قبل اینکه بهتون بگم مفهوم سفرتراپی دقیقا چیه بذارید یک کم در مورد خود سفر بیشتر صحبت کنیم.

صدها بار اتفاق افتاده که یک روز معمولی از خواب پا شدیم، وسایلم‌مون رو جمع کردیم، راهی سفر شدیم و با حال بهتر و خوشحال‌تر برگشتیم به خونه.  دهها بار هم با خوشحالی سفر رو شروع کردیم و خوشحال‌تر از قبل سفر رو تموم کردیم.

 

اما این نسخه‌های تکراری باعث نمیشه وقتی که غمگینیم به سفر فکر کنیم. سفر از نظر خیلی از ما راهکاریه برای خلاصی از زندگی روزمره و خوش‌گذرونی. تصور قالب اینه که وقتی اعصاب‌مون آرومه و مشکل و غم بزرگی نداریم چند روزی کار و دغدغه‌های روزمره رو فراموش کنیم و با جمعی از رفقا بریم خوش بگذرونیم.

 

اما تا حالا فکر کردید وقتی غمگین، خشمگین و یا افسرده هستید کوله/چمدون‌تون رو بردارید و برید سفر؟ به نظرتون شدنیه که تمام مشکلات و غم‌ها رو بذارید توی کوله و با خودتون حمل کنید تا توی سفر  بهشون فکر کنید؟

 

بذارید اول براتون یه داستان از تجربه شخصی خودم تعریف کنم تا با رسم شکل با مفهوم سفرتراپی آشنا بشید:

 

اگر دوست دارید با مفهموم سفرتراپی بیشتر آشنا بشید اپیزود سفرتراپی رادیو جولون رو گوش کنید. توی اون اپیزود تجربیات جهانگردهای دیگه رو هم در مورد این موضوع می‌شنویم و علاوه بر اون با یک دکتر روانشناس هم در مورد سفرتراپی صحبت می‌کنیم.

 

سفر به قله سیالان

پاییز سال 92، همه چی دست به دست هم داده بود تا زندگیم بیافته رو سرازیری. همون زمان‌ها که فکر می کردم اگه یک روز کار نداشته باشم آسمون به زمین میرسه، شرکتی که سال‌ها با جون و دل براش کارکرده بودم در مرز ورشکستگی بود.
همون روزهایی که به خیالم رابطم گل و بلبله، خیلی غیر منتظره رابطم افتاد تو سرازیری و به همه اینها اوضاع بد مالی هم اضافه شد.
تو گیر و دار حال بدم دعوت شدم به یک سفر کوهنوردی. انقدر مستاصل بودم که فکر کردم شاید این سفر معجزه کنه، پس بدون سوال و بدون فکر همون اول گفتم باشه میام!

اون موقعی که بدون فکر گفتم باشه، فکر نمی‌کردم مجبورم همه مشکلات رو فراموش کنم و همه هدفم تو زندگی بشه رسیدن به این پناهگاه
اون موقعی که بدون فکر گفتم باشه، فکر نمی‌کردم مجبورم همه مشکلات رو فراموش کنم و همه هدفم تو زندگی بشه رسیدن به این پناهگاه

سفر از یک روستا به اسم “هنیز” در نزدیکی قزوین شروع میشد و بعد از صعود به قله سیالان به روستای “عسل محله” در استان مازندران ختم میشد. پیمایش که شروع شد همون چند ساعت اول فهمیدم که داستان از اونی که فکر می‌کنم پیچیده‌تره. ضعف جسمی و روحیم به حدی بود که برای برداشتن هر قدم هزار بار با خودم تکرار می‌کردم “تو می‌تونی”. دو دستی چسبیده بودم به باتوم‌هام و تمرکز کرده بودم که یهو همون وسط مسیر کم نیارم و نزنم زیر گریه. کسایی که کوهنوردی کردند می‌دونند که آمادگی ذهنی برای کوهنوردی به مراتب مهمتر از آمادگی جسمانیه.

با هر مشقتی بود سعی کردم از تیم عقب نمونم و بالاخره شب اول رسیدیم به پناهگاه. تمام مدت شام منتظر بودم که همه بخوابند و من برم توی کیسه خوابم و یه دل سیر گریه کنم که البته نشد! ظاهرا این سکانس برای فیلم‌هاست چون انقدر خسته بودم که اولین نفر بیهوش شدم.

این عکس برای وقتیه که یه لقمه با خودم بردم توی کیسه خوابم تا منتظر بمونم همه بخوابند و ....
این عکس برای وقتیه که یه لقمه با خودم بردم توی کیسه خوابم تا منتظر بمونم همه بخوابند و ….

خلاصه که بالاخره روز دوم به قله رسیدیم، چرت روی قله مثل خیلی از خواب‌های روی قله که بعدتر تجربه کردم جزو عمیق‌ترین خواب‌ها بود.
اما قسمت به یادموندنی اون سفر تو لحظات فرود از قله برام رقم خورد، اون موقعی که از شدت آدرنالین ترشح شده مست بودم و هر بار که به پایین نگاه می‌کردم احساس می‌کردم دنیا تو مشتمه. از اون بالا  شکوه البرز مرکزی رو می‌دیدم در حالیکه پایین‌تر جنگل‌ انبوهی در انتظارم بود که تصمیم داشتیم شب رو توی اون‌ها کمپ کنیم. احساس می‌کردم تمام مشکلاتم که قبلا توی دایره‌ای به شعاع اتاقم ازم فاصله داشتند، حالا دور شدند و شعاع اون‌ها شده قد البرز مرکزی.

افکار منفی مدام تو سرم چرخ می‌زدند و از یادآوری هر کدومشون خندم می‌گرفت. به تک‌تک مشکلاتم فکر می‌کردم و احساس می‌کردم در مقابل حال خوبی که الان دارم این مشکلات کوچک‌تر از اونی هستند که نتونم حل‌شون کنم.

 

این مثال دقیقا همون نوعی از سفره که بهش می‌گیم “سفرتراپی”. سفری که با حال بد شروع میشه اما قراره منتج بشه به آمادگی و آرامش ذهنی برای حل مشکلات.

 

چرا سفرتراپی:

حال خوب بعد از اون سفر باعث شد که مسیر زندگی من تغییر کنه و سفر رو به عنوان راهی برای حل مشکلاتم انتخاب کنم. هنوزم که هنوزه راه حل من برای حل بسیاری از مشکلاتم سفره، با خودم فکر می‌کنم زندگی که سخت بشه کولم رو برمیدارم و میرم. اما چرا سفرتراپی؟ چی باعث میشه همون آدمی که توی خونه در مقابل مشکلات‌ش کم آورده و راه گریزی نداره با خارج شدن از فضای خونه، ذهنیت‌ش تغییر می‌کنه و احساس می‌کنه که میتونه مشکلات رو حل کنه.

با توجه به تجربه‌ای که سفر تراپی بهم داده علل این اتفاق رو توی این موارد پیدا کردم:

 

اعتماد به نفس از جنسی دیگر

سفر کردن متوالی و حل مشکلات در سفر به شما اعتماد به نفس میده و کمک می‌کنه باور داشته باشید که از عهده حل مشکلات زندگی هم برمیاید.

توی زندگی روزمره، موقعیت خانوادگی، اجتماعی و شغلی ما باعث میشه که اعتماد به نفس خیلی از کارها رو به دست بیاریم. اما جنس این اعتماد به نفس با جنس باوری که سفر به ما میده توی خیلی از موارد متفاوته. کافیه سفر با مقداری چالش همراه باشه و حس بعد از حل کردن این چالش‌ها رو تجربه کرده باشید تا متوجه بشید که وقتی میگم سفر بهتون این باور رو میده که می‌تونید از پس مشکلات بربیاید و بالاخره برای هر کاری یه راه حلی پیدا کنید یعنی چی. توی داستانی که براتون تعریف کردم من این جنس از اعتماد به نفس رو از صعود به قله سیالان و بعدها قله‌های دیگه گرفتم. اعتماد به نفسی که سفرتراپی به من داد باعث شد بعدها هر بار که از زندگی کلافه میشم زل بزنم به کوه‌ها و با خودم فکر کنم تو همچین کوه‌هایی رو صعود کردی، قطعا از پس این مشکلات هم برمیای.

 

خارج شدن از منقطه امن (Safe Zone)

با قدم گذاشتن تو مسیر سفر، از زندگی روتین و منطقه امنی که برای خودمون درست کردیم خارج میشیم. این اتفاق باعث میشه پویایی و حرکت دوباره به زندگی ما برگرده و از آدمی که صبح تا شب یه سری کارهای روتین و تکراری انجام میدیم تبدیل بشیم به فردی که برای لحظه لحظه زندگی حین سفرش باید تصمیم بگیره. از ساده‌ترین تصمیم‌ها مثل اینکه هر وعده غذایی رو کی، کجا و چی بخورم و کجا اقامت کنم و موارد مشابه تا چطور بودجه سفرم رو مدیریت کنم یا مسیر سفر رو چطور ادامه بدم. گرفتن تصمیمات مداوم و جریانی که سفر به زندگی وارد می‌کنه کمک می‌کنه که باور کنیم توی زندگی‌مون منفعل نیستیم و برای بهتر شدن حال‌مون تلاش می‌کنیم.

مگه میشه بعد از تجربه اقامت توی همچین اتاقی زندگی رو همچنان مثل قبل دید؟ (روستای سنگی میمند)
مگه میشه بعد از تجربه اقامت توی همچین اتاقی زندگی رو همچنان مثل قبل دید؟ (روستای سنگی میمند)

ظرفیت پذیرش

تصور کنید توی زندگی روزمره توی ترافیک گیر کردید، معمولا توی این شرایط حتی اگر عجله‌ای هم برای برای خونه رفتن نداشته باشید کلافه و خسته میشید و با خودتون فکر می‌کنید ای بابا این چجور زندگیه که من باید انقدر توی ترافیک عمرم رو هدر بدم و مدام چشم‌تون به ماشین جلوییه که بره جلوتر. اما حالا فرض کنید تو یه شهر دیگه توی ترافیک گیر کردید، در حالیکه آدم‌های توی اون شهر دارن از گیرکردن توی اون وضعیت غر می‌زنند احتمالا شما دارید دور و بر رو تماشا می‌کنید و از فرصت استفاده می‌کنید و به سبک معماری شهر یا چهره و طرز لباس پوشیدن آدم‌های اون شهر و ده‌ها مورد مشابه فکر می‌کنید.

 

تجربه مداوم این نگاه متفاوت باعث میشه که به مرور ظرفیت پذیرش‌تون نسبت به مسایل دور و برتون زیاد بشه و آرامش بیشتری رو تجربه کنید. سفر کردن و سفرتراپی باعث میشه با خودتون تمرین کنید که حتی اگه شرایط اونجوری که دل‌مون می‌خواد نیست باز هم میشه یه راهی برای استفاده بهتر از زمان حال پیدا کرد.

 

آشنایی با فرهنگ‌های متفاوت و مردم بومی

دیدن آدم‌های مختلف و درک دغدغه‌ها و نگاه‌شون به زندگی باعث میشه درک بهتری از مشکلات خودمون و راه حل‌هایی متفاوتی که براشون وجود داره پیدا کنیم. البته  اصلا منظورم این نیست که توی سفرها برید مناطقی که به لحاظ مالی از شما ضعیف‌تر یا محروم‌ترند و با خودتون فکر کنید که آخیش من چقدر خوشبختم. اتفاقا هم مناطق محروم رو ببینید، هم طرز زندگی افراد توی کشورهای توسعه یافته رو ببینید تا با نگاه افراد مختلف دنیا آشنا بشید و یاد بگیرید که مشکلی که به نظر شما لاینحل میاد، از نظر خیلی از افراد یه مشکل ساده‌ست که بالاخره یه راه حلی برای رفعش پیدا می‌کنه.

عشایر کشمیری در رشته کوه هیمالیا
عشایر کشمیری در رشته کوه هیمالیا

نگاه به مشکلات از فاصله دور

تصور کنید یک تابلو رو به شما بدن تا در موردش نظر بدید و شما برای تماشاش تابلو رو بچسبونید به نوک دماغ‌تون. توی این حالت درک درستی نمی‌تونید از این تابلو داشته باشید. اما کافیه از تابلو فاصله بگیرید تا کم‌کم بتونید نمای کلی از اون داشته باشید و زوایای پنهان‌ش رو ببینید. فاصله گرفتن از مشکلات هم به همین صورته. بحثم اصلا بعد مسافت نیست. دارم از شرایطی صحبت می‌کنم که به شما این امکان رو میده که به لحاظ ذهنی از مشکلات‌تون فاصله بگیرید و از نمای دور اون‌ها رو نگاه کنید. این فاصله برای هر کسی معنایی داره، ممکنه برای کسی بعد از 4 ساعت پرواز  و سفر به کشور دیگه‌ای ایجاد بشه، ممکنه برای کسی با رفتن به پارک سر کوچه شکل بگیره.

 

این روزها که همه درگیر کروناییم و سفر کردن از قبل سخت‌تر شده و تا حدودی امکان‌ناپذیره پیشنهاد می‌کنم در مورد مفهوم Staycation بیشتر مطالعه کنید یا اپیزود سفر در قرنطینه رو گوش کنید تا هم با بهداشت در سفر و هم این مفهوم آشنا بشید.