اپیزود بیست – مهمان‌نوازی

از وقتی یادمونه با افتخار سرمونو بالا می‌گیریم و این جمله رو تکرار می‌کنیم. موقع سفر به هر کشوری سعی می‌کنیم به تک‌تک آدم‌ها یادآور بشیم که:”ما ایرانی‌ها مهمان‌نوازترین مردم دنیاییم”با توریست خارجی جوری رفتار می‌کنیم که این گزاره مهم رو هیچوقت یادش نره. چون:”ما ایرانی‌ها مهمان‌نوازترین مردم دنیاییم”حتی اگه در این راه به خودمون سختی بدیم، حتی اگه مجبور به هزینه کردن برای آدمی که نمی‌شناسیم بشه، حتی اگه… برای ما مهمه که این گزاره رو حفظ کنیم.اماتوی این اپیزود این جمله رو به صورت سوالی می‌خونیم،ما ایرانی‌ها مهمان‌نوازترین مردم دنیاییم؟
و مهمتر از اون بررسی می‌کنیم که هزینه‌های حفظ این گزاره برای ما و تبعات آن بر روی صنعت توریسم ما چیست.

 

تهیه‌کنندگان: کیمیا خسروی و سالار موسوی

طراح پوستر: بابک قادری

متن اپیزود

اپیزود بیست مهمان‌نوازی

 

کیمیا: یه ویدیو از یه توریست خارجی می‌بینید که از مهمون‌نوازی ایرانی‌ها می‌گه و خوشحاله که بخش زیادی از سفرش رو مهمون خونه‌ها یا ماشین‌های ایرانی‌ها بوده.

موسیقی

کیمیا: با مهمون خارجی‌تون دارید تو بافت قدیمی یه شهر تاریخی قدم می‌زنید، اما مردمی که نمی‌شناسید با لبخند و روی گشاده مدام میان سراغ‌تون و دوست دارن با توریست خارجی عکس بگیرن یا با گفتن کلمه “های” خوشحال باشن که با یک خارجی هم صحبت شدند.

موسیقی

کیمیا: تو یک کشور خارجی توریستی رو می‌بینید که هزینه زیادی بابت اقامتش پرداخت کرده اما با افتخار می‌گه تو ده روز اقامتش تو ایران حتی یک شب هم پول اقامت نداده.

تو باور عموم رخ دادن تمام این موارد یک دلیل خیلی مهم داره.

“مهمون‌نوازی”

 

موسیقی

 

کیمیا: سلااام

سالار: اینجا یه رادیو واسه جولون دادنه

موسیقی

کیمیا: من کیمیام.

سالار: و منم سالارم.

می‌دونیم. غیبت‌مون طولانی شد. دل‌مون هم تنگ شده اما بعد از اپیزود جزایر جنوب و دیدن برخوردهای شما و وقتی که می‌دیدیم این اپیزود چقدر آدم‌ها رو بیشتر درگیر کرده بود و باعث شده بود بیشتر به جزایر جنوب فکر کنن، یه جورایی انگار وسواس‌مون بیشتر شد و تصمیم گرفتیم بریم سراغ موضوعی که بدون اغراق از همون روزهای اول شروع جولون دوست داشتیم بهش بپردازیم.

کیمیا: کار کردن روی این قضیه بیشتر از اونی که فکر می‌کردیم زمان برد اما دوست نداشتیم که کیفیت رو فدای زمان کنیم. خلاصه که حالا برگشتیم و امیدواریم این اپیزود رو هم دوست داشته باشین و به شنیده شدن بیشترش کمک کنین.

سالار: این بهترین کمکیه که می‌تونین به ما بکنین. می‌دونید که می‌تونین ما رو توی همه اپلیکیشن‌های پادکستی داخلی و خارجی بشنوین. اما یه نکته‌ای کیمیا جان، یعنی می‌خوای بگی که این تاخیر ما به عروس شدن شما ربط نداره؟

{کیمیا ریز می‌خندد}

موسیقی

کیمیا: همیشه وقتی صحبت از سفر به ایران میشه یه واژه ای هست که خیییییلی بهش می‌نازیم، مثلا می‌گیم دوست عزیزی که ایران رو ندیدی درسته تو ایران باید حجاب داشته باشی اممممما ما مهمون‌نوازیم. درسته که ما تو خیابون نمیتونیم الکل بنوشیم امـــــا تو بیا ایران، ما اونقــــدر مهمون‌نوازیم که…

{سالار حرف کیمیار را قطع می‌کند}

سالار: بله بله خواهش می‌کنم، مهمون‌نوازی ما زبان‌زد خاص و عامه، اما تو این اپیزود قراره بررسی کنیم که این زبانزد بودنه مثبته یا منفی. حتی اگه مثبته چقدر این‌کار به نفع گردشگری ماست و مرز این قضیه کجاست. تا کجا مهمون‌نوازیه و از کجا دخالت تو کار توریسته و ممکنه براش ناخوشایند باشه.

کیمیا: یه مساله مهم دیگه اینکه آیا ما واقعا خالصانه و درونا مهمون‌نوازیم یا برامون ملیت اون آدمه هم مهمه؟

خلاصه که تو این اپیزود قرار نیست فقط به به و چه چه بشنوید که ما چقدر قشنگ مهمون‌نوازی می‌کنیم. قراره یک کم ریشه‌ای‌تر به داستان مهمون‌نوازی ما در مواجهه با خارجی‌ها بپردازیم.

سالار: این جمله‌ی ما ایرانی‌ها خیلی مهمون‌نوازیم رو هم زیاد شنیدیم هم شاید خودمون زیاد تکرارش کنیم.

اما واقعا این‌جوریه؟ می‌دونیم مرز این مهمون‌نوازیه کجاست؟ از اون مهم‌تر تا حالا به این فکر کردین که تاثیر این نوع رفتارها رو چرخه اقتصاد گردشگری چیه؟

برای اینکه بتونیم تعریف درستی از مهمون‌نوازی ایرانی ارایه بدیم از لیدا علی‌نژاد نویسنده کتاب مهمان‌داری و مهمان‌نوازی ایرانی خواستیم که برامون در رابطه با این موضوع یکم توضیح بده.

موسیقی

 

مهمان‌نوازی در فرهنگ ایرانی چه جایگاهی داره؟

لیدا (مهمان برنامه): ما به طور کلی می‌تونیم مهمون‌نوازی رو به صورت مجموعه‌ای از رفتارهای فردی و اجتماعی توی یک جامعه تعریف کنیم. این رفتارها توی جامعه‌ی ایرانی به شکل هنجارها و ارزش‌های اجتماعی پذیرفته شدن. ارزش‌هایی که در اون بخش مهمان و میزبان هر دو به یک اندازه مهمه. اگه بخوایم به تعریف کامل‌تری از مهمان‌نوازی برسیم باید نقش آداب و رسوم رو هم به عنوان اجزای تکمیلی مهمان‌نوازی درنظر بگیریم؛ آدابی مثل، دعوت از مهمان، پذیرایی و تعارف، و موارد دیگه‌ای که وقتی همه‌ی این‌ها کنار هم دیگه قرار می‌گیرن باعث می‌شن مهمان‌نوازی ایرانی شکل بگیره. در طول تاریخ مثال‌های زیادی وجود داره، مثلا توی دوره‌ی تاریخی صفویه و قاجاریه ما یک سری اسناد مکتوب داریم که می‌تونیم بگیم فرمان‌های مهمان‌نوازی هستن. توی این فرمان‌ها، دستور شاه با مهمان‌نوازی مردم تلفیق می‌شده و به نحوی شایسته و گاهی حتی غلوآمیز تشریفات استقبال و مهمان‌نوازی از مهمان‌های دولتی صورت می‌گرفته. یکی از بهترین منابعی که در اختیار داریم، سفرنامه‌ی سیاحان خارجیه که توی دوره‌های مختلف به ایران سفر کردن. این سفرنامه‌ها برای مخاطب‌های غیرایرانی نوشته شدن و توی محتواشون در کنار نکته‌های مثبت، ما گاها نکته‌های منفی هم به چشم‌مون می‌خوره. به طور مثال، سفرنامه‌ی لِیدی شیل، که یک سفرنامه برای دوره‌ی قاجار هستش، از اون سفرنامه‌هاییه که درش بارها و بارها مهمان‌نوازی به عنوان یک ویژگی مثبت توی جامعه‌ی ایرانی معرفی شده ولی درعین حال در همین سفرنامه به رسم قربانی‌کردن برای میهمان می‌رسیم، اون رو یک عمل منفی می‌بینیم که لیدی شیل اون رو نمی‌پسندیده. علاوه بر سفرنامه‌ها، ما شاهدهای دیگه‌ای هم داریم که بهمون نشون می‌ده مهمان‌نوازی سابقه‌ی طولانی تو کشور ایران داره. شعرها، ضرب المثل‌ها، معماری ایرانی، همه‌ی این‌ها توی جای خودشون معرفی مهمان‌نوازی ایرانی هستن. شاهنامه فردوسی، اشعار سعدی، خاقانی، دهلوی، اشعار صائب تبریزی، از جمله شاعرهایی هستن که اشعارشون به مهمان‌نوازی ایرانی پرداختن.

 

ریشه مهمان‌نوازی در میان اقوام ایرانی کجاست؟

لیدا (مهمان برنامه): به طور کلی فرهنگ مهمان‌نوازی بین مردم ایران وجود داره. البته که توی جوامع کوچیک‌تر این مهمان‌نوازی بیشتر به چشم میاد و ملموس‌تره. تو جوامع بزرگ‌تر، به خاطر تغییری که توی سبک زندگی مردم اتفاق افتاده، الگوهای مهمان‌دوستی کمی کمرنگ‌تر شده. نحوه‌ی استقبال، بدرقه و پذیرایی در شهرهای مختلف متفاوته. مثلا اقوام بلوچ برای مهمان، بهترین خوراک، بهترین مکان و بهترین رفاه و آسایش رو آماده می‌کنن و آب رو که یکی از ارزشمندترین دارایی مردم بلوچه رو به محض ورود مهمان بهش تعارف می‌کنن. در میان آذری‌ها، پذیرایی با چای انجام می‌شه، و در خراسان مهمان‌ها با 4 فصل سال نام‌گذاری می‌شدن و بسته به فصلی که مهمان می‌اومده با محصولات همون فصل ازش پذیرایی می‌کردن. در بین عشایر شاهسون، وقتی که توی مسیرشون به گروه یا افرادی برمی‌خوردن که نیازمند خوراک و آب باشن بدون چشم‌داشت و دریافت هزینه اون‌ها رو مهمون سفره‌های خودشون می‌کردن. گیلکی‌ها هم از گذشته بر این باور بودن که حتی اگر در خانه فقط یک مرغ داشته باشن، اون رو نباید از مهان دریغ کنن. در کنار این آداب و رسوم، باورهای عامیانه‌ای بین اقوام وجود داره. مثلا مازندرانی‌ها معتقدن که اول و آخر هر ماه نباید به مهمانی برون؛ و یا تالشی‌ها معتقدن که اگر کسی نام یا عنوان چیزی رو اشتباه بگه، براش مهمون می‌آد. کردها هم ریختن ناگهانی قند رو نشونه‌ی اومدن مهمون می‌دونن و یا تو تبریز این باور وجود داره که اگر قاشق روغنی به روی زمین بیوفته این هم نشونه‌ی اومدن مهمونه. توی گیلان اکه رخت‌خواب چیده شده خود به خود بریزه، این هم به نوعی نشونه‌ی مهمون اومدن تلقی می‌شه.

موسیقی

 

مهمون‌نوازی ایرانی ناشی از تعارفه یا از دل برمیاد؟

کیمیا: ببین یه موضوعی که اینجا باید بهش توجه کنیم بحث تعارفه، خیلی اوقات میبینی طرف به همسایه‌ش میگه بفرما تو ولی آیا واقعا داره مهمون نوازی می‌کنه و دعوتش می‌کنه؟ همه‌مون می‌دونیم که همون‌قدر یا حتی بیشتر از این‌که بحث مهمون‌نوازی ما داغ باشه این پدیده تعارف ما ایرانی‌ها خیلی بحث‌برانگیزه، قبل اینکه قصه مهمون‌نوازی رو بازتر کنیم به نظرم باید مرزشو از تعارف مشخص کنیم.

سالار: ببین قبول ولی نمی‌تونیم هم بگیم همه این رفتارها نتیجه تعارفه. اگه تعارفه که خب چرا اجراش می‌کنیم. اگه توی رودروایسی موندیم خب یه بار دو بار، دیگه نباید تبدیل به رویه بشه دیگه. اگر هم تو ذهنمون مهمون‌نوازیه که خب به نظر من جا داره یه‌کم بیش‌تر بررسی‌اش کنیم. راستش همیشه سوالی که واسه من پیش می‌آد اینه که این رفتارهایی که ما با توریست‌های خارجی داریم اصن تو شاخه مهمون‌نوازی جای می‌گیره یا نه؟ یعنی اگر من یه توریست خارجی که از قبل نمی‌شناسم رو دعوت کنم خونه‌ام، براش غذا بپزم، ببرم بگردونمش، دوست‌هام رو دعوت کنم و به مناسبت ورودش مهمونی بدم و انواع و اقسام امکانات رو در اختیارش بذارم آیا این اسمش مهمون‌نوازیه؟

کیمیا: ببین سالار این مثال‌هایی که تو می‌زنی رو من تو کشورهای دیگه که اصلا شاید تو ذهن ما جزو کشورهای مهمون‌نواز هم دسته‌بندی نشن تجربه کردم. مهمون خونه آدم‌های دیگه شدم، برام غذا درست کردن باهم پیک‌نیک رفتیم و هزار داستان دیگه. اما یه فرق اساسی وجود داره؛ اون‌هم این‌که تو تجربه های من خصوصا توی اروپا همیشه یه بده‌بستونی بین من ومیزبانم بوده. مثلا یه خونه‌ای مهمون می‌شدم اما من شام می‌پختم، یا اگه می‌رفتیم بیرون من شام دو تایی‌مون یا خودم رو حساب می‌کردم . اما اتفاقی که تو ایران می‌افته اینه که انگارکلا نباید اون توریست دست تو جیبش کنه خونه ما می‌مونه، شام که حتما باید قرمه سبزی بپزیم. کرایه تاکسی و بقیه هزینه‌هاشم که اصلا زشته خودش بده.

 

سالار: ببین اتفاقا همین امروز یکی از بچه‌ها خاطره خیلی خوبی می‌گفت. می‌گفت یکی از دوستان‌اش یه توریست خارجی داشته به عنوان مهمان، بهش گفته که خب اوکی اینجا که مهمان بودی ولی اگه بخوام مثلا ببرمت تا شهر بعدی، هزینه‌اش ان‌قدر می‌شه. طرف زده زیر خنده گفته، ببین همین الان 3 نفر حاضرن منو مجانی ببرن اون‌جا، تو چی می‌گی.

موسیقی

 

مهمان‌نوازی افراطی در مواجهه با توریست‌های خارجی چه ضررهایی داره؟

کیمیا: با همه این اوصاف ممکنه بگید که دلم می‌خواد یه توریست خارجی رو اصلا یک هفته مهمون کنم و ببرم بگردونم، تازه تصویر خوبی هم از ایران براش می‌سازم. اشکال‌اش چیه؟

که خوب من در جواب می‌گم شما به من بگو اشکال‌اش چی نیست. که خب اینو سالار نوشته خیلی هم لوس و بی‌مزه‌اس.

{کیمیا می‌خندد}

سالار: {می‌خندد} خودت نوشتی.

کیمیا: از شوخی که بگذریم مهمترین نکته‌ای که این وسط فراموش می‌شه چرخه اقتصادی صنعت مهم گردشگریه. کلــی مشاغل خصوصی و دولتی درگیر این صنعت هستند و با این حجم توریست ورودی کمی که ما داریم اگه بخشی‌اش هم به واسطه این مهمون‌نوازی یا هر اسم دیگه‌ای که داره حذف کنیم عملا داریم در حق این مشاغل ظلم می‌کنیم.

 

آسیب مهمان‌نوازی افراطی بر اقامت‌گاه‌ها

واضح‌ترین مثالی که میشه زد بحث اقامته. خصوصا این روزها که کلی اقامت‌گاه کوچک و بزرگ تو شهرهای مختلف تاسیس شدن و معمولا هزینه اقامت‌شون خصوصا برای خارجیا ناچیزه. با مهمون‌نوازی افراطی مشخصا داریم به اون اقامت‌گاه آسیب می‌زنیم. شاید هتل‌های بزرگ شهرها از این قضیه آسیب نبینند چون اون‌ها مخاطب‌های خاص خودشون رو دارند، اما بازار هدف این اقامت‌گاه‌های بومگردی دقیقا قشری هستند که بک‌پکری و با هزینه کم سفر می‌کنند. تجربه اقامت تو این اقامت‌گاه‌ها البته اگه اقامت‌گاه استاندارد باشه یه قضیه دو سر برده. هم اقامت‌گاه سود می‌کنه، هم توریست خارجی یه تجربه اقامت بومی به یادموندنی با هزینه کم نصیبش می‌شه و موقعی‌که از ایران رفت هم عوض این‌که فقط بگه دم ایرانی‌ها گرم نذاشتن پول اقامت بدم، از تجربه خاص‌اش از اون شهر می‌گه و باعث می‌شه توریست‌های بیشتری اسم اون مقصد رو بشنون. همین قضیه در رابطه با رستوران‌ها هم صادقه.

 

آسیب مهمان‌نوازی افراطی بر آژانس‌های گردشگری و تورلیدرها

سالار: یه صنف دیگه ای که از این رفتار آسیب می‌بینن آژانس‌ها و تورلیدرهان. شاید بگید که این آدم‌ها که بک‌پکری اومدن توری نمی‌خرن. اما اتفاقا بد نیست بدونید که یکی از مهم‌ترین منابع درآمدی تورها به خصوص تورهای کوچک‌تر تو شهرهای مقصد گردشگری، فروختن تورهای کوتاه مدت یک یا چند روزه به توریست‌هاست. اتفاقی که تو همه جای دنیا می‌افته. شما به عنوان یک بک‌پکر می‌رین شیراز، اما رفتن تا تخت جمشید و نقش رستم و پاسارگاد براتون سخته یا به صرفه نیست. درنتیجه میرین سراغ یه برگزار کننده محلی و ازش تور این اماکن رو می‌خرین. وقتی این کار رو می‌کنین یه تورلیدر به همراه یه ماشین و راننده هم همراه‌تون می‌شه و خب به همه طرف سود می‌رسه. تازه بگذریم از کلی تورهای شهرگردی که تمام درآمدشون از همین توریست‌های بک‌پکریه که می‌خوان شهر رو درست و حسابی و مثل یه محلی بگردن.

 

کیمیا: برای این‌که با یه مثال واقعی تاثیرات این رفتارها توی چرخه اقتصاد گردشگری رو متوجه بشین، از مهرسا پرهامی که یکی از فعالین گردشگری شهر شیرازه خواستیم تا برامون از درد و دل‌هاش تو این زمینه بگه. مهرسا توی شیراز یه اقامت‌گاه خانوادگی هم داره و از نزدیک با این اثرات دست و پنجه نرم میکنه:

مهرسا (مهمان برنامه): از اون‌جایی که ما ایرونی‌ها خیلی به مهمون‌نوازی معروف هستیم، اما راستش بعضی موقع‌ها افراطی عمل می‌کنیم و به غریب‌نوازی معروف می‌شیم. سر این مساله توی مساله گردشگری هم خیلی داریم با مشکل مواجه می‌شیم. سر این‌که خب توریست‌ها میان و وقتی که ایران رو می‌گردن، با هتل‌ها، اقامتگاه‌ها، بوتیک هتل‌هایی مواجه می‌شن که قیمت و تعرفه خاصی باید داشته باشن، که حتما دارن؛ اما به خاطر مسایل اقتصادی خب هرکسی این وسط شیطنتی می‌کنه و قیمت بالاتر می‌گیره پایین‌تر می‌گیره، که این باعث می‌شه توی دید توریست تاثیر داشته باشه و اون‌ها هم خیلی رک میان می‌گن که چرا قیمت رو داری این‌قدر بالا می‌گی و من وقتی که دارم بهش می‌گم که این قیمت تعرفه‌ی میراثه، و من می‌تونم به تو ثابت کنم، می‌گه که نه من توی ایران دارم با قیمت خیلی کمتر از این‌ها این دو هفته رو سفر می‎‌کنم و تا حالا کسی به من این قیمتی رو که دادی رو نگفته، پس تو حتما می‌تونی قیمت کم‌تری رو بگی. ولی خب فکر این رو نمی‌کنن که ما هم باید درآمد خودمون رو خب داشته باشیم. خیلی وقت‌ها هم که شده تورلیدرها با توریست‌هاشون می‌آن برای استفاده از رستوران سر قیمت توی برگشت چونه می‌زنن، حتی نه برای خودشون چون خیلی از موقع‌ها ما تورلیدر رو یه درصدی مهمون می‌کنیم؛ برای توریست‌شون چونه می‌زنن با این‌که اون هیچ حرفی نداره و می‌دونه چه غذایی خورده و چه کیفیتی داشته، امم.. متاسفانه این مسایل هست. امم.. فرهنگ توریست‌ها هم خیلی تغییر کردن، یعنی همیشه اول باید سر قیمت صحبت کنی، اتاق رو تحویل بدی، دیگه تموم می‌شه. ولی جدیدا می‌آن چونه می‌زنن، بحث می‌کنن و این خب اصلا خوشایند نیست. توی تورهای شهری هم که ما برگزار می‌کنیم خیلی مساله پیش اومده به خاطر این‌که توی جاهای عمومی توریست‌ها رو می‌بینن مردم، به خاطر حالا همون مهمون‌نوازی افراطی که خدمت‌تون گفتم، دعوت‌شون می‌کنن می‌برن خونه‌شون، می‌برن جاهای توریستی رو بهشون نشون می‌دن و این باعث می‌شه که، مطمینا به خیلی از دوستاش می‌گه، دیگه از ما کم‌کم تور خریداری نمی‌شه، تور شهری یا جاهای عمومی. واسه همین، همه‌ی این‌ها باعث می‌شه که، ما داریم به سمتی می‌ریم که چرخه‌ی گردشکری داره دچار آسیب می‌شه.

موسیقی

 

آیا بلیت گرون‌تر اجحاف در حق توریست خارجیه؟

سالار: حالا به همه این بحث ها، ایجاد توقع و اطلاعات غلطی که ممکنه حتا از سر خیرخواهی به توریست منتقل کنیم هم باید اضافه کنیم. مثلا اینکه به طرف می‌گیم برای فلان خدمات نباید بیشتر از این مقدار به طرف بدی، غافل از اینکه برای یه سری از خدمات عدد مصوب میراث فرهنگی داریم و این قضیه یه دعوای حسابی بین اون بنده خدایی که می‌خواد طبق تعرفه دست‌مزد بگیره و توریستی که فکر می‌کنه بهش اجحاف شده پیش می‌آره. یا یه نکته‌ای که خیلی هم می‌بینیم اینه که تلاش می‌کنیم برای توریست خارجی بلیت بازدیدکننده ایرانی بگیریم و مثلا به نفعش کار کنیم که ورودیه گرون‌تر نده. درصورتی که ماجرا برعکسه. ورودی اماکن تاریخی ما همین 15 تومن و بیست تومن باید باشه اما دولت داره به شهروندان خودش سوبسید می‌ده و ورودی رو واسه اونا کرده مثلا 3 تومن. این اجحاف به خارجی‌ها نیست، لطف به ایرانی‌هاست و تو همه جای دنیا هم مثال‌هاش هست و اجرا می‌شه. یادمون نره که قراره این عددها تمامش وارد چرخه حفاظت و نگهداری از خود همون بناها بشه.

موسیقی

 

مرز مهمان‌نوازی با سرویس اضافه کجاست؟

سالار: اما حالا خودمونیم کیمیا. یادته رفته بودین لبنان و جا نداشتین و بعد یه پسره اومده بود خونه‌اش رو کامل در اختیارتون گذاشته بود؟ حالا اگه مثلا دوتا دختر فرانسوی تو ایران همین اتفاق براشون بیفته و یکی خونه‎اش رو بذاره در اختیارشون چی می‌شه؟ این میشه اون مهمون نوازی افراطی یا نه؟

کیمیا: ببین به نظرم باید حواس‌مون باشه که داستان افراط و تفریط نشه. یعنی این‌جوری نشه که حالا اگه یک نفر ازمون کمک می‌خواد بگیم نه دیگه ما نمی‌خوایم بیخودی کمک کنیم خوب برو هتل بگیر. نکته مهم به نظر من تو اون کمک خواستنه است. تو مثالی که در مورد من زدی داستان این بود که پول اقامت تو اون شهر واقعا زیاد بود و ما کمک می‌خواستیم و این‌جوری نشد که تو خیابون راه بریم و چون خارجی هستیم یکی به زور برداره ما رو ببره خونه‌اش. در نهایت این‌که واقعا نمی‌شه نسخه کلی پیچید. نمی‌شه گفت نه توریست‌ها رو نبرید خونه‌تون یا نه سوارشون نکنید. طبیعتا عوامل متعددی رو تصمیگیری تاثیرگذارند اما مهمترین مساله اینه که حواسمون به اخلاقیات باشه و از طرف دیگه اینکه هم ما و هم توریست بدونیم که داریم در حقش لطف می‌کنیم چون انسانه و نه چون توریست خارجیه.

موسیقی

سالار: حالا فرض کنیم یه توریستی اومد ایران و روال درست و طبیعی رو هم طی کرد و تور گرفت و با لیدر و به همراه یه گروه و حالا یا انفرادی راهی سفر شد. فکر می‌کنید معضل مهمان‌پذیری و توریست‌دوستی ما تموم شده؟

نه!

بهتره ادامه داستان رو از زبان مریم کریمی بشنویم. مریم تورلیدر ایتالیایی زبانه و چنین برخوردهایی رو زیاد تجربه کرده:

 

برخورد مردم در سایت‌های تاریخی با توریست‌ها

مریم (مهمان برنامه): اگه بخوام از یکی از معضلات کارم بگم، نمی‌گم خستگی زیاد، ساعت کاری زیاد، نمی‌گم مثلا توریست‌های متوقع و این‌ها، می‌گم مردمی که موقع توضیحات می‌آن می‌خوان با توریست‌ها معاشرت کنن. چرا معضل؟ برای این‌که من نمی‌تونم به اون‌ها حرف بزنم بگم مثلا خواهش می‌کنم مزاحم نشین، چون قطعا ناراحت می‌شن. نمی‌تونم به توریست‌هام بگم حرف من رو گوش کنید، چون خب سر کلاس درس نیستن، و نمی‌تونم هم خودم حرف بزنم چون مرتب هی مردم می‌آن با توریست‌ها صحبت می‌کنن، هی می‌خوان معاشرت بکنن و حواس‌شون رو پرت می‌کنن. همین دیروز توی گنبد سلطانیه، من داشتم توضیحات می‌دادم و خب توضیحاتم هم یه سری توضیحات خیلی جدی بود، یعنی مثلا داشتم راجع به گره‌چینی و راجع به، از گره‌چینی داشتم وصل می‌کردم به تاریخ حمله مغول‌ها، بعد نمی‌دونم از مثلا مسلمون شدن مغول‌ها وصل می‌کردم به تربت‌خانه گنبد سلطانیه و این‌ داستان‌ها، یهو دیدم دو تا خانم اومدن شروع کردن با توریست من حرف زدن، حالا توریست من انگلیسی زیاد بلد نیست، اون دو تا هم یکی انگلیسی بلده اون‌یکی بلد نیست و هی داره ترجمه می‌کنه، بعد همین‌طوری صدای بلــند بیخ گوش من وایسادن، بعد مثلا بقیه هم هی دارن نگاه می‌کنن، آخرش مثلا من مجبور می‌شم با لبخند و با مثلا الهی قربونت برم، الهی فدات شم، می‌شه بعد از اینکه توضیحات من تموم شد باهاش صحبت بکنی، طرف رو مثلا یه جوری باهاش صحبت بکنم که برنگرده به من بگه خب حالا چه خبرته با دوتا توریست داری معاشرت می‌کنی کار می‌کنی فکر کردی مثلا خیلی حالیته. چون این برخوردها رو هم دارم. مجبور شدم این‌طوری بهشون بگم بعد خب خانمه هم برخورد خوبی داشت گفت ببخشید و فلان و این‌ها، بعد حالا جالب اینه، این نبود که مثلا ول کنه، فقط گفت ببخشید ببخشید، یک ثانیه ساکت بود دوباره مثلا لبخند و خب توریسته هم دلش می‌خواست با اون یه ذره حرف بزنه، دوباره با هم حرف زدن، دوباره داستان شد.

موسیقی

 

آیا ما ایرانی‌ها واقعا مهمان‌‌نوازیم؟

مریم (مهمان برنامه): ما مردم مهمان‌نوازی نداریم. ما مردم توریست‌پرستی داریم؛ و وقتی می‌گم توریست، منظورم توریست چشم آبی بلوند اروپایی یا آمریکاییه. برای اینکه بارها دیدم، حتی مثلا با توریست‌ها هم، حتی اون‌هایی‌که چهره‌هاشون شرقی‌ترن زیاد کار ندارن مردم. بارها دیدم که وقتی که مثلا با همکارها هستیم گروه‌های مختلف هستن، مردم سمت گروه‌های چینی و گروه‌های مثلا کشورهای دیگه که چهره‌هاشون چهره‌ی اروپایی آمریکایی نیست نمی‌رن. حالا نکته اینه که من اوایل شروع کارم فکر می‌کردم که توریست‌ها ناراحت می‌شن از این موضوع. هی می‌آن بهشون می‌گن بیا با هم عکس بگیریم هی می‌آن می‌گن از کجا هستی فلان و این‌ها؛ بعد دیدم نه براشون خیلی جالبه توریست‌ها دوست دارن این‌که مردم این به زعم من راهنما مزاحمت رو براشون ایجاد می‌کنن و به زعم اون‌ها می‌خوان ارتباط بگیرن باهاشون. هرچقدر هم دل‌شون بخواد این‌ها می‌ایستن عکس می‌گیرن معمولا، مخصوصا حالا ایتالیایی‌ها که من باهاشون، بیشتر با ایتالیایی‌ها کار می‌کنم خیلی اوکی‌ان. حالا ممکنه یه توریست سویسی این‌شکلی نباشه. از طرفی یه حسی هم که دارن، اینه که مثلا بهش می‌گن که، چرا مردم‌تون اینجوری‌ان؟ چرا هی دلشون می‌خواد با ما عکس بگیرن؟ چرا هی، چون ما به نظرشون این‌قدر عجیبیم؟ چون قیافه‌هامون این‌قدر عجیبه؟ می‌گم نه خب مثلا، آره چون خیلی‌هاشون امکان این رو ندارن که به اروپا سفر کنن، با، توی اروپا عکس بگیرن، دوست دارن که با یک اروپایی عکس بگیرن. بعد خب اون‌ها می‌خندن و می‌گن چه باحاله و وای هیچ‌جا ندیدیم مردم این‌قدر مهمان‌نواز باشن، هیچ‌جا ندیدم مردم این‌قدر این‌جوری باشه؛ ولی درحالی‌که به نظر من خیلی هم به مهمان‌نوازی ربطی نداره چون کافیه که من با یک ملیت دیگه که از نظر مردم ما ملیت حالا، من معذرت می‌خوام این رو می‌گم، این چیزی نیست که من بهش اعتقاد دارم، از نظر یه بخشی از مردم ما، ملیتی هستن که از نظر فرهنگی و از نظر نژادی از ما پایین‌تر هستن، اگر من با اون ملیت کار بکنم می‌دونم که همچین اتفاقاتی اصلا نمی‌افته برای گروه من.

موسیقی

 

آیا این خارجی‌پرستی ما ریشه تاریخی داره؟

سالار: ببین من همیشه پیش خودم فکر میکنم که قاعدتا این قضیه دیگری‌پرستی ما باید ریشه تاریخی هم داشته باشه. و اتفاقا این تاریخی که می‌گم به سال‌های خیلی دور برنمی‌گرده و بیشتر معاصره. مثلا وقتی سفرنامه‌های دوران صفوی رو نگاه می‌کنی، مثل همون سفرنامه‎‌هایی که میثم تو قسمت‌های قبلی برامون خوند، می‌بینی که نه تنها نگاه پادشاه از موضع ضعف نیست، بلکه این نماینده‌های اروپان که حالا دنبال جلب نظر شاه برای مثلا هم‌دستی بر علیه عثمانی‌ان. اما وقتی میایم سراغ سفرنامه‌های اواخر قاجار قضیه قشنگ عوض می‌شه.

کیمیا: به نظرم یه جورایی نمی‎شه بهشون خرده گرفت، پادشاه‌های قاجار تو یه دوره‌ای پاشون به اروپا باز شد که اختلاف سطح تکنولوژی اون‌ها با ما خیلی زیاد بوده، هر دفعه خودشون و ایل و تبارشون که می‌رفتن سفر، اروپایی رو می‌دیدن که تو مسیر صنعتی شدن بوده.

تازه پادشاه‌ها رو هم که بذاریم کنار، همه روشن‌فکرها و تحصیل‌کرده‌هایی که از اروپا برمی‌گشتن، از اروپایی می‌گفتند که مدرن و پیشرفته‌ست، اروپایی که انگار با دنیای ما فرسنگ‌ها فاصله داره.

سالار: ببین اون آدم‌ها تو اون دوران قبول. اما الان چرا هنوز این رفتار هست؟ الان که می‌دونیم از نظر تکنولوژی و امکانات از خیلی از شهرهای بزرگ دنیا عقب‌تر نیستیم چرا؟

کیمیا: ببین من فکر می‌کنم مشکل اصلی اینه که این رفتار خارجی‌پرستی تو نسل‌های جدید نه تنها متوقف و یا کم نشده که گسترده‌تر هم شده. بذار یه مثال خارج از حوزه گردشگری بزنم.

تو بحث مدیریت سازمان‌ها یه مساله‌ای داریم به اسم فرهنگ سازمانی. داستانش چیه؟ فرهنگ سازمانی میگه لازم نیست شما تک‌تک پرسنل‌ات رفتارهای عمومی رو بهشون آموزش بدی، کافیه یه نسل رو درست تربیت کنی در ادامه‌اش افرادی که به سازمان اضافه می‌شن تماشا می‌کنن ببینن بقیه چه‌جوری رفتار می‌کنن اغلب اوقات هم عینا کپی‌برداری می‌کنن.

من فکر می‌کنم در مورد این رفتار خارجی‌پرستی هم قضیه همینه، انگار یه راز مگویی نسل به نسل داره منتقل می‌شه. یه اصل پذیرفته شده‌ای هست که اروپایی‌ها از ما پیشرفته‌تر و با فرهنگ‌تر هستند و ما فقط باید اونا رو تحسین کنیم.

سالار: حرفت رو می‌فهمم ولی حداقل من انتظار دارم که نسل ما، و نسل‌های بعدی ما که به واسطه دنیای مجازی به نسبت اطلاعات‌شون بیشتر از دنیا، سفر کرده‌اند و دنیا رو دیده‌اند کمتر چنین رفتاری رو از خودشون نشون بدن. نسلی که کثیفی متروی پاریس رو دیده یا ناامنی کوچه‌های ریو دوژانیره رو دیده یا انبوه گداها رو توی پراگ دیده نباید اینقدر نسبت به کشور خودش دید تحقیرآمیز داشته باشه.

موسیقی

 

آیا ما در برابر غیراروپایی‌ها، مثل عرب‌ها و افغان‌ها و غیره هم مهمان‌‌نوازیم؟

سالار: اما کیمیا یه چیز دیگه هم هست که من رو همیشه آزار می‌ده. همون‌جور که مریم هم اشاره کرد چرا این رفتار دیگردوستی رو با افغانستانی‌ها یا عرب‌ها یا چینی‌ها و غیره نداریم؟

برای اینکه عمق فاجعه دست‌مون بیاد رفتم سراغ طارق. طارق اصالتا افغانستانیه ولی از سه سالگی تو آلمان بزرگ شده و خیلی بیشتر از اون که افغانستانی باشه، یه شهروند آلمانی محسوب می‌شه. دانشجوی دکتراست و به واسطه پروژه تحقیقاتی‌اش مهمون دانشگاه‌های ایران بوده و از تجربه عجیب‌اش در برخورد با آدم‌هایی می‌گه که ابتدا فکر می‌کنن آلمانیه و بعد متوجه میشن که اصلیت افغانستانی داره. شاید بد نباشه اینجا اشاره کنم که طارق از قومیت هزاره نیست و تشخیص ملیت‌اش برای مایی که بیشتر با این قوم از مردم افغانستان سر و کار داشتیم سخته.

موسیقی

سالار: طارق جان یه‌کم از خودت برامون بگو، کجا به دنیا اومدی، کجا بزرگ شدی و چیکار می‌کنی.

طارق (مهمان برنامه): اسم من طارق هست. مه به دنیا آمدم در کابل در افغانستان. مگم بزرگ شدیم در آلمان. یعنی تقریبا 3 ساله بودیم که آلمان اومدیم که من هیچ دیگه افغانستان این‌ها یادم نیسته. زبان من زبان اصلی‌ام میشه آلمانی، آلمانی‌ام خیلی بهتر از فارسی‌ام کرده. من آمده بودم به ایران به دلیل research مه. research مه موضوع‌اش اینه که می‌خواستم ببینم مردم ایران چه‌جوری می‌تونن به همراه حکومت در تماس شوند و به این دلیل مه آمده بودم، دوره‌ یک‌سال تقریبا آمده بودم ایران و یک چن‌تا تجربه کرده بودم که الان می‌خوایم سرش صحبت کنیم.

سالار: بسیار خب. من خیلی دوست دارم بدونم که تجربه‌ات تو این سفر چطور بود، اما قبلش دوست دارم بدونم که قبل از اینک بیای وقتی که به دور و اطرافی‌هات می‌گفتی می‌خوام بیام ایران چه حسی داشتی و چی می‌شنیدی و فکر می‌کردی که چه تجربه‌ای داشتی و بعد از اینکه اومدی چه تجربه‌ای داشتی.

طارق (مهمان برنامه): شما 2 چیز سوال کردین. یکی بود که تجربه‌ی من، یکی بود که مه پیش از چی فکر می‌کردم که چجوری باشه. می‌خواستم اولیش رو جواب بدم. مه اول که می‌اومدم ایران، امم.. خیلی جالب که کی چه‌جوری سرش کدام تجربه آمد تشریح می‌کند. پس وقتی که همراه آلمان‌ها صحبت کنم می‌گن که خیلی جالب، فوق العاده، فوق العاده جالب است. مردم چه مهربان، چه خوبی؛ وقتی که همراه افغان‌ها صحبت کنم، یک کمی مشکل‌تر است. مگم اون‌هایی که، اممم.. به اسم مهاجر اومده بودن آلمان، اون‌ها که امم.. دیگه تجربه کرده بودن؛ بعضی وقت که می‌گفتم که می‌رم ایران، اگم چیز بد نمی‌گفتن، چیز منفی نمی‌گفتن، عکس العملشون این بود، ها ایران. ما خیلی یک فرق مختلف بزرگ بود یا افغان باشه یا آلمان باشه خیلی مختلف بود از این‌که می‌گفتم مه می‌رم ایران. خب وقتی که مه آمدم دیگه واقعا یه مختلف بود که مرا مردم فکر می‌کردن که آلمانی است یا افغان است و تجربه‌ام فرق می‌کرد. نمی‌گم همه چیزش منفی بود وقتی که بگویم افغان باشم، مگم یک فرق بزرگ بود. می‌تونم یک داستان بگویم.

وقتی که مه اول بار آمدم آمده بودم همراه یه یک گروه دانشگاه مالبورگ. ما مینی براس استاد یعنی PHD Student مه مگم به من گفتن برا درس می‌آی یک رقم از طریق دانشگاه مالبورگ آمده بودیم تهران. وقتی که ما می‌رسیم، این یه در دانشگاه نمی‌گم وقتی که در شهر ما می‌گشتیم، بذار اولین عکس العمل وقتی که مه با دوستام می‌آمدم اولین عکس العمل خا، این‌ها خارجی تو ایرانی. وقتی که اینجوری فکر می‌کردن، خیر این‌ها بر کدام دلیل آمدن، می‌گفتم خب ما کل همگی ما آمده‌ایم از طریق دانشگاه آمدیم تهران. باز می‌گن خب لهجه شما این‌قدر فرق می‌کنه، می‌گم ها لهجه من لهجه افغانی است که مه یعنی افغانستانی در افغانستان تولد شدیم و در آلمان بزرگ شدیم اینه بر اساس آمدیم. پس می‌گه ااا تو به دانشگاه چرا آمدی. اساتیدم مه در دانشگاه کار می‌کنم. مه در، مه می‌فهمید مه در دانشگاه است درس خواندیم اون‌جا کار می‌کنم. یک خیلی خنده‌دار به من گفته بود یک خانم وقتی که این سی گفتم می‌گه اااااه.. در دانشگاه کار می‌کنی، در دانشگاه، در کافه‌تریا؟

{سالار و طارق می‌خندند}

سالار: وای هم دارم می‌خندم هم دارم از خجالت آب می‌شم. این افغانستانی بودنه و این فارسی حرف زدنه همه جا واسه‌ات دردسر بود یا خوبی هم داشت؟

طارق (مهمان برنامه): این‌جوری بگویم که یگان دفعه فایده بود یگان دفعه نقص بود که بگویم افغانستانی‌ام. تجربه ایران خیلی مختلف است از این‌که آدم کدام زبان بلد است. وقتی که همراه مردم فارسی صحبت می‌کنی، در هر کشوری این‌جوری است، وقتی که آدم به فارسی صحبت کنه، خیلی مختلف است از این‌که آدم به انگلیسی صحبت کنه. امم.. مخصوصا که مثلا در هتل‌ها یک فرق است، هتل‌ها مثلا وقتی به انگلیسی باهاشون صحبت کنم به یورو یا دلار حساب می‌کنن، وقتی که باهاشون فارسی صحبت کنم، به ریال حساب می‌کنن؛ و به ریال که حساب کنن خیلی بهتر است و از این‌که به یورو یا دلار حساب کنن. مثلا مخصوصا در شیراز یک دفعه شد که مه در اسنپ گرفته بودم. اسنپ ششتم، وقتی که به مه پیام می‌زنه می‌گم خب ااه، فراسیم خیلی خوب نیست بیش‌تر و به در نقشه می‌بینید و به شما نمی‌توانم بگویم کجا می‌ریم. اینه که می‌فهمن خارجیه باهاشن. وقتی که شیشتم بهش می‌گن، هااا کجایی، می‌گم هاا آلمانیم، همیشه می‌فهمن یک رقم صحبت می‌کنن یک دو سوال می‌کنه یک دو جواب می‌دم. خب من اونجا شیشتم می‌گم مه از آلمان آمدیم، اول همیشه فکر می‌کنن ایرانی است که از آلمان آمده است. پرسشی می‌شه خب خوشحال هستن اوه آلمان چی خوب، آلمان، ما می‌تونستیم ولی مثل آلمان باشیم چه فرهنگ خوب. ااه.. وقتی که می‌گن خب شما ایرانی هستین که در ایران بزرگ شدین می‌گم نخیر، من افغانستانی هستم. اما در آلمان بزرگ شدیم. سی دقیقه دیگه این آقا یک کلمه با من صحبت نکرد. برا من خیلی خنده‌دار بود.

{سالار و طارق می‌خندند}

سالار: طارق برام بگو که تو توی جاهای دیگه دنیا، به هر حال می‌دونم که کلی سفر کردی، توی جاهای دیگه دنیا همچین رفتاری رو تجربه کردی؟

طارق (مهمان برنامه): این تجربه در دیگر کشورها هم داشتم، مگم فکر می‌کنم ایران یکم مختلف است از این دلیل که مردم مرا اول نگاه می‌کنن می‌گن این حتما ایرانی باشه. یعنی که این سوال براشان مهم‌تر است. مثلا وقتی که مه باشون مثلا جاپان (ژاپن) بودم، یا کسی از من سوال کنه خوب کجایی هستی، مه بگویم آلمانی، او‌ها که نمی‌دونن آلمانی اصلی چه شکلی داره، آلمانی افغانی چه شکلی داره، آلمانی ترکی چه شکلی داره، آلمانی ویتنامی چه شکلی داره. می‌گن خا دیگه آلمانی آلمانی است، خودش گفت آلمانی‌ام مه هم باورش می‌کنم. وقتی که ایران بیایم، مردم فکر می‌کنن آلمانی یک موی زرد، پوست سفید است، مه که می‌گویم آلمانی هستم اول می‌گوین فکر می‌کردم ایرانی باشه اصلش بر چی هست. این اصل بر چه. این یک فکر در دلشان است. مگم از نگاه نژادپرستی، آره در هر کشور یک رقم یا دگر رقم می‌بینه. این یک چیز خیلی عادی است.

سالار: این رفتاری که می‌گی به سن آدم‌ها هم ربط داشت مثلا، جوون‌ها و مسن‌ها رفتارشون تفاوتی داشت؟

طارق (مهمان برنامه): حتما. هنوز مه این‌جوری می‌توانم بگویم که کسای مسن‌تر اون‌قدر فرق نداشتن، کسایی بودن خیلی مهربان خیلی خوب وضعت می‌کردن مثلا یادشون می‌آمد از وقت‌های قدیم یگان رفته بودن توش افغانستان یعنی یک رقم این‌طور نبود که آدم بگوید خا کسای مسن‌ها نژادپرست هستن و جوان‌ها روشن‌فکر، این‌جوری نبود. واقعا از نگاه سن فرق نمی‌فهمیدم. چیزهایی که آدم یک کمی فرق می‌فهمید این بود که کسایی که مثلا تحصیل‌کرده باشن کمی بیشتر سر این‌چیزها فکرمی‌کردن، مگم اون‌ها هم زیاد نیست، در خود دانشگاه کسایی بودن که وضعیت‌شون خیلی فرق می‌کرد که این‌ها بفهمن.

سالار: تو مطالعات‌ات هم توی زمینه‌ی جامعه‌شناسی بوده و تا اون‌جایی که می‌دونم جامعه‌ی ایران هم خیلی خوب بررسی کردی، فکر می‌کنی از دید یه نفری که حالا داره از خارج می‌بینه از بیرون گود می‌بینه فکر می‌کنی دلیل این برخورد مردم ما توی جامعه‎‎‌ی ایران چیه؟

طارق (مهمان برنامه): می‌توانم یک چندتا دلیل بعد از این بگویم. یکی هست این research هست سر موضوع نژادپرستی و این‌ها، که یک distinction فرق دارن که می‌گن در بین اینی که در بین، از نگاه اقتصادی می‌گن یکی هست که مثلا از نگاه اقتصادی پیش هستن، و این‌ها از نگاه اقتصادی پسرفته هستن. یعنی کسی که پیشرفته باشه از نگاه اقتصادی، مردم بهتر وضعیت می‌کنن از کس‌هایی که ذاتا مشکلات داشته باشن اقتصادی. با من چیزی مطلق obvious چی می‌شه، واضح است یک چیز خیلی واضح است. که مثلا وقتی که در تهران بشینه افغانستانی ببینه همگی فکر می‌کنه افغانستانی مهاجر، و مهاجر چه بدی داشته باشه. می‌بینم که از بیچاره‌ها کارهایی می‌کنن که ازنگاه اقتصادی پایین هستن. خب سر از اون‌ها پس، بدتر فکر می‌کنن، مگه همراه یک سفید پوست آلمانی بشینم. اون‌ها رو هم فکرمی‌کنه این‌ها پول‌دار هستن این‌ها فرهنگ‌دار هستن این‌ها بهتر هستن. بعضی کس‌ها می‌گفتن واضح این همه نمی‌گفتن می‌گفتن فقط فکر کنن که کشورهای غربی بهتر هستن پیشرفته هستن. مردم‌های غربی بهتر هستن پیشرفته هستن. اینه که پس از اون‌ها دیگر رقم وضعیت می‌کنن می‌گن اون‌ها یا مثل ما هستن یا بهتر شاید باشن. به من خیلی جالب بود یک دفعه مه در تهران بودم دوتا دوستای آلمانی دیده بودم در تهران، سفیدپوست‌ها، با اون‌ها یکم چکه زدم یکم گشتم در تهران. شهر دیگه بود یک شهر دیگه بود. وقتی که هنوز نمی‌ششتم هر دو دیقه یک نفر می‌آمد می‌گفت welcome to Tehran وقتی که می‌خواستیم به مترو بشینیم، می‌گفتن این‌ها خب بشینین بشینین شما بشینین اینجا برتون جای است برتون جای است. باز از مه سوال می‌کنن بهشون درست گفته باشن. فرق می‌کرد، این دلیلش چی بود، می‌دیدن که این‌ها غربی هستن از، بر اون‌ها می‌خواستن که یکمی نشان بدن که ما اینه ایران یک کشور خوب است ما مهمون‌دوست هستیم، ما پیشرفته خود ما هستیم. مثلا کسایی بودن که پارتی و این‌ها می‌کردن مخصوصا می‌خواستن سفیدپوست‌ها را دعوت کنن. می‌خواستن نشان بدن که ما هم این چیزها داریم که شما می‌بینین در جایی یک مذهب هست و دیگر هیچ نیست، اینجوری نیست ما هم پیشرفته هستیم. می‌خواستن بر اون‌ها نشون بدن بر من نمی‌خواستن نشان بدن افغانسانی چه فکری می‌کنه باهاش حرفی بزنیم. می‌خوایم آلمانی ببینه، که اون‌ها رای می‌زنیم اون‌ها چه فکری میکنن. فکر می‌کنم یک دلیلی باشه، یک دلیل دیگه هم اجازه بدین بگویم، این هست که خود ایران رقم رقم نژادها داره و یک دلیل اینکه زیاد سر نژاد مردم صحبت می‌کنن. سوال بود اول‌ها که برای من خیلی عجیب بود می‌گفتن اصل شما چی هست، اگه مثلا در آمریکا باشی یک کس بگوید اصل شما چی هست، می‌تونن سوال کنن می‌تونن یک مشکل باشه، خب من بگویم آلمانی هستم یک کس بگوید خب مگم اصلت چی هست، اینه که منظورش این هست که خب تو آلمانی اصلی نیستی. اصلیت، بگو اصلیت چی هست. اینجوری مثلا در آمریکا یا در آلمان بگوید می‌شه یه‌کمی عجیب باشد. در ایران که رقم رقم مردمان دارد، به نظر من می‌دونم که واقعا این‌طور نیست از نظر من مردم زیاد این‌چیزها سوال می‌کنن و از این دلیل هم زیاد نژادپرستی هم هست مثلا وقتی که همراه عرب‌ها صحبت می‌کردم همه‌شون چه رقم وضعیت می‌شه، همراه کردها صحبت می‌کردم همراه اون‌ها چه رقم وضعیت می‌شه، اون‌ها مشکل‌ها می‌بینن که مردم می‌گن خب این یک گروه است مه یک گروه دیگر هستم، یک گروه بهتر است یکیش بدتر است. باز پس این رقم فکر که می‌کنن، پس یک حیرکی دارن هرکس که بیاد باید بگوین یا بهتر است یا پایین‌تر است.

موسیقی

 

آیا از نظر سفربروها و توریست‌های خارجی ایرانی‌ها مهمان‌نوازند؟

سالار: با تمام این اوصاف و رفتارهایی که درست یا غلط ما مهمون‌نوازی حساب‌شون می‌کنیم، توی کمتر لیستی تو سایت‌های خارجی می‌بینیم که ایران جزو ده بیست کشور اول دنیا از لحاظ مهمون‌نوازی و برخورد خوب آدم ها با توریست دسته‌بندی بشه.

کیمیا: هدف ما از تهیه این اپیزود این بود که این قضیه رو بشکافیم و جوانب مختلف‌اش رو بررسی کنیم؛ اما قضاوت رو می‌ذاریم به عهده خودتون. ما تلاش کردیم که یه تلنگر زده باشیم به ذهن‌های همه، حتی خودمون، تا دفعه بعدی که یه توریست خارجی رو توی خیابون دیدیم، قبل از اینکه دعوتش کنیم خونه با خودمون فکر کنیم که طبعات این کارمون برای جامعه شکننده گردشگری چیه.

سالار: این بیستمین اپیزود رادیوجولون بود که تو خرداد نود و هشت ضبط شده. از این به بعد شماره‌های اپیزودها نه بر اساس فصل که به صورت پیوسته خواهد بود. اینجوری کار برای همه‌مون راحتت‌ره.

کیمیا: اینم اضافه کنم که در جواب داستانی که ماجرای تاخیر این اپیزود گردن من و عروسی‌ام بود جناب سالار خان دارن تشریف می‌برن 40 روز سفربرای اپیزود بعدی فکر می‌کنم که حداقل 2 ماهی باید صبر کنین.

پیاده‌سازی متن: سیما سورغالی