود که گپ و گفت مفصلی در رابطه با سفر زنان با هم داشتیم، همچنین چهار زن اهل سفر ایرانی، آرزو ستوده، مریم رها، زویا نیکنام و هدیه مولایی تجربیات خودشون در رابطه با سفر زنان، مشکلات و چالش‌های خاص زنان از جمله برخورد خانواده، پریود در سفر، امنیت در سفر و سایر موارد را بازگو می‌کنند.
این اپیزود با یادی از شادروان لیلا اسفندیاری که در یکی از سفرهاش به قله‌گاشربروم برای همیشه اونجا موندگار میشه، به پایان می‌رسه.

متن اپیزود

اپیزود یازده جولون در دنیای زنان

 

(دکلمه): من از جهان بی‌تفاوتی فکرها و حرف‌ها و صداها می‌آیم؛ و این جهان به لانه‌ی ماران مانند است و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی‌ست که همچنان که تو را می‌بوسند، در ذهن خود طناب دار تو را می‌بافند. سلام ای شب معصوم!

موسیقی

کیمیا: سلام

سالار: این اپیزودِ آخر فصل اوله رادیو جولونه که می‌شنوید.

موسیقی

سالار: مطمئنم خیلی‌هاتون این روزها درباره مناسبت این روز یعنی 8 مارس زیاد شنیدین. ما هم دیدیم از اونجایی که بحث زن‌هایی که تنها سفر می‌کنن توی محافل گردشگری و اینستاگرام و غیره حسابی داغه، بیایم یه اپیزود رو اختصاص بدیم به این موضوع و درباره‌اش با هم گپ بزنیم. برای همین از یکی دیگه از کسایی که این سال‌ها مشغول سفرهای تنهاییه خواستیم که بهمون ملحق بشه تا بتونیم این موضوع رو از جنبه‌های بیشتری بررسی کنیم.

مهسا: سلام؛ من مهسا نعمت هستم، 29 سالمه، تقریبا دو سال و نیمه که به صورت جدی دارم سفر می‌کنم، اکثر سفرهام (نه همه‌شون) تنهایی بوده. در این دو سال به ده کشور خارج از ایران سفر کردم و سعی کردم چندتا شهر رو داخل ایران هم ببینم.

سالار: مرسی مهسا، خیلی خوش اومدی!

کیمیا (رو به سالار): چقد بداخلاق شدی یدفه! چرا اینجوری گفتی یه‌هو؟!! (خنده کیمیا و سالار)

موسیقی

سالار: از خیلی از بروبچه‌ها هم خواستیم تا به صورت دورادور توی بحث‌مون شرکت کنن که در ادامه صداهاشون رو خواهید شنید. خلاصه اینکه امروز با ما باشید که حسابی بحث داغه.

موسیقی

 

آیا سفرکردن تنهایی زنان کار خاصیه؟

سالار: بچه‌ها یه سؤالیه چند وقته واقعا تو ذهن منه، اینه که خیلی پسرها هستن که تنهایی سفر می‌کنند و خیلی خطرها هم براشون پیش میاد و خیلی مشکلات هم دارن، اما اونقدری که دخترهایی که تنها سفر می‌کنند، تو محافل گردشگری برجسته هستن، درباره‌شون بحث نمیشه و در موردشون صحبت نمی‌شه. می‌خوام ببینم که از نظر شما تنها سفر کردن برای یک زن واقعا کار شاقیه؟

کیمیا: ببین حقیقتش اینه که من خودم اوایل که سفر می‌کردم فکر نمی‌کردم دارم کار عجیب‌غریبی می‌کنم، اما از بس بقیه تحسینم می‌کردن، منم این توهم برم داشت که پس من دارم یه کار خیلی خاص می‌کنم. شاید باورت نشه اما من تا مدت‌ها خیلی پز می‌دادم که تونستم با دوستام، دخترونه بریم هرمز کمپ بزنیم. بعد کم‌کم فکر کردم که نه واقعا کار عجیب‌غریبی نیست. یعنی شاید برای کسانی که بیرون گود نشستن یا برای کسی که داره فقط اینستاگرام رو نگاه می‌کنه و لایک می‌کنه، به نظرش کار عجیب‌غریبی باشه، ولی وقتی داری انجامش می‌دی، اونقدر کار خاص و عجیب‌غریبی نیست. مهسا تجربه تو چجوری بوده؟

مهسا: من برعکس تو، راستش اوایل خودمم احساس می‌کردم اگر بخوام تنها سفر کنم، کار شاقی دارم انجام می‌دم، ولی تا توی اون اتفاق قرار نگیری، متوجه نمی‌شی که خیلی کار شاقی نیست و دختر و پسرش هم خیلی با هم فرقی نمی‌کنه. مهم اینه که سفر کنی و همه خطرات رو به جون بخری ولی این کار رو انجام بدی و بعدش ببینی که چقدر خوشحالی.

سالار: ولی فکر می‌کنم این نظر توی اجتماع هست که فکر می‌کنند سفر تنهایی واسه‌ی یک زن بسیار بسیار چیز عجیبیه.

کیمیا: دقیقا.
سالار: به نظر شماها چرا این دید توی جامعه هست؟ اما خب قبل از اینکه جواب بدید بذارید صدای آرزو رو بشنویم که ازش خواستم از اونور اقیانوس برامون از تجربه خودش بگه درباره تنها سفرکردن.

آرزو (مهمان برنامه): سلام؛ من آرزو ستوده هستم. هفت ساله که کانادا زندگی می‌کنم، عاشق مسافرتم اما سفرهام رو لابه‌لای درس و دانشگاه میرم. اولین سفرم رو 21 سالم بود که رفتم. خداییش کلی هم به خودم افتخار کردم. یک سال پروژه راضی‌کردن مامان‌اینا طول کشید، یک ماه مونده بود به سفر، مامان میومد چکیده اخبار دخترهایی که تو سفرها گروگان گرفته شده بودن و به قتل رسیده بودن رو میذاشت کف دستم. همه فک‌وفامیل رو هم بسیج کرده بودند و هر بار من رو می‌دیدن از آمار تجاوز می‌گفتند و سعی می‌کردند من رو بترسونن. بعد من از نگرانیِ مامان بیشتر نگران می‌شدم و فکر می‌کردم واقعا چه خبره. من قبول دارم که به قول غربی‌ها موقع سفر رفتن، فرق زیادی بین دختر و پسر نیست، دختراشون احساس نمی‌کنن دارن شق‌القمر می‌کنن و پابه‌پای پسرهاشون راه میفتن، هرجایی که پسرها می‌رن اونها هم می‌رن؛ ولی دلیل اینکه ما دخترهای ایرانی انقدر سفر رفتنمون رو بزرگ جلوه می‌دیم، فکر می‌کنم برمی‌گرده به فرهنگ‌مون، اینکه فاصله دخترا و پسرا در ایران بیشتره و انتظارات خانواده خیلی فرق می‌کنه؛ اینکه دائم دم گوشمون می‌خونن که ضعیف هستیم و قراره بهمون تجاوز بشه و قراره هزارویک بلا سرمون بیاد، نمی‌تونیم و نمی‌شه. خب اینها ذهنیتمون رو درباره سفر عوض می‌کنه. خلاصه‌ش اینه که ساپورت خیلی مهمه، ساپورت خانواده و جامعه و دوست‌هاست که می‌تونه به دخترا جرئت بده که روی پای خودشون باشن و برن مسافرت. بیاین کمک کنین به دخترامون شجاع بودن یاد بدیم، بیاین هواشونو داشته باشیم، مثبت باشیم، اعتماد به نفسشون رو ازشون نگیریم. بیاین یادشون بدیم روی پای خودشون باشن. فقط همینجوریه که ما می‌تونیم پابه‌پای پسرا بریم و دنیا رو بگردیم.

موسیقی

 

زنان قبل از سفر باید با چه مشکلاتی در جامعه مبارزه کنند؟

کیمیا: من واقعا با آرزو موافقم. چه خوش‌مون بیاد چه نه، جامعه ما یک جامعه مردسالاره. جامعه‌ای که از بچگی تو گوش‌مون خوندن دخترا بادکنکن دست بزنی می‌ترکن. به همین مسخرگی! همین شعر رو تعمیم بدیم به کل زندگی یک دختر. ماها از بچگی با هزار تا ترس بزرگ شدیم و هرچقدرم خونواده روشنفکری داشته باشیم، نمی‌شه تأثیر مدرسه و جامعه و حتی برنامه‌های تلویزیون رو نادیده گرفت. اما از طرفی همه اینها به نظرم برای سفر نرفتن و شهامت نداشتن یک دخترِ مثلا هجده ساله دلایل خوبیه. اما وقتی کسی بیست سالگی رو رد کرده، دیگه وقتشه که با ترس‌هاش و توانایی‌هاش روبه‌رو بشه. ما داریم نقش خود فرد تو زندگیش رو به کل نادیده می‌گیریم و داریم فرد رو قایم می‌کنیم پشت تمام چیزهایی که از جامعه بهش تحمیل شده.

مهسا: آره کیمیا من با تو موافقم. خود من تقریبا سه سال پیش بود که تازه ماشین گرفته بودم و کلا هم تو زندگی از بچگی ترس بزرگی داشتم از رانندگی توی جاده. یک روز اوایل تعطیلات عید بود و داشتم پیش خودم فکر می‌کردم که یه روزی باید ترسم از جاده بریزه. برای همین با اینکه تو جاده پشت فرمون ننشسته بودم و تازه ماشینم رو گرفته بودم و شاید کار منطقی‌ای نبود، به مامانم گفتم که می‌خوام برم اصفهان، با رعایت اصول ایمنی؛ و پاشدم رفتم تو جاده و رسیدم به اصفهان و با خودم گفتم این چی بود که من ازش می‌ترسیدم؟ مثل این بود که تو رانندگی در یک اتوبان و برسی به آخر اتوبان. جاده هم شبیه به این بود ولی چیزی که از بچگی شنیده بودیم ترسی رو در من به‌وجود آورده بود. من رفتم اصفهان و انقدر برام خوشمزه بود که ادامه دادم رفتم شیراز و وقتی برگشتم دیگه نه ترس از جاده داشتم نه ترس از رانندگی. وقتی هم دیدم همه تحسینم می‌کنند باعث شد ادامه‌ش بدم و بیشتر برم بگردم.

سالار: خوشحالم که تا بندرعباس ادامه ندادی.

(خنده بچه‌ها)

سالار: بچه‌ها من می‌خوام این سؤال رو بکنم که شما اینهمه سفر کردید و کلی آدم رو دیدید از کشورهای دیگه که اون‌ها هم سفر می‌کنند، می‌خوام بدونم نظر اونها هم همینه؟ یعنی از نظر یک دختر اروپایی یا آمریکایی هم انقدر سفر کار شاقیه؟

مهسا: راستش نه! چیزی که اونور دنیا داره اتفاق می‌افته و متاسفانه تو ایران نیست، اینه که سفرکردن جزئی از زندگیه، یعنی همون‌طور که تو میری مدرسه و بعد میری دانشگاه، اون‌ها توی زندگیشون برای سفرکردن برنامه دارن. من تو یکی از سفرهام با سه تا دختر بلژیکی آشنا شدم که اینها 17-18 سالشون بود و وقتی باهاشون صحبت می‌کردم یه شرمی داشتم که من 10 سال ارزشون بزرگتر بودم اون‌موقع و با کلی ترس‌ و لرز و اجازه رفته بودم سفر؛ ولی اون سه تا با برنامه‌ریزی اومده بودن سفر و برای کل سال‌شون برنامه‌ریزی داشتن و پولاشونو جمع کرده بودن و می‌دونستن که قراره سه ماه تابستون‌شون رو برن دور اروپا رو بگردن. این داستانیه که اونها از بچگی باهاش بزرگ میشن و ماها متاسفانه سفر برامون چیزی جدای از زندگیه.

کیمیا: دقیقا باهات موافقم؛ مسئله اینه که منِ نوعی وقتی 18 سالم بوده، اصلا ندیدم آدم‌هایی رو که زیاد سفر کرده باشن، همه همون مسیر عادی‌ای که درس می‌خونیم، کنکور می‌دیم، می‌ریم دانشگاه و همه همین تکرار بوده. شاید نسل‌های بعدترِ ما به واسطه دیدن خیلی از آدم‌ها توی اینستاگرام یا فیسبوک یا شبکه‌های اجتماعی یه ذره دید بازتری داشته باشن. دختری که در 14 سالگی خیلی‌ها رو می‌بینه که دارن سفر می‌کنن، ممکنه این برنامه‌ریزی رو در ذهنش داشته باشه که من وقتی بیست سالم شد، می‌تونم یک سفرِ یک‌ماهه داشته باشم یا یک سفر دو روزه داشته باشم؛ ولی زمان ماها اصلا همچین‌چیزی وجود نداشته و اینه تفاوت ما با یک آدم آمریکایی یا اروپایی. ما داریم از صفر شروع می‌کنیم تا بفهمیم سفر کردن یعنی چی و حالا تازه تجربه‌ش کنیم تو دهه بیست زندگی و بفهمیم سفر کردن یعنی چی.

 

آیا سفرکردن برای یک زن دست‌آورد محسوب میشه؟

مریم (مهمان برنامه): من مریمِ رها هستم و چند سالی می‌شه که داخل و خارج از ایران سفر می‌کنم. درباره جواب این سؤال که آیا سفر کردن برای یک زن یک دستاورده و چیزیه که باید بهش مغرور شد یا غیره، نظر من اینه که به طور کلی در ایران به‌خاطر فرهنگ و قوانینی که وجود داره ما یک رویکرد زن‌ضعیف‌پروری داریم و این رویکرد خیلی قویه. این از یکسری سرویس‌دادن‌های فرهنگی میاد. مثل اینکه خیلی از زن‌ها و مردها این تصور رو ندارن که کار کردن یک زن به اندازه کار کردن یک مرد جدیه؛ چون باید استقلال مالی داشته باشه و همین‌طور یکسری قوانینی که همیشه جامعه داره تو رو به عنوان جنس دوم در نظر می‌گیره و به تو هیچ‌وقت حقوقی برابر با حقوق یک مرد را نمی‌ده. در نتیجه مجموع اینها باعث می‌شه که ما زن‌ها اعتماد به نفسمون رو خیلی ساده از دست می‌دیم و یواش یواش وارد یک حبابی می‌شیم که باور می‌کنیم که ما زن‌ها توانایی کمتری داریم و زن‌ها از مردها ضعیف‌تر هستن و اگر زنی در یک کاری خوبه پس یک استثناست که شکل گرفته. یک مثال دیگری که برای من جالبه اینه که گاهی از مردهایی که ظاهر روشنفکر دارن این پیغام رو می‌گیرم که آفرین به تو که خودت سفر می‌کنی، ما به خودمون می‌گیم پس تو که یک زنی و سفر می‌کنی، پس منم می‌تونم و همیشه از این حرف خندم می‌گیره که درون خودتون چی فکر می‌کنید و آیا با صرف مرد بودنتون یک توانایی اضافه‌تر نسبت به یک زن دارید؟ این حرف رو زدم که بگم که این رویکرد زن‌ضعیف‌پروری باعث میشه ما تو یه حباب بریم و سفر کردن یکی از راه‌هاییه که می‌تونه این حباب رو بشکونه و فکر می‌کنم اون دستاورد اصلی زمانیه که اون حباب رو بتونی بشکونی. حالا گاهی برای کسی با سفر کردن این اتفاق میفته، برای زن دیگری با دست‌آوردها و توانایی‌ها و استقلالی که به‌دست میاره. ولی جالبِ ماجرا اینه که وقتی حباب شکسته می‌شه و میای بیرون و اون دختر 18 ساله‌ی آلمانی رو می‌بینی که داره تنها سفر می‌کنه و خیلی موردهای مشابه، تازه می‌بینی که زندگیِ واقعی بیرون از این حبابه. چیزی برای غره شدن وجود نداره، آفرین که تونستی اون رو بشکنی ولی زندگی قراره همین باشه که تو رو پای خودت بایستی و تو نه کار ویژه‌ای می‌کنی و نه کار ویژه‌ای نمی‌کنی؛ زندگی همینه و تو یک زنی و فرقی با یه مرد نداری و هر کسی توانایی‌های شخصیشه که اون رو داره برتر میکنه و باعث میشه به دستاوردهای مختلفی برسه.

موسیقی

 

زنان در سفر با چه محدودیت‌هایی مواجه‌اند؟

سالار: خب بیاین یکم از دیدگاه زنانه به موضوع سفر نگاه کنیم. در واقع من که نگاه نمی‌کنم، شماها نگاه کنید، از دید شماها چه محدودیت هایی در سفر برای یک زن به وجود میاد شما به عنوان یک زن و به‌خاطر زن‌بودنتون چه محدودیت‌هایی برای سفر کردن دارید؟

کیمیا: ببین اولین تفاوت سفر زن‌ها با مردها که شاید به نظر مسخره هم بیاد، اینه که من اگه بخوام تو ایران سفر کنم باید یه مانتو و یه شال از شما بیشتر بردارم. حساب کن وقتی سفر یک ماه‌ست چقدر بار اضافه ما باید حمل کنیم. یه محدودیت دیگری که الان به ذهنم می‌رسه همون قضیه‌ایه که اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟ یه محدودیتی هست که برای همه دخترها وجود داره و خودشون مدام دارن بهش فکر می‌کنند، ولی نمی‌دونیم که جامعه داره اینو به ما تحمیل می‌کنه یا خودمون داریم نسل‌به‌نسل منتقلش می‌کنیم؛ اینه که مثلا صبح در کمپ از خواب بیدار میشی، پسرها همه دارن ژولی‌پولی دنبال مسواکشون می‌گردن، اما دخترا لباس‌تمیزهاشون رو پوشیدن، رژ صورتیشون رو هم زدن. اینی که دارم می‌گم یک مقدار اغراق داره، اما این تصور وجود داره که دخترا همیشه باید مرتب و تمیز باشن. فرض کن دختری که این باور رو داره چقدر باید بار اضافه در سفر با خودش حمل کنه. چقدر وقتشو باید به این اختصاص بده که من باید همیشه مرتب دیده بشم.

سالار: ببین این رو قبول دارم اما از این‌ورش هم هست، من شده سفر رفتم و گفتم خب بچه‌ها بیاید همه چادرها رو بزنیم و بعد می‌بینم که یکسری دخترا به‌صورت دیفالت ایستادن کنار و دارن نگاه می‌کنن تا چادرها زده بشه. نمی‌دونم این قضیه از خود فرد نشات می‌گیره یا از جامعه، ولی به‌هرحال این دیدگاه از طرف خود زن‌ها هم وجود داره.

کیمیا: ببین من حرفت رو قبول دارم و اصلا نمی‌خوام از این رفتار دفاع کنم، اما می‌خوام بگم این دیدگاه بنیادی‌تر از این حرف‌هاست. مشکل اینه که خود پسرها هم (نمی‌دونم ناخودآگاه، یا جامعه باعث شده این کار رو بکنن)، یک‌سری رفتارها بهشون حس قدرت میده؛ مثلا اگه یه پسری بخواد هیزم جمع کنه حتما می‌گه سالار! آرش! بیاید بریم هیزم جمع کنیم! اصلا اسم دختره رو نمی‌یاره، انگار می‌خواد بگه این هیزم جمع‌کردن یه کار مردونه‌ایه که فقط ماها می‌تونیم، شماها نمی‌تونید. از اونور هم دخترهایی هستن که می‌پذیرند در این نقشِ ضعیف بروند که مثلا ما می‌شینیم کنار آتیش و شماها برید آتیش بیارید، شماها خونه رو بسازید و چادر رو درست کنید؛ همون نقش‌های قدیمی که زمان غارنشینی بوده رو انگار همه می‌خوان بپذیرن‌.

مهسا: آره منم موافقم ولی یه چیزی که هست، اینه که تمام این مشکلاتی که شما گفتید در تکرارِ سفر از بین می‌ره؛ یعنی آدم‌ها متوجه می‌شن که هیچ فرقی بین زن‌ها و مردها نیست. اگه از خودم بخوام مثال بزنم؛ اوایل که سفر می‌کردم یه جعبه زیورآلات داشتم و یه‌سری انگشتر و ساعت و گردنبند توش داشتم و با خودم می‌بردم چون احساس می‌کردم نباید هر روز یه انگشتر دستم باشه. ولی بعد از یه تایمی احساس کردم دارم یه بار اضافه می‌برم برای چیزی که اصلا مهم نیست و کسی نگاه نمی‌کنه من دو روزه یه انگشتر انداختم یا رنگ رژم یا رنگ لاکم فرق کرده. و نه تنها دیگه اون جعبه رو با خودم نبردم، بلکه گردنبندی رو که همیشه گردنم بود، در سفرها درآوردم. یه ساعت خیلی ساده دستم می‌انداختم و می‌رفتم. مهم اینه که درک کنیم چرا داریم سفر می‌کنیم و به اون هدف برسیم. مثلا ما یه محدودیت بزرگ دیگری که ما دخترا داریم، این ماجرای عادت ماهانه‌مونه که همیشه تو سفرا، به‌خاطر سفر ممکنه عقب و جلو بیفته و همیشه دغدغه‌ بوده و حتی آدم‌هایی بودند که قرص می‌خورن که تو سفر پریود نباشن و به نظر من این درست نیست و شما هر چه بیشتر سفر کنی، متوجه میشی که این هم یه اتفاق در زندگیته و اگر آمادگیشو داشته باشی، می‌تونی راحت باهاش سفر کنی و مشکلی نداشته باشی.

سالار: اتفاقا چند وقت پیش یه متنی می‌خوندم از زویا که درباره همین مسئله مفصل صحبت کرده بود. ازش پرسیدم که به نظرش پی ام اس یا پریود می‌تونه یه محدودیت یا مانعی برای سفر باشه؟

موسیقی

 

PMS یا پریود می‌تونه یه محدودیت یا مانعی برای سفر باشه؟

زویا (مهمان برنامه): شهریور سال 92 من می‌خواستم برای سفر و با خودم فکر می‌کردم من نباید در سفر پریود بشم، برای همین رفتم داروخانه و یک ورق ال‌دی خریدم و از اونجا که هرلحظه می‌ترسیدم پریود بشم، همون‌جا یک آب خریدم توی خیابون و قرصمو خوردم. بماند که نمیدونستم ال‎دی رو نباید روز بخورم و در تمام روزهای سفرم سرگیجه و حالت تهوع داشتم. روز قبل از برگشتنم به تهران، قرصمو قطع کردم و دردهای پریودم شروع شد. می‌تونم بگم بدترین دردهایی بود که تا الان تجربه‌ش کردم. حالت تهوع و سرگیجه تمام مدت با من بود و دردهای زیادی داشتم و فشارم به شدت پایین بود. وقتی تموم شد، با خودم فکر کردم که من با بدنم دارم چی‌کار می‌کنم؟ بعد از اون اتفاق تصمیم گرفتم هیچ وقت بدنم رو در یک بحران انتخابی قرار ندم. الان چندین ساله که من تاریخ شروع و اتمام پریودهامو در گوشیم ثبت می‌کنم و این باعث شده خودمو بیشتر و بهتر بشناسم و نشونه‌هایی که قبل از پریود به سراغم می‌آد رو بشناسم و این باعث می‌شه اگر زمانی تاریخ پریودم یا سفرم یکی بشه بدونم چجوری بهتر مواظب خودم باشم. وقتی سفر می‌رم و پریود هم هستم، آب بیشتر می‌خورم و تند تند دسشویی می‌رم و سعی می‌‌کنم بیشتر استراحت کنم و بخوابم. لباس تنگ نمی‌پوشم و یه لباس راحت برمی‌دارم و اکثرا با خودم چای کوهی می‌برم تا در کمپ کنار آتیش یا خونه محلی یا هرجایی که هستیم دم کنم بخورم که آروم‌تر بشم. برای دردهای دوره پریودم هم سعی می‌کنم تاجایی که دردم غیرقابل تحمل نشده قرص نخورم. من تو دوره پریودم درد دارم، کلافه می‌شم، تحملشم می‌کنم، اما معتقدم این بخشی از زندگی و بخشی از زنانگی منه و تمام تلاشم رو می‌کنم که این مسیر به عادی‌ترین شکل ممکنش طی بشه و توش اخلالی به وجود نیاد. برای ماهایی که سفر بخشی از زندگی و مشخصا خود زندگی هست، شناختن بیشتر خودمون باعث می‌شه راحت‌تر زندگی کنیم. همون‌طور که پریود بخشی از زندگیمون هست، سفر هم بخشی از زندگیمون هست و وقتی اینها با هم همراه می‌شن، شناختن‌مون نسب به خودمون باعث می‌شه خیلی آروم‌تر باشیم و بیشتر مواظب خودمون باشیم و حواس‌مون به خودمون باشه و اگر لازم باشه می‌تونیم به همسفرها یا هم‌تیمی‌هامون بگیم که پریود هستیم. محدودیت‌ها نباید باعث بشه ما سفر نریم یا خودمون رو تو شرایطی قرار بدیم که اذیت بشیم. فکر می‌کنم تمام این چیزها باعث میشه خودمون رو بیشتر بشناسیم و خودمون باشیم و سفر هم بکنیم.

موسیقی

کیمیا: درباره این بحث پریود یه خاطره تعریف کنم، چند سال پیش من داشتم می‌رفتم قله سیالان. برنامه این‌جوری بود که از قزوین شروع می‌شد، سه چهار روز بعد سمت شمال تموم می‌شد. من در اون سفر با شش پسر همسفر بودم و روز دوم سفر که داشتیم به سمت قله می‌رفتیم، تو همون مسیر من پریود شدم. مسئله این بود که من فکر می‌کردم وای الان این یه چیز بدیه و منم الان با چندتا پسر هستم و نباید بهشون بگم من پریود هستم و واقعا اذیت شدم تو اون سفر. با اون سرعتی که اون‌ها می‌خواستن برن، دیگه نمی‌تونستم راه برم. چه مشکلاتی داشتم برای اینکه می‌خواستم خودم و کوله‌ام رو از اون‌ها جدا کنم و خودم و کوله‌ام تنها باشیم. این مسائل برای من خیلی دردسر درست کرد چون من نمی‌خواستم به چندتا پسر بگم که من پریودم.

سالار: کیمیا دقیقا می‌خوام همین رو بهت بگم که اگه این قضیه رو باهاشون شِیر کرده بودی سفر راحت‌تری نمی‌داشتی؟

کیمیا: آره خب قطعا همین‌طوریه. الان چند سالیه که تفکرم این‌طوریه که پریود شدن مثل اینه که کیف پولت رو می‌زنن. وقتی کیف پولم رو بزنن، من می‌رم به همسفرم می‌گم: ای بابا کیف پولمو زدن، حالا بیا با هم یه فکری بکنیم، حلش کنیم. تو وقتی با چند نفر همسفر می‌شی، تمام مسائلت رو باید با اونها در میون بذاری، مثل زمانی که سرما می‌خوری؛ فارغ از اینکه دختر هستن یا پسر. فکر می‌کنم جامعه امروز داره به سمتی می‌ره که همه درک درستی از این موضوع دارن و بهتره خودمون یعنی ما زن‌ها فکر نکنیم یک مشکل وحشتناکی وجود داره و ما باید تنهایی بارشو به دوش بکشیم و حلش کنیم.

مهسا: آره منم فکر می‌کنم در این مسئله آمادگی هم خیلی مهمه، یعنی وقتی دخترها می‌خوان سفر کنن، حتی اگر مطمئن باشن که تایم پریودشون نیست، بهتره از نظر روحی و هم وسایلی آماده باشن، یعنی هم اگر قرصی می‌خورن، همراه داشته باشن و هم تعدادی نوار بهداشتی و خلاصه آمادگی داشته باشن دیگه.

موسیقی

 

زنان در برابر زنان، تابوهای اجتماعی در رابطه با سفر زنان

سالار: بچه ها یادتونه قدیم‌ها یه جوک بود که می‌گفت مهاجم حریف رو ول کن، غضنفر رو بچسب؟ الان شده حکایت ما این روزها. تو خیلی از محافل نشستیم داریم صحبت می‌کنیم، یهو به خودمون می‌یایم می‌بینیم که زن‌های اون جمع دارن خیلی شدید درباره زن‌هایی که سفر می‌کنند، صحبت می‌کنند. شما چجوری این قضیه رو هندل می‌کنید؟

کیمیا: ببین قبل اینکه جوابت رو بدم، به نظرم ادبیات این سوال یکم جنسیت‌زده‌ست. من فکر می‌کنم این بحثِ پشت‌سرهم حرف زدن ربطی به زن و مرد نداره. البته که منکر این نمی‌شم که ما آدم‌ها (دارم سعی می‌کنم نگم ما ایرانی‌ها) عادت داریم همدیگه رو قضاوت کنیم. اما از این بحث که بگذریم تجربه شخصی من این‌جوریه که اوایل که سفر می‌کردم هر چهارشنبه‌ها با کوله می‌رفتم سفر و به دفعات این جمله رو از سمت زن‌های همکارم می‌شنیدم که مگه تو پسری که داری همچین کوله‌ای رو حمل می‌کنی یا یکم بعدتر به خودشون اجازه می‌دادن بیان از من درمورد تجربه شب‌ها در کمپ ازم بپرسن. واقعا برای من عجیب بود که ذهن زن‌ها و آدم‌های اطراف من چقدر می‌تونه بیمار باشه و به خودشون اجازه بدن که درمورد همچین مسائلی از من سوال کنن و من رو قضاوت کنند.

مهسا: آره من هم تجربه‌های این‌شکلی داشتم. یادمه یک بار پستی در اینستاگرام گذاشته بودم و راجع به هاستلی نوشته بودم و اونجا توضیح داده بودم که در این اتاق من هستم و چندتا پسر و یه خانمی کامنت گذاشته بود (البته خیلی محبت‌آمیز) ولی پرسیده بود از من که نگران نیستید اگر شب بیان سراغ‌تون؟ و اینکه چرا اولین سوال و اولین مشکلی که تو ذهن مردم ما، مخصوصا خانم‌ها میاد اینه که قراره یه نفر اذیتشون بکنه و قراره آزار جنسی ببینن. این خودش یه مسئله خیلی بزرگه که به قول تو معلوم نیست اول تخم مرغه یا مرغ. ولی هم اینکه چرا این اتفاق میفته برای من عجیبه و هم اینکه چرا سوال می‌پرسن. خب معلومه که من هم دلم نمی‌خواد در چنین موقعیتی قرار بگیرم. و چرا نمیان ازم بپرسن که کیف پولتو شب کجا نگه می‌داری. چرا همیشه ذهن اول میره سراغ مسائل جنسی؟ ولی کلا من فکر می‌کنم لزوما زن‌ها نیستن که دارن راجع به این قضیه حرف می‌زنند که ما بخوایم بگیم از روی حسادت یا چیز دیگه‌ایه. من به همون اندازه که از خانم‌ها کامنت منفی گرفتم، از آقایون هم گرفتم. نه من، اطرافیانم حتی؛ وقتی من سفر هستم حتی به مامانم هم خیلی‌ها تیکه می‌اندازن و سوال‌های عجیب و غریب می‌پرسن که چجوری اجازه دادید دخترتون بره و آره شما هم باور کردید که دخترتون تنها رفته. ولی من امیدوارم که این فرهنگ جا بی‌افته و سال‌های آینده ما یک جامعه روشنفکرتری داشته باشیم.

موسیقی

 

سفرکردن زنان به تنهایی چه خطراتی می‌تونه در پی داشته باشه؟

سالار: همیشه هر وقت حرف از سفر کردن تنهایی خانم‌ها می‌شه، ما با مفهوم خطر مواجه می‌شیم، من می‌خوام بدونم این خطر چقدر برای شما جدی بوده؟ آیا واقعا خطر زیادی وجود داره برای تنها سفر کردن؟

مهسا: ببین سالار خطر همیشه بوده تو سفرها و همیشه هم خواهد بود، و مختص به یک نقطه جغرافیایی نیست، مثلا وقتی ما می‌گیم تو تهران مواظب وسایلتون باشید، همون‌قدر هم باید در شهرها و قاره‌های دیگه مواظب وسایلتون باشید. ولی خب شما به عنوان یک مسافر باید محتاط باشین و شش‌دونگ حواس‌تون جمع باشه که خودتون پیشگیری بکنید از یه خطرهایی. مثلا اگر یه خاطره‌ای رو خیلی خلاصه بخوام براتون بگم، در سفرم به مراکش از شهر تنجه به فز داشتم با قطار می‌رفتم و یه اتفاقی برام افتاد که بعدش دیدم من حواسم جمع نبوده؛ من سوار قطار شدم و دیدم یه آقایی سوار قطار شد که به زبون عربی با من صحبت کرد و بعد انگلیسی دست‌وپاشکسته یه‌سری سوال از من پرسید و فهمید که من مسافرم و من رو راهنمایی کرد که برم یه جای دیگه رو رزرو کنم و به من تأکید کرد که اینجا شهر امنی نیست و وقتی پیاده شدی با کسی صحبت نکن و اون آقا توی کوپه نموند. من باید همونجا شک می‌کردم که چرا اون آقا تو کوپه نموند و کوپه پر شد. اگر اون آقا بلیط کوپه ما رو داشت چرا نموند و کوپه پر شد؟ ولی خب من اونجا حواسم جمع نبود. من بعد از اینکه از قطار پیاده شدم، پلیس جلوی من رو گرفت و عکس اون آقا رو به من نشون داد و گفت ما چند روزه دنبال این آقا هستیم! من نهایتا از اون مهلکه جان سالم به در بردم، ولی این برام یه درسی شد که بیشتر حواسم رو جمع بکنم.

کیمیا: ببین راستش من به‌خاطر تنها سفرکردنم اتفاق عجیب‌غریبی برام نیفتاده، شایدم اینجوری بوده که سعی کردم حواسم جمع باشه؛ مثلا شب آخر که ژنو بودم، خونه یک پسری مهمان بودم از طریق کوچ‌سرفینگ که احساس می‌کردم که همش حرفا داره میره سمت بحثای جنسی و خب من این حس رو نمی‌کردم که الان میاد به من تجاوز می‌کنه، ولی داشت از لحاظ روانی من رو محدود می‌کرد و تحت فشار می‌ذاشت. کاری که من کردم این بود که ساعت 10-11 شب اومدم از خونه‌ش بیرون و رفتم فرودگاه و تا فردا صبحش موندم فرودگاه. یعنی به جای اینکه اونجا بمونم و سعی کنم شرایط رو مدیریت کنم – چون این توهم وجود داره که تو خیلی داری سفر می‌کنی و می‌تونی همه چیز رو مدیریت کنی. نه به نظر من اینجوری نیست، یکجاهایی باید واقعا ترسید و سریعا فرار کرد و از اون شرایط اومد بیرون.- خب من رفتم در فرودگاه موندم. یا اتفاق‌های دیگه‌ای که به‌واسطه تنها بودن ممکنه پیش بیاد اینه که مثلا من کمپ کرده بودم تنهایی و نصفه شب بیدار شدم دیدم یه جونوری زیر چادرمه. خب حتما اگر کس دیگری بود من می‌گفتم می‌ترسم بیام بیرون ببینم چه جونوریه. اما وقتی تنهایی می‌ری سراغش و سعی می‌کنی حل کنی مشکلت رو. مسئله‌ای که وجود داره اینه که فارغ از اینکه دختر هست یا پسر، وقتی سفر می‌کنی با هزارتا مشکل باید دست و پنجه نرم کنی و شش دونگ حواست همیشه باید جمع باشه. حالا اگر زنی یا مردی ممکنه مشکلات متفاوتی داشته باشی و حواست به طور ذاتی به سمت چیزهای مشخصی بره.

موسیقی

هدیه (مهمان برنامه): سلام، من هدیه هستم و بچه‌های رادیو جولون از من خواستن که از یکی از تجربیات تلخم در سفر تنهاییم به عنوان یه زن براتون بگم؛ ماجرا برمی‌گرده به سفر هیچهایکیِ من تو جاده طبس به اصفهان. یه آقایی برام نگه داشت و من برخلاف حسم که می‌گفت اتفاق خوبی قرار نیست بیفته، سوار ماشین شدم. همیشه راننده‌ها به ما میگن اگر دوست دارید وسایلتون رو بذارید عقب ولی هیچ‌وقت تاکید نمی‌کنن که جلو بشینیم یا عقب. ولی این آقا به من گفت وسایلتو بذار عقب و بیا جلو بشین و منم بی‌توجه به حسم رفتم جلو نشستم. یکم که حرکت کردیم، یه پارچه‌ای رو انداخته بود روی پاش و اشاره کرد به پارچه و گفت ببخشید پارچه رو پای منه، آب جوش ریخته و وسط پام سوخته. من تعجب کردم و تو دلم گفتم اصلا به من چه، چرا داره اینو به من می‌گه. خلاصه که نمی‌تونستم هم از ماشین پیاده شم علارغم حس بدی که داشتم، چون مثل دراومدن از چاله و رفتن توی چاه بود، جاده‌ی بدمسیری بود و معلوم نبود چه اتفاقی برام می‌افته. تمام مدت مسیر تلاش می‌کردم که بهش یاداوری بکنم که تو یه آدم خانواده داری و از زن و بچه‌ت برام بگو و او تمام مسیر سعی می‌کرد به من یادآوری کنه که من یه زنم، نه یه مسافر. با دید زن‌بودن بهم نگاه می‌کرد و همش ازم می‌پرسید شبا تو چادر کی پیشت می‌خوابه؟ مردا باهات چجوری برخورد می‌کنن؟ شوهر داری یا نه و مسائل این مدلی. تا اینکه اون اتفاقی که نباید بیفته افتاد و من دیدم تمام این مدت دستش زیر اون پارچه یه حرکاتی داره انجام می‌ده و باز به روی خودم نیاوردم ولی بعد از کمی‌ شروع کرد به خودارضایی و ماشین رو نگهداشت و گفت فقط پیاده شو من نمی‌خوام به تو آسیبی برسونم. خیلی ترسیده بودم و دست‌وپام رو گم کرده بودم و کنار جاده تا مدت‌ها اشک می‌ریختم. ولی چیزی که به من یاد داد این بود که قبل از هر چیزی خودم باور بکنم که یه مسافرم نه یه زن مسافر، یعنی جنسیتم رو منفک از مسافر بودنم بدونم و بعدش اینکه درون تمام آدم‌ها یک منِ بد و یک منِ خوب وجود داره و مهم اینه که شما با کدوم‌یک از این من‌ها می‌خواید صحبت بکنید. وقتی جنسیتتون رو ابزاری نمی‌کنید برای رسیدن به هدفتون و مثل یه مسافر عادی سفر می‌کنید، عشوه‌گری و لوندی ندارید، به اون شخص مقابلتون یادآوری می‌کنید که تو خودتم خواهر و مادر و حتی دختر داری و ممکنه برای دختر خودت یه شرایط مشابه پیش بیاد، در واقع منِ خوبش رو بهش یادآور می‌شید و دکمه من خوبش رو روشن می‌کنید و باعث می‌شه تو بدترین شرایط مثل شرایط من ماشین رو نگه داره و پیاده‌تون بکنه. البته که من ریسک خیلی زیادی کردم، ولی خب از این تجربه راضیم و امیدوارم برای شما هم مفید باشه.

موسیقی

 

زن‌بودن در نوع سفر کردن تغییری ایجاد می‌کنه؟

سالار: من می‌خوام یه مقدار از این ور قضیه هم صحبت بکنم، می‌خوام بگم که تو خیلی از سبک‌های سفر، جنسیت نقش تعیین‌کننده‌ای رو ایفا می‌کنه؛ برای مثال شما اگه کنار جاده ایستاده باشی، حداقل می‌تونم در کشور خودم بگم که آدم‌ها به یه دختر تنها خیلی راحت‌تر اعتماد می‌کنن که سوارش کنن تا یه پسر ریشویی که کنار جاده ایستاده. یا مثلا در همون کوچ‌سرفینگ که گفتی خب طبیعتا آدم‌ها وقتی می‌شنوند که یه دختر تنها از ایران داره سفر می‌کنه، به صرف جالب بودن این قضیه ممکنه خیلی راحت‌تر درخواستش رو قبول کنند تا یه پسری که داره سفر می‌کنه. یا مثلا وقتی شما در محافل روستایی می‌رید، من به عنوان پسر خیلی برای خودم مسئله‌ست که برم با یه زن روستایی ارتباط بگیرم و بخوام ازش عکس بگیرم. در صورتی که دوستام به راحتی این کار رو می‌کنند و هیچ مشکلی هم پیش نمیاد. می‌خوام بگم که ته قضیه به واسطه جنسیت آدم‌ها، چه دخترها و چه پسرها، مردان و زنان یکسری محدودیت‌ها دارن و یکسری مزیت‌ها. من نمی‌خوام مسابقه اینکه دخترها بدبخت‌ترن یا پسرها بدبخت‌ترن راه بندازم، فقط می‌خوام بگم هر آدمی به واسطه جنسیتش یکسری محدودیت‌ها داره و یکسری مزیت‌ها.

کیمیا: ببین من با جمله آخرت موافقم. قبول دارم که هر گروهی یک سری محدودیت ها دارند؛ اما بحث اینه که یه موجی راه افتاده که مثلا می‌خواد بگه که شما زن‌ها که دارین سفر می‌‌کنین، دارین می‌رین پشت اون زن بودنه قایم می‌شین و به واسطه زن بودنتون دارین راحت‌تر سفر می‌کنین. یعنی انگار یک دید تحقیرآمیزی داره. مثلا من به دفعات شنیدم که تویی که 25 روز تو اروپا هیچهایک کردی و از طریق کوچ‌سرفینگ تونستی مهمون خونه آدم‌ها باشی خب به‌خاطر اینه که زنی دیگه! خب این خیلی بده و یعنی داره من رو اون جنس ماده‌ای می‌بینه که از زن بودنم دارم سوءاستفاده می‌کنم، درصورتی که من نوعی ممکنه در سفر آرایشی هم نکنم یا اینکه من از اون زن بودنه استفاده نمی‌کنم؛ حالا اینکه اون آدمی که من بهش درخواست می‌دم که من می‌خوام مهمان تو باشم، تو ذهنش چه تصوری هست، اینکه یک زن ایرانی را می‌خواهد ببیند، من دیگر مسئول اون نیستم. ولی اینکه من تحقیر بشم به‌خاطر اینکه به عنوان یک زن دارم سفر می‌کنم خب این خیلی بده.

مهسا: آره منم با تمام حرف‌های شما موافقم و خیلی به این قضیه فکر می‌کنم که ای کاش یه روزی برسه که موضوع سفر کردن باشه و هیچ‌کدوم ما به این فکر نکنیم که این آقاهه الان سفر کرد، اون خانمه الان کوچ‌سرفینگ کرد؛ یعنی جنسیت را بذاریم کنار و همه‌مون به همه به عنوان یک انسان مسافر نگاه کنیم.

موسیقی (بخشی از مصاحبه مرحوم لیلا اسفندیاری)

لیلا: 14 تا قله 8هزارمتری هم بری، مسیر جدید هم باز بکنی باز همون زنه هستی که پشتت یک سایه وجود داره حالا اون سایه می‌تونه هر چیزی باشه، می‌تونه هایپورترت باشه، می‌تونه دوست هم‌طنابت باشه. هنوزم که هنوزه می‌گن کاظم لیلا رو برد قله؟ کاظم لیلا رو …؟

مرد: تویی که (صدای بگومگو).

لیلا: الانشم که خودم دارم می‌رم قله کیتو، بازم میگن که میخواد بره پوز کاظم رو بزنه (صدای خنده‌ی چند نفر).

مرد: خب آره دیگه، این‌همه قله چرا می‌خوای بری کیتو؟

لیلا: نمی‌دونم. به‌هرحال من با تمام سختی‌هایی که به عنوان یک زن کشیدم، هیچ‌وقت فکر اینم نکردم که ای کاش یک مرد بودم و از اینم که هستم خدا رو شکر کردم و گذشته از شوخی هیچ‌وقت دوست نداشتم یه مرد باشم و با تمام سختی‌هایی که کشیدم ناراحت نبودم. بهرحال زن سمبل زیبایی و مهره و این قشنگه دیگه.

مرد: اینکه ناکام از دنیا می‌ری حس بدی بهت نمی‌ده؟

لیلا: نه من ناکام از دنیا نمی‌رم و کاملا کامم رو از دنیا گرفتم. اگه زنده باشم بیشتر از اینا می‌گیرم. نه آقا ما زیرآبی رفتیم شما ناراحت نباش! (صدای قهقهه)

موسیقی

سالار: ما خیلی خوشحالیم که تونستیم 12 قسمت با شماها باشیم و درمورد سفر گپ بزنیم و از تجربیات‌مون بگیم و مرسی از شما که ما رو حمایت کردین و کنارمون بودین و هر اپیزود رو گوش دادین و نظراتتون رو گفتین.

کیمیا: اگر رادیو جولون باعث شده که سفر متفاوتی رو تجربه کنین برای ما از اون سفر عکس و فیلم یا حتی صداتون رو بفرستید به ادمین کانال رادیو جولون.

سالار: کانال تلگرام رادیو جولون و همین‌طور صفحه اینستاگرامش همچنان فعال خواهد بود تا اردیبهشت که با فصل دوم رادیو جولون برگردیم. رادیو جولون رو می‌تونید از طریق کانال تلگرام این رادیو بشنوید، همین‌طور می‌تونید از طریق بیپ‌تونز، شنوتو، تهران‌پادکست و ناملیک به همه اپیزودهای ما گوش بدید.

کیمیا: اگر از جولون دادن لذت می‌برید، شنیدن رادیو جولون رو به دوستاتون هم توصیه کنید.

موسیقی

سالار: تا برنامه بعد، خدافظ

 

پیاده‌سازی متن: زیبا فروزفر