اپیزود چهارده – جولون با زابیواکا (روسیه)

در اپیزود سوم از فصل دوم قراره به بهانه #جام_جهانی توی شهرهایی از #روسیه که ایران توشون بازی داره جولون بدیم.توی قسمت #باروبندیل هم از انتخاب کفش گفتیم و در ادامه بخشی از #سفرنامه “ژان باتیست تاورنیه” رو خواهیم شنید.

متن اپیزود

اپیزود چهارده جولون با زابیواکا (روسیه)

 

کیمیا: ازدِراسویته (سلام به روسی)

سالار: اینجا یه رادیو برای جولون دادنه.

موسیقی

کیمیا: می‌دونید که از چند روز دیگه مسابقات جام‌جهانی شروع می‌شه. یه سر‌ی‌هاتون که بلیط‌تون دست‌تونه راهی هستین که خوشا به سعادت‌تون، جای ما جولونی‌ها رو هم خالی کنید. یه سری‌ها هم قراره مثل ما از راه در پیگیر جام‌جهانی باشین. در هر حال با ما سری به روسیه بزنین ببینیم چه خبره.

موسیقی

کیمیا: قبل اینکه بریم سراغ اصل ماجرا پیشنهاد می‌کنم همین الان یه سر به گوگل مپ بزنین. همیشه برخورد من تو نقشه با روسیه این‌طور بوده که هر جا رو که می‌خواستم نگاه کنم، پیش خودم می‌گفتم خوب اون بالاها که روسیه است. دیگه هم نمی‌رفتم بالا ببینم تا کجاهاست. شاید براتون جالب باشه بدونین که مساحت بزرگترین کشور دنیا هفده میلیون و صد هزار کیلومتر مربع هستش. بیشتر از ده برابر ایران.

سالار: خوب پس طبیعیه که ما نمی‌تونیم همه‌اش رو تو یه اپیزود بگیم. ما که هیچی، خود تاواریش‌های روسی هم نمی‌تونن. در نتیجه گفتیم که یه راست بریم سراغ سه تا شهری که قراره بازی‌ها توش برگزار بشه. تیم ملی ما قراره 25 خرداد با مراکش تو سن‌پترزبورگ بازی کنه. پنج روز بعد تو کازان با اسپانیا رقابت کنه و چهارم تیر هم تو سارانسک بره به مصاف پرتغال.

کیمیا با خنده: مصاف؟ ببین قشنگ احساس کردم دارم اخبار ورزشی گوش می‌کنم.

سالار با خنده: راستش صادقانه بگم با این حریفا و خط حمله‌هاشون، من چشمم آب نمی‌خوره بریم مرحله بعد. در نتیجه، به همین شهرها بسنده می‌کنیم. بیاین اول بریم سراغ شهری که نه تنها من، بلکه پیتر کبیر هم عاشقش بوده.

موسیقی

 

سن‌پترزبورگ پایتخت فرهنگی روسیه

کیمیا: درسته که مسکو پایتخت اداری و رسمی روسیه است. اما خیلی‌ها معتقدند که این سن‌پترزبورگه که بار فرهنگی روسیه رو به دوش می‌کشه. شاید بشه مسکو و سن‌پترزبورگ رو با آنکارا و استانبول مقایسه کرد. توی سن‌پترزبورگ همه چیز خوشگل و دوست‌داشتنیه. برخلاف مسکو تابلوها نوشتار انگلیسی دارن و کلا حال و هوای این شهر با توریست‌ها بهتر از مسکوه. این شهر تو تاریخ روسیه نقش بسیار پررنگی داره. بعد نیست بدونین به این شهر به این دلیل سن‌پترزبورگ می‌گن که خود پیتر اول بنیان‌گذاریش کرده برای اینکه بتونه به سوئد که دشمن درجه یک روسیه بوده نزدیک باشه.

سالار: توی پیتربورگ. اجازه بدین این شهر رو از الان به بعد همون‌طور که مردم روسیه صداش می‌کنن، صدا کنیم. به اندازه‌ی پنج- شش روز مداوم جاذبه برای دیدن هست. در نتیجه وقت بیشتر این برنامه هم در مورد این شهر خواهد بود.

موسیقی

 

مسیرهای دسترسی به سن‌پترزبورگ چیه؟

سالار: توی اون تاریخ کلی پرواز مستقیم به پیتربورگ هست. اما معقولش اینه که شما از مسکو برین اونجا. توی فرودگاه که رسیدین بیاین بیرون و سوار اتویوس‌های خط سی و نه بشین که شما رو به سی روبل شما رو تا ایستگاه مسکووسکایا می‌بره. اونجا که پیاده شدین می‌تونین برین تو مترو و راحت برسین به مرکز شهر. بلیط هم خیلی راحت از دستگاه‌های خودکار بخرین.

کیمیا: چندتا توصیه‌ی عمومی در مورد روسیه اینکه بدونین تو این کشور پیدا کردن کسی که انگلیسی بلد باشه بسیار سخته. باز تو پیتربورگ شانس‌تون بیشتر از جاهای دیگه است. اما کلا بهتر روش حساب نکنین. در نتیجه بهترین کمک تو مسیریابی تابلوها هستن. بهترین کار اینه که قبل از رفتن به روسیه، حروف سیریلیک رو سرچ کنین و باهاشون آشنا بشین. بعد از چند روز اگه تلاش به خوندن کنین، می‌بینین که ناخودآگاه دارین پی رو با صدای آر می‌خونین و ایکس رو خ می‌خونین و الی آخر. تمرین مفرحی هم هست. پیتربورگ یه خیابون اصلی داره که تمام اتفاقات شهر همون جا رخ می‌ده. خیابون نوسکی. این خیابون شرقی- غربی جایی که بیشتر جاذبه‌های شهر توش قرار گرفته. از موزه معروف آرمیتاژ شروع میشه تا میدون ووستانیا و بعد هم میدون خود الکساندر نِوسکی ادامه پیدا می‌کنه. این آقای نجیب‌زاده، قهرمان جنگ‌های روسیه و سوئد بوده.

 

بهترین محل اقامت توی سن‌پترزبورگ کجاست؟

سالار: اولین پیشنهاد من اینکه سعی کنین تو همین خیابون نِوسکی اقامت بگیرین. هم دسترسی‌تون به مراکز دیدنی عالیه هم مترو و اتوبوس و رستوران و هر چیز دیگه‌ای که فکرشو بکنین. چندین و چند هاستل خوب تو این منطقه هست که قیمت‌شون یه کم بیشتر از مسکو مثلا . اما کیفیت‌شونم واقعا بهتره. من اونجا از هفت یورو هاستل پیدا کرده بودم تا بیست یورو. خودم یه دوازده یورویی گرفتم که خیلی هم خوب بود، جاشم خیلی نزدیک بود به جاذبه‌ها. تو نوسکی که راه می‌رین انگار دارین تو تاریخ قدم می‌زنین. دو طرف خیابون پر از ساختمون‌هایه که هر کدوم تاریخ جذاب و پر از اتفاقی رو داشتن.

موسیقی

کیمیا: پیتربورگ در هر حال شهر گرونیه. برای یه وعده غذای معمولی تو یه رستوران عادی باید چیزی حدود صد و پنجاه تا چهارصد روبل بدین. البته جاهایی مثل کی اف سی و مک دونالد هم مثل بقیه جاهای دنیا هست دیگه. که با پنجاه- شصت روبل می‌تونین یه وعده غذای کامل توش بخورین ولی خوب آدم مگه چقدر می‌تونه فست‌فود بخوره. تاکسی هم که نگم دیگه. کلا بیخیالش بشین. اما اگه نیاز بود، تو پیتربورگ کلی اپ تاکس، مثل: اوبر و یاندکس و ماکسیم و اینا وجود داره که بهتره نصبشون کنین و از همه شون هم قیمت بگیرین. بهترین وسیله حمل و نقل تو پیتربورگ مترو و خط یازده هستش. قدم زدن تو پیتربورگ شما می‌تونه رو به خیلی جاهای دوست‌داشتنی برسونه.

سالار: شاید دیدن کلیسای جامع یا همون کتدرال کازان، بتونه اولین قدمتون توی پیتربورگ باشه. کلیسایی که هر وقت برین توش صف آدم‌هایی رو می‌بینین که منتظر وایسادن تا به تمثال مریم مقدس ادای احترام کنن. این کلیسا از مهم‌ترین کلیساهای ارتودکس روسیه محسوب می‌شه و معماری خیلی خیلی جذابی هم داره.

 

داستان کلیسای خون ریخته سن‌پترزبورگ چیست؟

کیمیا: اما اگه دلتون می‌خواد یه کلیسای عجیب و غریب‌تر ببینین، می‌تونین از همونجا قدم‌زنون برین سمت کلیسای که بسیار شبیه کلیسای سنت باسیل مسکوست. و اسمش کلیسای خون‌ریخته است. این کلیسا خیلی داستان‌های هیجان‌انگیزی داره. بذارین از دلیل ساخته شدنش براتون بگم. یه روزی الکساندر دوم از این منطقه رد می‌شده که یکی از مخالفینش یه بمب دست‌ساز پرت می‌کنه تو قایق. شاه زخمی می‌شه اما هنوز زنده است، با عصبانیت میاد به داد زدن و لعنت کردن همون فرد که همون لحظه یه نفر دیگه بمب بعدی رو می‌اندازه. این دفعه دیگه شاه می‌میره. بعد پسرش به پاس‌داشت خون پدر این کلیسار و می‌سازه. موزاییک کاری‌های داخل این بنا عالیه، پس حتما برای دیدن داخلش هم وقت بذارین. جلوی کلیسا هم کلی دکه‌های صنایع دستی و سوغاتی فروشی هست که خوب یه کم قیمت‌شون از بقیه جاها بیشتره. جلوتر بهتون می‌گیم که از کجا سوغاتی بخرین.

سالار: اما کیمیا حالا که از این کلیسا گفتی، بذار از یه جنبه تلخ‌تر تاریخ پیتربورگ هم حرف بزنیم. پیتربورگ تو زمان جنگ جهانی دوم به اسم لنین‌گراد شناخته می‌شد. از اونجایی که این شهر نزدیک‌ترین نقطه به بقیه‌ی اروپاست، خیلی زود نظر هیتلر رو جلب کرد. نازی‌ها تا چند کیلومتری شهر هم پیش‌روی کرده بودن و یکی از طولانی‌ترین محاصرهای جنگ برای این شهر اتفاق افتاده. مردم 872 روزه کامل، محاصره تحمل کردن. وضعیت شهر اون قدر وخیم بوده که خیلی‌ها معتقدن که حتی مردم مردار خواری هم می‌کردن. توی این دوره از این کلیسا به عنوان انبار آذوغه و به خصوص سیب‌زمینی استفاده می‌شده. در نتیجه مردم شوخی بین خودشون به به این کلیسا می‌گن کلیسای ناجی سیب‌زمینی‌ها. اگه علاقه دارین در مورد تاریخ جنگ بدونین، درست در حاشیه جنوبی شرق و کمی پایین‌تر از همون ایستگاه مترو مسکووسکایی که بهتون گفتم، یه میدون وجود داره به اسم میدون پیروزی که قدیم خط مقدم محاصره بوده و الان یه موزه جنگ خیلی جالب اونجا داره.

موسیقی

سالار: اصلا فوتبال یکی از کاراش اینکه به واسطه‌ش بتونیم جنگ و بدبختی و این‌ها رو رها کنیم. در نتیجه، گفتیم از پیمان یزدانی عزیز بپرسیم که چی شد که تصمیم گرفته بره به جام‌جهانی.

موسیقی

پیمان (مهمان برنامه): سلام. من پیمان یزدانی‌ام. عکاس و بیشتر عکاسی خیابانی می‌کنم. خوب نزدیک بیشتر 15تا کشور رو دیدم. اکثرا تو اروپا. و خیلی سفر رو دوست دارم. به دلیل فرصتی که حالا داشتم که کارشناسی ارشدم رو تو ایتالیا خوندم. خیلی سفر می‌رفتم. و کلا با پدیده‌ی سفر ارزون آشنا شدم اونجا. راستش من خیلی دوست دارم تو سفرها جاهایی برم که اکثر توریست‌ها نمی‌رن و اصطلاحا خود محلی‌ها خیلی دوست دارن. خیابونایی دارن که راسته مغازه‌ها، مغازه‌های خیلی جذابیه. غذاها، غذاهای خیلی خیابونیه جذابیه. و کلا دوست دارم شهرهایی که می‌بینم، نرم اونجاهایی که مثلا تیم Trip Adviser توضیح داده که بریم اونجا. بیشتر دوست دارم برم اونجاهایی که محلی‌ها دوست دارن. اصطلاحا پاتوق محلی‌هاست. خوب از خیلی وقت پیش، منم مثل خیلی‌های دیگه، به خصوص اینکه ایران هم اومده بود به جام‌جهانی، دوست داشتم که یه فرصت خیلی جذابی رو تجربه کنم و برم به روسیه. برای همین دوست داشتم بلیط بگیرم و برم. ولی مشکلی که داشتم این بود که سرباز بودم و تا یک خرداد سربازم. و به همین دلیل حدودا شش- هفت ماه پیش بلیط رفت و برگشت به مسکو رو خریدم. چون می‌دونستم بلیط گرون می‌شه و مشکلات زیادی من به دلیل سرباز بودنم خواهم داشت. ولی خوب خیلی دوست دارم که فراتر از تجربه دیدن بازی ایران تو روسیه، برم و روسیه رو ببینم. چون خوب قاعدتا خیلی‌ها این فکر رو در روسیه دارن و همه می‌گن که روس‌ها آدم‌های سردی‌ان. منم از خیلی‌ها شنیدم. ولی خوب دوست دارم دوربینم رو بردارم و برم تو خیابون‌ها و توی شهرهای مختلف روسیه و اتفاقا جاهایی که شاید خیلی شلوغ نباشه. چون مثلا سن‌پترزبورگ تو اون دوره‌ای که ایران با مراکش بازی داره، خیلی‌هاتون شاید بدونید که شب‌های سفید و شب‌های روشنه و تا نصف شب و ساعت زیادی از شب، هوا مثل مثلا گرگ و میش و روزه و خوب این اتفاق، اتفاقیه که باعث می‌شه که اونجا کلی فستیوال و جشنواره برگزار بشه. خوب این‌ها خیلی جذابه ولی فراتر از اون من دوست دارم برم یه جاهایی که خیلی برام جذابه که اون مسیر معروف سیبری رو طی کنم یا حتی حداقل ببینمش. یا یه سری شهرها تو شمال روسیه که کارخانه‌های خیلی عظیمی دارن و همیشه به خاطر سردی هواشون کمتر آدم‌هایی می‌رن اون سمت. اونجاها رو ببینم. دوست دارم تاثیرات فرهنگی ایران و روسیه رو ببینم چون خوب ما به دلیل همسایگی و نزدیکی‌مون، خیلی تاثیرات متقابلی داشتیم به خصوص روس‌ها روی ما. حالا تو حوزه‌ی غذا. تو حوزه‌ی اسامی‌مون. تو حوزه‌‌ی ادبیات. و آدم‌هایی که رفت و آمد داشتن به دو طرف. خیلی از این‌ها رو من جستجو کردم. گشتم. و برای خودم نوشتم و می‌خواهم تو این فرصت کم برم در موردش تحقیق کنم و ببینمش و ازش عکس بگیرم و فیلم بگیرم. ولی خوب در کنارش این فستیوال بزرگ جام‌جهانی هم جذابه برام و توی حدود یک ماهی که اونجا هستم. دوست دارم بازی‌ها رو هم ببینم و از حال و هوای بازی‌ها هم عکاسی کنم و از مردمی و به خصوص ایرانی‌هایی که اونجا هستن، عکاسی کنم. ولی خوب یه مشکل بزرگی هم که شاید خیلی‌ها ندونن اینه که روسیه به شدت حساسه روی این قضیه. به دلیل مسائل امنیتی و حتی عکاسی با دوربین‌های حرفی خیلی شاید با مشکل روبرو بشه از تو خیابون‌ها و جاهایی که حالا ال‌سی‌دی‌هایی میذارن و یا پرده‌هایی می‌ذارن تا بازی‌ها رو از بیرون ورزشگاه تماشا کنن و این یه مقدار کار عکاسی خیابانی رو برای من سخت می‌کنه. ولی به هر حال خیلی خیلی مشتاقم و خوب دوست دارم همه‌ی این اتفاق‌ها رو از نزدیک تجربه کنم. خوب امیدوارم که تجربه‌ی خوبی باشه.

موسیقی‌

 

مهم‌ترین آثاری که درکنار فرش پازیریک باید در موزه هرمیتاژ ببینید.

سالار: این که به موزه علاقه دارین یا نه واقعن مهم نیست. گذشتن از موزه‌ی هرمیتاژ، بزرگترین گناهی که می‌تونین تو پیتربورگ مرتکب بشین.

کیمیا: خوب حالا! چرا شلوغش می‌کنی؟ به نظر منِ طبیعت‌گرد ندیدن هیچ موزه‌ای گناه نیست.

سالار: برو عامو! تو لوور هم نرفتی ببینی!

کیمیا: دیدین چه‌جوری با من صحبت کرد؟ عوضش ساعت‌ها کنار سن قدم زدم و آدم‌ها رو تماشا کردم.

سالار: من پیشنهادم اینکه تا من مرتکب قتل نشدم بگذریم. هرمیتاژ که تو چندتا از ساختمون‌های کاخ‌های سلطنتی قدیمی پیتربورگ قرار گرفته، یک دنیا پر از شاهکارهای هنریه که کاترین کبیر ذره ذره از سرتاسر جهان جمع‌شون کرده. قدم زدن تو تالار رامبراند، دیدن نقاشی‌های گالیله و مجسمه‌ی میکل آنژ و هزاران قطعه‌ی هنری دیگه، تجربه‌ای که روزها باید براش وقت بذارین. اما خوب بیاین واقع بین باشیم دیگه. وقت‌مون محدوده و بیشتر از یه روز نمی‌شه برای این موزه وقت گذاشت.

یه چیز رو اول بهتون بگم. یادتون باشه که صف ورودی انفرادی موزه به شدت طولانی و وقت گیره. اگه بتونین یه تور پیدا کنین که گروه اونا وارد بشین بسیار تو وقتتون صرفه‌جویی می‌شه. من خودم ساعت ده وارد شدم و ساعت پنج خودم رو با لگد انداختم بیرون. اولین کاری که می‌کنین اینه که نقشه‌ی موزه رو می‌گیرین و مسیرتون رو مشخص می‌کنین. چون گم شدن تو هرمیتاژ خیلی چیز عادیه‌ایه. باید بگم که خیلی آثار خفنی تو این موزه هست. قطعا نمی‌تونید درباره‌ی همه‌شون حرف بزنین اما برای خود من هیجان انگیزترین بخشش دیدن گنجینه‌ی پازیریک بود. توی این مجموعه یه اثر خارق‌العاده هست که خیلی‌ها اون رو اولین فرش ایرانی می‌دونن. اما در کنار اون تو این گنجینه اونقدر ابزار و ادوات جالب هست که هوش از سرتون می‌ره. مثلا یه مومیایی اونجا هست که اثرات خالکوبی رو می‌تونین روی بدنش ببینین. یا زره‌های اسب و غیره. وسایلشون من رو خیلی یاد دوتراکی‌های گیم‌آو‌ترونز می‌ا‌نداخت.

کمی پایین‌تر از میدون کاخ، کلیسای سنت آیزاک قرار گرفته که هم خودش دیدنیه و هم منظره‌ی شهر از بالای گنبدش. یه کم اون‌ورتر مجسمه‌ی اسب سواره برنزیه که پیتر اول رو به زیبایی به تصویر کشیده. صحنه‌ی باز کردن حفاظ این مجسمه بعد از جنگ جهانی دوم یکی از نمادهای پایان جنگ محسوب می‌شه. حیف که واقعا وقت نداریم بیشتر از جاذبه‌ها حرف بزنیم.

 

بهترین زمان دیدن کاخ پترهوف چه وقتی است؟

کیمیا: اما اگه خواستین یه روز متفاوت رو خارج از شهر بگذرونین، می‌تونین برین به باغ‌های سلطنتی اطراف شهر. دهکده‌ی پوشکین و کاخ کاترین یکی از این مناظر هستش. اما اگه قرار بود یه مقصد رو انتخاب کنین، من توصیه‌م کاخ پترهوفه. پترهوف تو چهل کیلومتری پیتربورگ و تو خلیج فلاند قرار گرفته. کاخ به شدت زیبایی و قدم زدن توش بسیار دل‌چسبه. پترهوف کلا به فواره‌هاش معروفه. حتما قبل یازده برسین اونجا که روشن شدن فواره‌هاش رو ببینین. برای رسیدن به اونجا می‌تونین از دو- سه تا از ایستگاه‌های مترو مثل Avtovo یا Leninskiy prospekt سوار اتوبوس بشین و برین تا خود کاخ.

سالار: یه جای باحال تو این کاخ، جایی که به فواره‌های شوخی معروفه. داستانش مفصله. ولی سر یه ساعت خاص، یه دفعه از دو طرف مسیر فواره‌هایی روشن می‌شن و عابرها رو خیس می‌کنن. رد شدن از این طاق خیس هم خیلی باحاله ولی یادتون باشه که وسایل الکترونیکی‌تون رو نبرین با خودتون. مثلا رکوردر. پترهوف…

کیمیا: چی چی چی؟ یه دیقه صبرر کن! همین رکوردر رو می‌گی؟

سالار: نگفته بودم بهت! حالا می‌بینی که داره کارر می‌کنه دیگه!!!!! بگذریم. پترهوف در زمان جنگ جهانی دوم به شدت تخریب شد. اما داستان غم‌انگیزش اینه که نه آلمانی‌ها، بلکه خود بر و بچه‌های شوروی اونجا رو بمب بارون کردن. هیتلر تا دم در پیترهوف رفته بود و فکر می‌کرد به زودی اونجا رو تسخیر می‌کنه و برای تحقیر استالین، یه مهمونی توی پترهوف گرفت و خود استالین رو هم دعوت کرد. از اونجایی هم که استالین کلا اعصاب نداشت دستور داد هواپیماهای شوروی کل کاخ رو بمب بارون کنن.

کیمیا: یه نکته‌ی جذاب دیگه پترهوفم اینه که درست بیرون در ورودی، یه بازارچه است، اگه بتونین خوب چونه بزنین، می‌تونین کلی یادگاری و سوغاتی روسیه رو به قیمت ارزون بخرین. از قبل بگم که بازی ایران و مراکش توی ورزشگاه زنیت برگزار می‌شه که حسابی از مرکز شهر دوره. توی اون موقع احتمالا کلی وسیله‌ی نقلیه عمومی از میدون‌های اصلی شهر به ورزشگاه هستش.

سالار: اییسستادیوم. ایییستادیوم.

کیمیا: اما به صورت عادی، شما می‌تونین از خط پنج مترو استفاده کنین. که توی نقشه‌ها بنفشه. ایستگاه Krestovsky Ostrov پیاده بشین و یه نیم ساعتی پیاده برین. بیاین از ذوق اینکه اینو درست گفتم!(خنده) یا اینکه از اتوبوس خط ده استفاده کنین و ایستگاه نزدیک اونجا پیاده بشین و یک ربع پیاده راه برین. اگه هم که بلیطVIPگرفتین و خیلی وضعتون خوبه که دیگه ترانسفر دارین دیگه.

موسیقی

 

چه جاذبه‌های دیگری رو باید در سن‌پترزیورگ دید؟

سالار: پیتربورگ خیلی جاهای خفن داره. اگه روزها هم اونجا بمونین نمی‌تونین همه‌شو ببینین. موزه‌های موضوعی و کوچیک، خیابون‌ها و قبرستون‌های تاریخیش، همه و همه کلی وقت می‌بره. واقعا می‌شه رفت زادگاه آنا آخاماتووآ و بهش سر نزد؟ میشه رفت سرزمین پیتر کبیر و کاخ پیتر اند پاول رو و نمی‌دونم اون لحظه‌ی شلیک توپش رو ندید؟ یا واقعا می‌شه به راحتی از سر در بی‌نظیر مسجد جامع پیترهوف گذشت؟ واقعا نمی‌شه. برای همینه که می‌گم چندین و چند روز باید برای پیتربورگ وقت بذارین و حسابی بگردینش.

موسیقی

 

بار و بندیل، معرفی تجهیزات و راه و رسم سفر: کفش مناسب

سالار: اگه فصل دوم رو دنبال کرده باشین، می‌دونین که ما یه بخش اضافه کردیم به نام بار و بندیل و قراره توش از اینکه چطور سفر رو شروع کنیم، صحبت کنیم. خوب اگه موافقین بریم قسمت بار و بندیل رو با هم گوش کنیم.

موسیقی

کیمیا: اگه یادتون باشه، تو بار و بندیل‌های قبلی در رابطه با اینکه چطوری سفر رو شروع کنیم و اینکه لوازم ضروری سفر چی هستش، صحبت کردیم با هم. حالا می‌خوایم یه سری از این وسایل ضروری رو به مرور در موردش صحبت کنیم. از مهم‌ترین وسیله‌ها که اگه خوبش رو همراه خودتون نداشته باشین، روزگارتون سیاهه، کفشه. کلا عقیده‌ی من اینه که با هر چی میخواین شوخی کنین، با کفش و کوله و کیسه خواب شوخی نکنین. توی سفر ماجراجویی قطعا زیاد پیش میاد که بخواین پیاده‌روی کنین. پس مهمه که با کفشتون راحت باشین، البته اینم اضافه کنم که ممکنه شما با یه کفش رانینگ خیلی راحت باشین اما قطعا وقتی وزن کوله روی بدنتونه دیگه اون کفش، کفش راحتی نخواهد بود. شاید براتون جالب باشه که اصلا یکی از مشکلات من برای تورهام اینکه به مسافرا میگی کفش مخصوص پیاده‌روی و همه با کتونی‌های باشگاه میان جنگل و بیچاره می‌کنن لیدر رو.

 

مهم‌ترین نکاتی که باید در هنگام خرید کفش سفر مدنظر قرار بدهیم.

سالار: موقع انتخاب کفش حتما حواستون به زیره‌ی کفش هم باشه. که آج مناسب داشته باشه و تو سطوح مختلف لیز نخوره. و اینکه قابل انعطاف هم باشه. یکی از زیره‌های قابل انعطاف و معروف که احتمالا لوگوی زرد رنگش رو زیر خیلی از کفش‌ها دیدین لیبرامه. کار این زیره‌ها چیه؟ در واقع فشاری که به کف پا میاد رو کم می‌کنه و باعث می‌شه که پا دیرتر خسته بشه. البته تو کفش‌های حرفی‌تر کوه‌نوردی بسته به کاربردشون ممکنه این میزان انعطاف کم و زیاد باشه. علاوه بر زیره به رویه‌ی کفش هم حواستون باشه که ضد آب باشه. یا مثلا از یه تکنولوژی مثل گورتکس استفاده کرده باشه. توی بازار یه سری اسپری ضد آبم هست که می‌تونین رو کفش‌هاتون بزنین و برای اونا رو مدت کوتاهی ضد آب می‌کنه. علاوه بر این یه سری واکس‌های مخصوصم هست که برای محافظت بیشتر بعد از هر برنامه روی کفش‌تون می‌زنین که خاصیت ضد آبش رو بیشتر حفظ بکنه. اینم بگم که پیشنهاد می‌کنم کفش ساق‌دار بگیرین که مچ پاتون محافظت بشه.

 

چه نوع کفشی برای برنامه‌های طبیعت‌گردی مناسبه؟

کیمیا: یه مورد مهم دیگه، اینکه کفشی رو انتخاب کنین که استحکام کافی داشته باشه و مقاوم باشه. بعضی مدل‌ها که جلو چنجه‌شون از یک جنس مقاوم‌تری استفاده کردن خیلی بهترن. طبیعتا برای سفرهای بک‌پکری و نه البته کوه‌نوردی‌های حرفه‌ای کفش‌های ترکینگ کفش‌های مناسبیه. این کفش‌ها، کفش‌های ساق‌دار و سبکیه که روی ضد آب دارن اما مثلا برای برف مناسب نیستن. و برای همین بهشون می‌گن کفش سه فصل. توی کفش‌های سه فصل حواستون باشه کفش قابلیت هواخوری داشته باشه. توی این مورد خاص بهتون پیشنهاد می‌کنم از کالای ایرانی حمایت کنین. چون نمونه‌های خوبی ازش می‌تونین توی بازار پیدا کنین. اما اگه قرار ساعت‌ها توی برف راه برین و برنامه‌توون سنگینه بهتر برین سراغ کفش‌های کوه‌نوریدی و کفش‌های یک پوش و دو پوش و هیمالیانوردی و این قبیل کفش‌هایی که می‌شه بحث تخصصی کوه‌نوردی و جاش اینجا نیستش.

 

چطور باید کفش سفر را انتخاب کنیم؟

سالار: در آخرم بگیم که برای انتخاب سایز مناسب کفش باید اون رو با جوراب ضخیم امتحان کنین و پاتون رو تا جایی که می‌تونین به جلوی کفش فشار بدین. تو این شرایط باید به اندازه‌ی قطر انگشتتون، پشت کفش جای خالی باشه. در کل اگر تجربه‌ی خریدن کفش ندارین، خیلی خوبه که از یه آدم با تجربه همراهتون استفاده بکنین. اما اگه امکانش رو ندارین، سعی کنین از فروشگاه‌های معتبری خرید بکنین که بتونین به فروشنده‌هاش اعتماد بکنین. خجالتم نکشین. شما باید چندین و چند کفش بپوشین. باهاشون هر کدومشون چند دقیقه راه برین. توی سطح شیب‌دار راه برین تا ببینین این کفش مناسبتونه یا نه. کفشی که پا رو بزنه، برنامه‌ی شما رو می‌تونه نابود بکنه. توصیه‌ی دیگه، اینکه هیچ وقت کفش نوتون رو تو یه برنامه که قراره چندین ساعت پیاده‌روی بکنین رو نپوشین. حتما یک ساعت، دو ساعت، سه ساعت باهاشون پیاده‌روی بکنین و بعد برنامه‌های طولانی مدت برین. من بارها آدم‌هایی رو دیدم که کفش نو خریدن و اومدن پیاده‌روی نئور به سوباتان و پاشون نابود شده در آخر سفر.

موسیقی

 

در سفر به کازان روسیه چه جاذبه‌هایی رو میشه دید؟

کیمیا: دومین بازی ایران سی‌ام خرداد تو شهر کازان و با اسپانیا هستش. کازان با جمعیت یک میلیون نفر یه بندر کنار رود ولگا هستش و اگه نسبتش به پایتخت موقعیتش رو بخوام بگم حدود هشتصد کیلومتری شرق مسکو هستش. و البته صد و پنجاه سال قدیمی‌تر از این شهر. این مسافت رو توی قطار تقریبا دوازده ساعت می‌شه طی کرد. البته این شهر یه فرودگاه بین‌المللی هم داره که پروازهای روسی نسبتا ارزونی رو از مسکو به این شهر می‌شه پیدا کرد. کازان تو زبان تاتاری به معنی قابلمه است و مرکز ایالت تاتارستان محسوب می‌شه. شهر از یه جهات شبیه استانبوله. در واقع شهر یک قسمت آسیایی داره و هم اروپایی. از اونجایی که این شهر جز مقاصد گردشگری محبوب روسیه است، جاذبه‌های معروفی داره که یک از اون‌ها کاخ کرملینه. این ارگ در واقع ترکیب دو قوم تاتار و روس و همین‌طور ترکیب دو دین بزرگ اون منطقه یعنی ارتدوکس مسیح و اسلامه. این مجموعه سامل بناهای متعددی مثل پارک، موزه و مسجد معروف قل شریف می‌شه.

موسیقی

سالار: از اونجا می‌تونین مسیرتون رو ادامه بدین به سمت میدان توکایا. این خیابون یه چیزی شبیه همون خیابون نوسکی پیتربورگه. اگه دنبال یادگاری از روسیه هستین، فروشگاه‌های خوبی می‌تونین اونجا پیدا کنین. دو طرف این خیاباون هم پر از مجسمه‌هایی که به خودی خود واقعا جاذبه‌ی گردشگری محسوب می‌شن. البته من به شخصه همیشه بازارهای قدیمی شهرها رو برای خرید سوغاتی و یادگاری ترجیح می‌دم. و کازان هم یه دونه از این بازارهای قدیمی داره. حتما بهش سر بزنید.

کیمیا: از جاذیه‌های دیگه‌ی این شهر که اسمش برای من خیلی جذابه، معبد ادیانه. معبد ادیان شبیه همون تصوراتمون از معبدهای روسیه است. رنگی‌رنگی و شاد. این معبد همین‌جور که از اسمش معلومه مجموعه‌ای از بناها برای ادیان مختلفه. یعنی المان‌هایی از مسجد، کلیسا، کنیسه و معبدهای بودایی و عبادگاه‌های مختلف مثل ژاپنی و چینی کنار هم توی این فضا قرار گرفتن. البته این بنا تو سال 2017 یه آتش‌سوزی رو پشت سر گذاشته و هنوز در حال مرمته. اما امکان بازدیدش هست.

موسیقی

کیمیا: اگر فرصت نکردین که موزه هرمیتاژ رو که سالار در موردش گفت رو ببینین، پیشنهاد می‌کنم که یه سر به موزه هرمیتاژ کازان که وابسته به موزه‌ی پیتربورگ هست، بزنین. از جاذبه‌های دیگه‌ی این شهر ورزشگاهیه که قراره بازی ایران و اسپانیا توش برگذار بشه. ورزشگاه کازان-آرنا که تقریبا مرکز شهر قرار گرفته، به دلیل معماری خاصی که داره تورهایی با قیمت سیصد روبل برای بازدید عموم داره.

موسیقی

 

سفرنامه‌خوانی، ژان باتیست تاورنیه

کیمیا: چقدر عادت دارین سفرنامه بخونین؟ تو این فصل رادیو جولون ما تصمیم گرفتیم یک بخشی رو اضافه کنیم. برای این که سفرنامه بخونیم در کنار هم‌دیگه و سفرنامه‌های خوبی که وجود دارن رو بهتون معرفی کنیم. میثم امامی عزیز قراره توی این بخش با ما همکاری کنه. در واقع یه جورایی می‌تونیم بگیم که سردبیر این بخشه.

میثم: سلام. یکی از جهان‌گردهایی که قرن شانزده و هفده به ایران سفر اومد و شش سفر مختلف به ایران داشت. یک جهان‌گرد فرانسوی است به نام ژان‌باتیست تاورنیه. که در شناسوندن ایران به کل دنیا، اروپا و بالاخص به کشور خودش فرانسه، نقش به سزایی داشت. به خاطر ریزبینی که داره در سفرنامه خودش. در یکی از این سفرنامه‌ها، شرحی ازکاروان‌‌سراها و امنیت در واقع کاروان‌سراها رو می‌گه. که من امروز می‌خوام براتون اون رو بخونم.

روزی با یک تاجری اهل بابل از بندرعباس حرکت کردیم که به اصفهان برویم. همین که به کاروان‌سرای منزل اول موسوم به گچیر رسیدیم آن تاجر غلام سیاه خود را که از اهل سواحل موزامبیک بود، گفت برود و از آب‌انبار آب تازه برای نوشیدین بیاورد. غلام رفت و بعد از مدتی دست خالی برگشت. و به آقای خود گفت: قاطرچی و ساربان‌ها که دور آب‌انبار جمع شده بودند و عددشان زیاد بود، می‌خواستن مرا کتک بزنن و نگذاردند که من نزدیک آب‌انبار بروم. آن تاجر چون از رسوم و عادات مملکتی بی‌اطلاع بود، متغیر شده، دوباره به غلام حکم کرد که برود حتما از آب‌انبار آب بیاورد. و هر کس مانع شود بر سرش بزند. غلام دوباره به طرف آب‌انبار برگشته و ممانعت را از دفعه‌ی اول سخت‌تر دید. بنای فحاشی را گذاشت و یکی از قاطرچی ها به او جسته و مشتی بر او نواخت. غلام خنجر را کشید بر شکم قاطرچی زد، که فورا افتاد و جان تسلیم کرد. ناگاه تمام آن وحشی‌ها بر سر او ریخته و دست‌هایش را بسته به بندرعباس بردن تا حاکم او را به قتل برساند. صاحب غلام با چند نفر از تجار به بندرعباس رفتند و نزد حاکم شهادت دادند و تفضیل واقعه را بیان کردند که تقصیر ابتدا از طرف آن بدذات‌ها شده و غلام را به سختی از برداشتن آب ممانعت کرده و اول او را کتک زدن. حاکم به قدرت حکومتی غلام را از چنگ آن‌ها خلاص کرده. ده- دوازده نفر از آن‌ها را هم به چوب بست که چرا غلام یک تاجری را از برداشتن آب ممانعت کرده‌اند. و چند نفر دیگرشان را حبس کرد که بعد به شفاعت تجار مرخص‌شان نمود. خلاصه حاکم عمدا کار را طول می‌داد که این اشخاص خسته شده و بالاخره همین‌طور هم شد. همه رفتن غیر از دو نفر که برادر قاطرچی مقتول بودن و غلام که در حبس حاکم بود. چند روز بعد حاکم به آن‌ها گفت در خصوص قتل برادر شما من نمی‌توانم احقاق حق به عمل بیاورم. به جهت اینکه این قتل در خاک شیراز اتفاق افتاده است. تنها کاری که من می‌توانم بکنم این است قاتل را نزد خان شیراز بفرستم. و فورا همین کار را هم کرد. آقای آن غلام که بسیار هم متمول بود و غلام خود را هم دوست می‌داشت، زیرا که همیشه از روی وفاداری به او خدمت می‌کرد. به عجله و سرعت خود را به شیراز رسانید. که شرح واقعه را به حاکم بگوید و خاطر وی را از حقیقت امر مسبوق نماید. در سه فرسخی به شیراز مانده، پدر و مادر و یک زن و دو طفل شخص مقتول را دیدم که تا مرا دیدن خود را به روی زمین انداخته، بنای آه و ناله و گریه و زاری را گذاردند. من به توسط غلام باشی خود به آن‌ها پیغام کردم که کاری اتفاق افتاده است. حالا بهتر این است که به نصیحت من گوش بدهند تا مبلغی پول از آقای غلام بگیرند و دنباله‌ی مطلب را کوتاه نمایند. تکلیفی که من کردم اگر در میان عیسوی‌ها بود، البته پذیرفته می‌شد. ولی بر این بیچاره‌ها به قدری گران آمد که به کلی توجهی نکردند. پدرش ریش خود را و مادرش و زنش گیسوانشان را می‌کندند. و فریاد می‌کشیدند که اگر فرنگی‌ها خون اقوام و عزیزانشان رو می‌فروشند ما این‌طور نیستیم. و راضی نمی‌شویم. و تا خون قاتل را نخوریم تسکین درد حاصل نکنیم. سایر اقوام با غلام وارد شیراز شدند. حاکم هر چه سعی و کوشش کرد که زن مقتول را مجبور به گرفتن پول بکند ممکن نشد. بالاخره ناچار شد که غلام را به دست وارث بسپارد که هر چه می‌خواهند با او بکنند و من همان ساعت از شیراز به طرف اصفهان حرکت کردم و ندانستم که با غلام به چه قسم رفتار نمودند. این مختصری از شرح پلیس کاروان بود.

موسیقی

سالار: و اما بازی با پرتغال قراره تو شهر سارانسک باشه. از کازان می‌تونین مسیرتون رو با قطار ادامه بدین تا بعد ده ساعت برسین به سارانسک. نوید حسینی الان چند سال که توی روسیه راهنمای تورهای ایرانی و می‌تونه دید خوبی بهمون بده از حال و هوای این شهرها. در نتیجه گفتیم شاید بهتر باشه که چون هیچ کدوممون سارانسک رو نرفتیم، نوید درباره‌ی این شهر حرف بزنه.

موسیقی

 

سارانسک کوچک‌ترین شهر میزبان جام‌جهانی

نوید حسینیان (مهمان برنامه): سلام و سلام به همه‌ی بچه‌های رادیو جولون. حرف از جام‌جهانی و حال و هوای جام‌جهانی تو روسیه. خوب شاید اولش فکر کنم که حتما شنیدین که روس‌ها زبونشون فرق می‌کنه. هیچ المان زبانی ندارن. معلوم نیست چطور می‌خوان جام‌جهانی برگزار کنن. ولی همین چند وقت هم خیلی خیلی ریفورم‌های بزرگی رو انجام دادن. قطارهای درون شهریشون ، متروشون رو مانیتوردار کردن. زبان انگلیسی رو اضافه کردن. گوینده‌ی انگلیسی آوردن. مترجم گذاشتن و یه جوری قطارهاشون رو اصلا نو کردن. جدید کردن. و به هر حال دارن خودشون رو آماده می‌کنن برای میزبانی. این رویدادها همه جا حرفش زده می‌شه و به هر حال رویدادها رویداد بزرگیه. هر چند یه سری از مردم روسیه نمی‌دونن اصلن فوتبال چیه؟ علاقه‌ای هم به فوتبال ندارن و هیچ وقت هم پیگیری نمی‌کنن. یه بخش عمده‌ای از مردم هستن که صرفا تیم ملی روسیه رو پیگیری می‎‌‌کنن و اصلا نمی‌دونن بقیه تیم‌ها کی هستن. کی قراره بیاد. و همون تیم‌های هم‌گروه روسیه رو می‌شناسن. که اتفاقا از مصر هم خیلی می‌ترسن و خیلی امیدوار نیستن که صعود کنن از گروه‌شون. برگردیم به شهرهایی که کشور خودمون توش بازی داره. اول از همه شهر سن‌پیترزبورگ. شهری که جدا از این هیاهوی جام‌جهانی تو اون زمان، خودش کلی زنده است. کلی توریست دیگه اونجاست. چون دقیقا مصادف با شب‌های روشنه و همین‌طوری هجمه‌ی زیادی از توریست اون لحظه اونجاست. من انتظار دارم که اون موقع شهر خیلی شلوغ باشه. جدا از همه‌ی سایت‌های دیدنی و همه‌ی توریست‌های جام‌جهانی. من انتظار دارم که ما اونقدر اون جا توریست ببینیم که روس رو خیلی سخت بتونیم پیدا کنیم و انتهای شهر ، شهربازی معروف سن‌پیترزبورگه که یک پل خوبی هم براش زدن و اونجا کاملا فضا، فضای زنده و خوش‌گذرونی‌هاست. حتی اگه شما برین سن‌پیترزبورگ و بازی رو هم نبینین باز اون فضاش جذابه.شهر بعدی شهر کازان. خوب این کازان اسمش برای ما آشناست. یکی از شهرهای بزرگ روسیه است. ششمین شهر بزرگ روسیه است که یک و خورده‌ای جمعیت‌شه. اما پایتخت ورزشی روسیه است. در نتیجه شهر کازان کاملا حال و هوای ورزشی داره و بیشتر از مسکو و سن‌پیترزبورگ به نظر می‌رسه که می‌تونه از پس این رویدادها بربیاد. و مشکلات کم‌تری تیم‌ها تو این شهر داشته باشن. چرا که قبلا رویدادهای ورزشی بزرگی توی این شهر برگزار شده. مثل قهرمانی جهانی ورزش‌های آبی، یا قهرمانی جهانی شمشیربازی که خودش مثلا حدود هشتصد نفر ورزشکار میان تو این مسابقات شرکت می‌کنن. یا تو رشته فوتبال پارسال میزبان جام کومفدراسیون‌ها بوده. تیم‌های بزرگی رفتن و تو کازان بازی کردن. همین پرتغال توی کازان با مکزیک فکر می‌کنم بازی کرد. پارسال کریتستین رونالدو رفته کازان و کریستین رونالدو رو دیدن. برعکس سارانسک که کریستین رونالدو رو ندیدن. چون جدا از اینکه شهر کوچیکیه. شهر گرون قیمتی هم هست اتفاقا. ولی کاملا فضا، فضای فوتبالی تو این شهر می‌تونه باشه. و اما شهر آخر. همون‌طور گفتم شهره که کریستین رونالدو ندیده. نه تنها کریستین رونالدو رو ندیده بلکه اصلا هیچ رویداد ورزشی مهمی رو این شهر به خودش ندیده. اصلا توریست ندیده اینجا. اینطوری بگم بهتره. شما اگه تو این شهر سارانسک قدم بزنین آدما دورتون جمع می‌شن. بچه‌ها دورتون جمع می‌شن. اصلا این‌ها توریست رو ندیدن. و براشون جذابه که بدونن این خارجی چیه. چه عجیبه که قراره رویدادی به این بزرگی تو این شهر برگزار بشه و جالبه که بدونین که سارانسک کوچک‌ترین و کم‌جمعیت‌ترین میزبان جام‌جهانیه. یک شهری است؛ حالا کلا شهرهای روسیه شهرهای وسیعی‌ان از لحاظ مساحت. یه شهری فرض کن اندازه یزد ولی جمعیت اندازه کاشانه. حالا خود روس‌ها می‌گن سارانسک یک روستاست. خودشون می‌گن اصلا یک شهرستانه. خیلی خیلی کوچولوئه. اصلا نمیدونیم چرا بازی این‌جاست در صورتی که اطراف سارانسک شهرهای خیلی پرجمیعیت‌تری از سارانسک هم بود که می‌‌تونست میزبان باشه. اصولا اگه می‌خواستیم مقایسه کنیم تو سارانسک ما شور و هیجان بیشتری خواهیم دید. اون هم از دید احساسیش. به خاطر اینکه مردم ندیدن این رویداد رو و اون همه توریست رو ندیدن. می‌خوام بگم که سارانسک که می‌رین یه مقدار حواستون جمع باشه. یک نکته‌ی دیگه من در مورد این رویدادها و این حواشی این ورزشگاه‌ها بگم که یک چیز رایج، مهاجرت‌های سارقینه. سارقینی که تو شهرهای اطراف زندگی می‌کنن. خودشون میان و می‌دونن تو این شهرها پر از توریسته. میان و فقط صرف جیب بری میان. یه فامیل تو اون شهر داره میان دو روز تو اون شهر زندگی می‌کنه و تقریبا خرج یک سالش رو می‌تونه دربیاره. در هر صورت به امید موفقیت تیم خودمون. و همین‌طور به امید نمود یک فرهنگ خوب ایرانی از سوی تماشاگران خودمون به عنوان نمایندگانی تو جام روسیه. به روسیه و سایر کشورهایی که تو این رویداد برای ما یک فرصت تا بتونیم فرهنگ خودمون رو به سایر کشورها نشون بدیم. و نشون بدیم که ایران جای زیبایی است. و بیاین و از ایران هم دیدن کنین. مرسی از وقتی که برای من گذاشتین.

موسیقی

 

سالار: من سالار موسوی هستم و به همراه کیمیا خسروی این بار توی روسیه و حال و هوای جام‌جهانیش جولون دادیم.

موسیقی

کیمیا: رادیو جولون رو می‌تونین از طریق کانال تلگراممون و همین‌طور اپلیکیشن‌ها یا وب‌سایت‌های پادکست مثل: ناملیک، شنوتو، تهران‌پادکست، فیدیبو و غیره بشنوین.

سالار: این چهاردهمین اپیزود رادیو جولون بود.. اگه از جولون دادن لذت می‌برین ما رو به دوستانتون هم معرفی بکنین.

 

پیاده‌سازی متن: فرناز فدایی