اپیزود دوازده – تکه‌هایی از بهشت (ییلاقات شمال)

در اولین اپیزود از فصل دوم #رادیوجولون از ییلاقات شمال می‌گیم، تو قسمت #باروبندیل از راه‌های شروع سفر حرف می‌زنیم و همچنین بخشی از #سفرنامه “ماریا ترز” با هم می‌شنویم

متن اپیزود

اپیزود دوازده تکه‌هایی از یهشت (ییلاقات شمال)

 

کیمیا: یه چیزی. باید یه جایی معلوم شه که بابا مسخره بازی از دفعه‌های قبل مثل همون میشه

سالار: آره، همین دیگه، بعدش بخندیم

کیمیا: من میگم که نه بابا خوب نگفتی (خنده کیمیا)

سالار: آهان همین دیگه خوبه

کیمیا: آهان نه من میگم اینجا یه رادیو واسه جولون دادنه

موسیقی

سالار: سلام

کیمیا: اینجا یک رادیو واسه جولون دادنه. . . نچ نچ (خنده) اصلا خوب نشد

سالار: نه نه اصلا خوب نشد

کیمیا : سلام

سالار: اینجا یه رادیو واسه جولون دادنه

موسیقی

سالار: آقا دلمون تنگ شده بود.

کیمیا: آقا چیه؟

سالار: چی بگم خب؟

کیمیا: آقا چیه؟ بابا چه کلمه‌ایه؟ این‌همه ضبط کردیم، قسمت زنان، فلان، اینا. بعد دوباره با آقا؟ نه دیگه (خنده کیمیا)

سالار: خیلی خوب آقا جان

کیمیا: باز آقا جان! ( خنده کیمیا و سالار)

سالار: آقا. خانم. رنگین کمانی‌های محترم. دلمون تنگ شده بود

موسیقی

سالار: دمتون گرم که اینقدر پایه‌این. واقعا ممنونیم که ما رو به‌ هم‌دیگه معرفی می‌کنین. من خیلی خیلی هیجان دارم که برگشتم.

کیمیا: منم واقعا دلم براتون تنگ شده بود. هم برای شما، هم برای حال و هوای خودمون وقتی متن‌ها رو می‌نویسیم یا وقت‌هایی که ضبط داریم. از همه مهم‌تر شور و هیجان شنبه‌هایی که روزهای انتشار جولونه.

موسیقی

سالار: عرض کنم که این چندوقته سعی کردیم که مخاطب‌ها و صاحب‌نظرهایی که نظر‌شون برامون ارزشمند بود، صحبت کنیم و ازشون ایده بگیریم که چکار‌کنیم که جولون بهتر از قبل بشه؟ در نتیجه یک سری تصمیماتی گرفتیم که هم‌اکنون همکارم برای شما توضیح میدن (با تغییر تن صدای سالار کمی طنز گونه)

کیمیا: مهمترین تفاوت فصل دوم رادیو جولون با فصل قبل ‌اینه که علاوه بر معرفی مقاصد، تو بعضی از اپیزود‌ها قراره، دغدغه‌های گردشگری رو بیشتر در موردش صحبت کنیم.

چه جور مسائلی؟ همون مسائل پایه‌ای، که مطمئنم خیلی‌هاتون وقتی بشنوین می‌گین اخ گفتی. اتفاق دیگه‌ای که قراره بیفته اینه که اپیزودهای جولون قراره چند تا بخش ثابت داشته باشه که کم‌کم باهاش آشنا می‌شین.

سالار: یک چیز هم من اضافه کنم که تلاش کردیم خیلی از سوال‌های شما رو درباره این‌که چطور شروع کنیم به سفر کردن و وسایل چی بگیریم و این‌ها رو در این فصل جواب بدیم.

کیمیا: خب دیگه مقدمه کافیه به نظر من. جمله‌ مورد علاقه ات را بگو که برویم سراغ اصل مطلب.

سالار: حالا، وقت جولون دادنه.

موسیقی

سالار: کیمیا تو تمام این سال‌هایی که سفر می‌کنم، یه سواله که خیلی ازم پرسیده میشه و مطمئنم که خیلی هم از تو این سوال را می‌پرسن

اونم اینه که قشنگ‌ترین جایی که تا الان رفتی کجاست؟

کیمیا: ببین دقیقا. وقتی این سوال رو می‌پرسن، یک دفعه هزار تا جا عکس‌هاش تند و تند میاد تو ذهنم. بعد خب خیلی سخته جواب این سوال رو دادن.

سالار: واقعا کار سختیه

کیمیا: معمولا من اینجوری می‌کنم که خب شمال ایران رو میگی؟ جنوب ایران رو میگی؟ یه ذره محدود ترش می‌کنم که بشه حداقل یه جا رو، یه جا رو که نه، حداقل چند تا جا رو معرفی کرد.

سالار: آره واقعا باهات موافقم. محدود کردن این کمک رو می‌کنه که حداقل بتونی یه جای مشخص رو در موردش صحبت بکنی. اگه موافق باشی بریم سمت شمال ایران و این دفعه در مورد ییلاق‌ها که خب، خیلی از این ییلاق‌ها سرشون بحثه. کدومشون بهشته ایرانه؟ در مورد یه چند تا از اونا صحبت بکنیم.

کیمیا: به نظر من هر‌کسی یه سری جاهای بکر رفته که به نظرش بهشته و شاید دلش بخواد این بهشت همین جوری دست‌نخورده بمونه. پس علی‌الحساب بریم سراغ ییلاقاتی که بیشتر اسمشون رو شنیدیم.

سالار: اول اینو بگم حالا که بحث ییلاقه بدونیم که برای رسیدن به خیلی از این مقاصد باید صبور باشین و خب مسیرهای سختی رو بگذرونین. اما می‌تونم بهتون قول بدم که ارزشش رو داره

کیمیا: خب حالا اینقدر سختش نکن. بیا از جایی شروعی کنیم که دسترسی بهش راحت‌تره. ماسال

موسیقی

 

چه نکاتی را باید قبل از سفر به ماسال و اولسبلانگاه بدونیم؟

کیمیا: احتمالا با شنیدن اسم ماسال خیلی‌هاتون یاد یک عکس رویایی می‌افتید. یه تپه است با یه سری کلبه ‌رنگی تو‌هاله ای از مه. واقعیتش اینه که ماسال هم این تصویر زیبا هست و هم نیست.

سالار: همون اول اول باید بگی که این تصویری که می‌بینین مال ماسال نیست. ماسال یه شهره توی مسیر رشت به تالش که توی ارتفاع پایین‌تریه و وقتی‌که واردش میشین، از هرکی بپرسین جاده ییلاق کجاست؟ نشونتون میده. که این جاده رو باید بگیرین و برین و برین و برین تا به اون بالا برسین که یه منطقه‌ایه به اسم اولسبلانگاه. راستش خود گیلکی‌ها هم سر تلفظ این اسم یه ذره توافق ندارن. درنتیجه شما هرچی خواستین صداش کنین. فقط خیلی این حروف ساکن اوست‌بلا‌نگاه و اینا نگین که مردم میمونن که شما کجا رو دارین میگین.

کیمیا: این روزها که اسم ماسال بین همه معروف شده، اون بالا دیگه کم پیش میاد که مشکل اقامت پیدا کنین. چون تقریبا همه کلبه‌ها رو اجاره میدن به مسافرا. قدیما اونجا فقط چندتا کلبه بود که تمام شب از الوارها سوزی می اومدا. ( خنده کیمیا ) اما الان وضعیت خیلی لاکچری‌تر شده.

موسیقی

سالار: اولسبلانگاه جون میده برای پیاده روی‌های طولانی و لذت بردن از مناظر زیر پاتون. اگه برنامه سنگین خواستین اونجا از هر کسی بپرسین یه جاده است نشونتون میده. برین به سمت یه امامزاده‌ای اونجاست که خب به هر حال سه الی چهار ساعت در واقع میشه گفت سربالایی باید برین.

کیمیا: یه برنامه خیلی خوب و سنگینی هم هستش که از سمت ماسال شروع میشه و تا ماسوله ختم میشه

سالار: خیلی سنگینه

کیمیا: آره ولی خیلی خوبه. خیلی قشنگه

سالار: اگر برنامه سنگینم نخواستین تو همون تپه‌ها راه رفتن و لذت بردن از اون منظره زیر پاتون واقعا بی‌نظیره، مخصوصا اگه شانس داشته باشین زیر پاتون یه دریای ابر هم بیاد که دیگه اصلا شاهکار میشه. ماسال جون میده واسه سفر خانوادگی. من اینم بگم که اگر از ماسال رد شدین، به یاد من یه کته کباب خوب بزنین.

موسیقی

کیمیا: موزیکی که پخش شد رو میشناسید دیگه؟

حیفه تا ماسال و اولسبلانگاه برید و حواس‌تون به تاریخچه این منطقه نباشه. یه‌کم بالاتر از اولسبلانکا یه اتفاق تلخ توی تاریخ معاصرمون افتاده. میرزا کوچک‌خان جنگلی، درست وقتی که سپاهش تارومار شده بود و خودش فراری، بالاخره توی این کوه‌ها از پا در میاد و کل قیام جنگل تموم میشه.

سالار: کیمیا چند وقت پیش بی بی سی و خشایار جنیدی یه سری پادکست داد به نام انقلاب اکتبر و ایران که کامل این قیام جنگل رو توضیح داده بود. من توصیه می‌کنم که حتما اون چهار قسمت رو پیدا کنین و گوش کنین.

موسیقی

 

در تعطیلات خرداد به سوباتان سفر کنیم یا نه؟

کیمیا: یه جایی هست که با شنیدن اسم تعطیلی خرداد همه یادش می‌افتن. البته من بیشتر یاد ترافیک رسیدن بهش تو اون زمان می‌افتم تا قشنگی‌هاش.

سالار: کافیه از خیلی از اهالی سفر بپرسین بهشت ایران کجاست؟ تا سریع بهتون بگن سوباتان. واقعا اغراق نکردنا. اما خب همین مکالمات میشه گفت که سوباتان رو نابود کرد. الان 3-4 ساله که هرآن کسی که فکر کنید به هر نحوی خودش رو می‌رسونه به این ییلاق برای شرکت در مراسم مُدِ طبیعت‌گردان ایران. که کی شلوارش خفن‌تره؟ کی کفشش گرون‌تره؟ خب تازگی‌ها هم که شده محل جولون ماشین‌های آفرود. درباره این آسیب‌ها مفصل‌تر صحبت می‌کنیم. اما الان بیاین فرض کنیم که فقط میریم اونجا و زیبایی می‌بینیم.

موسیقی

کیمیا: اگه می‌خواین بدون دردسر و راحت برسین به سوباتان، پیشنهاد می‌کنم با اتوبوس یا ماشین شخصی، خودتون رو برسونید تالش. از اونجا می‌تونین با نیسان یا ماشینی که بتونه مسیر خاکی و پر پیچ و خم رو طی کنه برسید به ییلاق سوباتان. این نیسان گردی هم که می‌دونید دیگه با تار و پود طبیعت‌گردی شمال ایران عجین شده.

سالار: مورد داریم اصلا طرف طبیعت‌گردی که میره، نیسان سواری نکنه بهش نمی‌چسبه.

والا قدیما سوباتان فقط چندتا کلبه بدون برق بود و معماری جاهایی که ما توش می‌خوابیدیم خیلی فرقی با طویله نداشت. اما الان کلی ویلای با امکانات می‌تونین توش پیدا کنین.

اصیل‌ترین چیزی که از سوباتان قدیم مونده، راسته بازارشه. بازاری که سرتاسرش شاید 20 تا مغازه هم نباشه‌ها، اما اونقدر واقعا با صفا و دلنشینه که حتما توصیه می‌کنم برین و توش قدم بزنین. نکته هیجان انگیز این بازار، دکه‌های کبابی‌شه. این دکه‌ها یخچال ندارن و تمام روز از اون گوشتی که صبح دست‌شون می‌رسه استفاده می‌کنن. اول این رو بهتون بگم که از چندین روز قبل، جگر و دل و قلوه‌اش کاملا رزرو شده و اصلا بهتون نمی‌رسه، اما به نظر من صبر کنین تا بعدازظهر که یکم گوشت نرم‌تر بشه، بعد برین و چند سیخ کباب بزنین و حتما حتما هم بهش بگین چند تا دنبه هم بزاره لای اون گوشت‌ها که قشنگ بتونین مزه بهشت رو اون جا بچشید.

موسیقی

 

پیاده‌روی نئور به سوباتان برای چه کسانی مناسبه؟

کیمیا: اما اگه تصورتون از سوباتان اون دشت‌های پر از شقایق و دریاچه زیبای نئوره، باید یک کم سختی تحمل کنین. سوار ماشین‌های اردبیل بشین و قبل از اردبیل سر جاده نئور از ماشین پیاده بشین.

سالار: که محلی‌ها بهش میگن بودآلالو

کیمیا: این قسمت مسیر خاکیه و بهترین وسیله نقلیه مثل خیلی از ییلاقات همون نیسان آبی‌های معروفه. پس نیم ساعت نیسان سواری کنین تا برسین به دریاچه. می‌تونین شب رو همونجا کمپ کنین. از اینجا به بعد یک کم داستان سخت میشه. اگه راهنمای محلی یا یه نفر که مسیر رو تا سوباتان بلد باشه و جی پی اس همراهش داشته باشه، ندارید همراه‌تون، پیشنهاد می‌کنم به هیچ عنوان با این ذهنیت که مسیر مشخصه یا بالاخره گروه‌های دیگه رو میبینیم پیاده رویتون رو شروع نکنین. این مسیر پیاده روی خیلی طولانیه در حدود دوازده ساعت

سالار: کیمیا این دوازده ساعت که میگی قشنگ تن و بدنم میلرزه. یاد اون تورهایی می‌افتم که آژانس همینجوری هر آن‌کسی که فقط می‌گفت دوست دارم بیاد رو ثبت نام می‌کرد و دوازده ساعت تو باید این آدم‌ها رو راضی می‌کردی که راه برن تا برسن سوباتان

کیمیا: دقیقا به هیمن دلیله که می‌گم حتما باید آمادگی کافی داشته باشین برای این مسیر طولانی و این که حواستون باشه اگه خودتون دارین مسیر رو میرین ممکنه ساعت‌ها کسی رو نبینین و همین ممکنه باعث بشه که مسیر رو غلط انتخاب کنین. پس من باز تکرار می‌کنم، نئور با سوباتان از‌هم فاصله زیادی دارن و اگه اهل پیاده‌روی و راه بلد نیستین از نئور به راحتی به سوباتان نمی رسین.

موسیقی

 

سفرنامه‌خوانی، ماریا ترز

کیمیا: چقدرعادت دارید سفر نامه بخونین؟ توی این فصل رادیو جولون، ما تصمیم گرفتیم که یک بخشی رو اضافه کنیم، برای این که سفرنامه بخونیم در کنار هم‌دیگه و سفرنامه‌های خوبی رو که وجود داره رو بهتون معرفی کنیم.

میثم امامی عزیز قراره توی این بخش با ما همکاری کنه. در واقع می تونیم بگیم که سردبیر این بخشه. اولین قسمت سفر نامه رو هم با صدای خودش با هم می‌شنویم.

 

مهمان برنامه: میثم امامی

دوست‌های خوبم، همراهان و شنوندگان رادیو جولون. سلام عرض می‌کنم. من می‌خوام امروز براتون کتاب بخونم. منتهی تو مقدمش براتون بگم که اگر اهمیت بدهیم به میراث فرهنگی و معنوی و هر آن‌چه که در بستر تاریخ ما شکل گرفته به دو صورت ما می‌تونیم برخورد بکنیم، بعضی از میراث ما بصورت فیزیکی وجود دارن و وجود خارجی‌شون درواقع، بصورت فیزیکی پیداست و اینه که خیلی از ما‌ها حداقل اسمی از اون‌ها شنیدیم. ولی بسیاری از رفتارها، آداب و رسوم و هنجارهایی را که در غالب تاریخ و در بستر تاریخ کشور ما بوده این‌ها رو متاسفانه در هم زمان با زمان از بین رفته. گذر زمان باعث شده که این‌ها یا فراموش بشن یا از بین برن. یکی از راه‌هایی که ما می‌تونیم این‌ها رو پیدا بکنیم و قدر آداب و رسوم و تنوع فرهنگی که در کشورمون هست رو بدونیم مطالعه کتاب‌هاست. از میان این کتاب‌ها، آثار خاطرات یا سفر‌نامه‌هایی که مسافرین یا جهان‌گردانی که به کشور ما اومدن و از خود به جای گذاشتن، خیلی می‌تونه به ما کمک بکنه.

من امروز می‌خوام با توجه به این که فصل، فصل بهار است، فصل کوچ عشایر هست. امروز می‌خوام از یه کتابی که خاطرات خانوم ماریا ترز به عنوان شهسواران کوهستان هست. ایشون در اوایل قرن بیستم یا بهتره بگم در واسط قرن بیستم به کشور ما میاد. طی دعوتی که آقای آندره گدار و خانم‌شون از ایشون میشه به عنوان دوست. دعوتش می‌کنن و بعد که وارد ایران میشه به قصد دیدن آثار فرهنگی و تاریخی ما راهی استان فارس میشه و در استان فارس با عشایر قشقایی هم‌گام و هم‌مسیر میشه. قسمتی از این کتاب رو که در اردوگاه بهاره خسرو و شیرین، ییلاق عشایر قشقایی هست رو با هم‌دیگه مرور می‌کنیم.

 

شیهه اسب‌ها و عرعر الاغ‌ها همچون صدای شیپور در گوشم طنین انداخت. سپیده می‌دمید. پیچیده در زیر پتو با کنجکاوی به اطراف نظر انداختم. روی زمین قالی زیبا پهن بود و در گوشه چادر آفتابه‌ای نقره‌ای قرار داشت که احتمالا پر از آب سرد بود. شب قبل چنان خسته و یخ زده بودم که هیچ خودم را تمیز نکردم. شرمنده از خویش از بستر بیرون خزیدم و به شتاب کمی وضعم را مرتب کردم. درست حدس زده بودم آب آفتابه در نقطه انجماد بود. عرق‌گیر خاکستری و لباسهایم را طی سفر عوض نکرده بودم. چه اهمیتی داشت هیجانم بیش از آن بود که بتوانم برای رسیدن چمدان‌هایم صبر کنم. اما به هر حال چمدان‌هایم قرار بود کی برسند؟

لبه چادر را گشودم و قدم به بیرون گذاشتم در دنیایی کاملا تازه بودم. در دشتی کاملا سرسبز و محصور در میان کوه‌های عریان. اردوگاه وسیعی برپا بود. فقط در جانب شمال شرقی چادری دیده نمی‌شد. چادر سفید من در بین چندین چادر دیگر قرارداشت که از لحاظ جنس و رنگ همانند بودند. آن طرف‌تر چادرهای آبی اخرایی و در فراز و نشیب صحرا دسته‌های سیاه چادر برپا بود. خیلی زود انواع چادر را شناختم. چادرهای ساخت هند با پارچه‌های رنگی. چادرهای ایرانی مزین به قلمکار.

این پارچه‌های چاپ دستی با طرح گل و بوته. سابقا در شهرهای اصفهان و کاشان تولید می‌شدند و امروزه در اروپا مورد تقلید قرار گرفته است. گفته می‌شود که در قرن هفدهم، دو راهب به ایران سفر کرده‌اند و چوب‌های حکاکی شده‌ای را برای چاپ قلمکار با خود به اروپا برده‌اند. این نمونه‌ها در جنوب فرانسه الگوی کار قرارگرفت و هنوز در پروانس و به ویژه در شهر آرل رایج است.

سیاه چادرهای معمولی از موی بز بافته می‌شود. تنها اثاثیه این چادر‌ها فرش‌ها و قالی‌هایی است با جنس‌ها و طرح‌های مختلف. سه نوع فرش عمده در ایل قشقایی وجود دارد:

قالی: فرش‌هایی زیبا که روی دار بافته می شود.

فرش‌های بدون پرز که گلیم نام دارد و جاجیم، پتو‌هایی چهارخانه با رنگ‌های شاد که با گمپل‌های پشمی تزیین می‌شود.

اردوگاه درجنب‌وجوش بود. اسب‌های افسارشده و پای در زنجیر، پشت‌شان پوشیده شده از جاجیم‌های زیبایی که به ابتکار صاحب‌شان یا با طرح‌های شرقی زینت یافته ‌بود.

مردها در آستانه چادر‌ها در کنار هم نشسته بودند و قلیان دود می‌کردند و چای می‌نوشیدند. همین که مستخدمان چشمشان به من افتاد با شتاب به سویم دویدند و در فنجانی نقره نشان چای و در یک سینی نان گندم برایم آوردند.

جلوی چادرم نشسته بودم و از این صحنه زیبا لذت می‌بردم در سپیده دم. رنگ زمین و آسمان واقعا زیبا بود. چادر‌های اطراف هنوز بسته بود. مستخدمان آماده به خدمت در کنار ایستاده بودند. مدتی بعد گوشه چادری باز شد و ناصرخان بیرون آمد. چون مرا دید لبخندی محجوبانه زد و در حالی که کنارم می‌نشست، پرسید: خوب خوابیدید؟ سپس با انگلیسی تقریبا دست و پا بسته شکسته‌ای گفت که از سفر جنوب برگشته ودیشب فقط چند لحظه قبل از ما رسیده است. آنجا در ملک برادرش ملک منصور بود و تا آن لحظه کسی از حضورش اطلاع نداشت. این واقعا مایه سعادت بود زیرا می‌توانستم تمام صبح را فارغ از مزاحمت این و آن به گفتگوی مفصل با رییس ایل قشقایی بگذرانم.

به تدریج گفت و گوی ما حالت صمیمانه‌تری به خود گرفت.

ناصر خان از دوران کودکی‌اش حکایاتی باز گفت. از زمانی که پدرش ریس ایل بود. در دوران کریم خان زند یکی از نیاکان ما به نام جانی آقا رییس قبیله شاهلو که گفته می‌شد از اخلاف صفویه است از خواص دربار شد و به صدر اعظمی رسید و به عنوان ایل خان منصوب شد. ایل خان را میتوان رییس الرواسا ترجمه کرد. این کلمه ریشه مغولی دارد و احتمالا نخستین بار آن را هلاکو به کار برده است. وقتی که طایفه قاجار سلسه زند را برانداخت. فرزندان جانی آقا را چشم در آوردند و زبان بریدند.

نام قشقایی همانطور که برادرم به شما گفت احتمالا معانی و ریشه‌های متفاوتی دارد. از آنجا که ما در تربیت اسب مهارت داریم، بعید نیست که این نام را به کسی که داده باشند اسبش ستاره سفیدی بر پیشانی داشته و به علاوه ایل ما را کسی که از شمال به جنوب کوچ کرد نیز میتوان نامید. ما نوادگان جانی آقا از تیره شاهلو هستیم. این تیره امروز تقریبا منقرض شده و فقط شامل چهار یا پنج خانوار است.

ناصر خان از پیشرفت‌های در حال حصول و کار بازسازی در میان کسانی که به او ایمان دارند با غرور سخن گفت. او برای چهارصد هزار زن و مرد ایل فقط قاضی و حکم و ناصح نیست بلکه مصلحی مهربان نیز هست.

از ناصر خان درباره قدرتش پرسیدم؟ در پاسخ گفت جای چون و چرا ندارد اگر احساس کنم که در میان تمامی ایل،حتی پنج نفر با من مخالفند، بی درنگ کناره‌گیری می‌کنم. نقش من به عنوان ریس ایل باید با توافق و همکاری همه افراد اجرا شود.

موسیقی

 

جواهردشت کجاست و چطور می‌شود به آن سفر کرد؟

کیمیا: اما می‌رسیم به ییلاق محبوب من. جواهردشت. رفقا می‌دونید دیگه جواهر دشت با جواهرده کاملا فرق داره.

حالا جواهر دشت کجاست؟ برای دسترسی به جواهردشت کافیه خودتونو برسونید به سیاهکل‌رود که اگه بخوام مشخص‌تر بهتون بگم بین رودسر و چابک‌سر قرار گرفته. از این روستا میتونید سوار جیپ بشید تا جواهردشت.

سالار: اینجوری که میگی آدم انتظار لندکروز داره قشنگ

کیمیا: نه خب پس یه لحظه از رویاهاتون بیاید بیرون. اینجوری نیست که سوار یه جیپ آخرین مدل بشید و تو جاده‌های راحت چند ساعتی سفر کنید. قراره سواره جیپ‌های قدیمی کا ام آمریکایی بشید که خیلی در رو پیکر درست حسابی نداره

سالار: تقریبا هیچی دیگه نداره

کیمیا: (با خنده) اونقدرم اون جاده بده که وقتی بعد دوساعت از ماشین پیاده میشید ومی‌بینید هنوز می‌تونید راه برید واقعا تعجب می‌کنید.

موسیقی

کیمیا: احتمالا الان دارید فکر می‌کنید چه کاریه همچین جای سختی رو بهتون معرفی کردم. خب قضیه اینه که من بهتون قول میدم که دقیقه به دقیقه اون مسیر سخت با تعجب و لذت دارید اطراف رو نگاه می‌کنید و وقتی می‌رسید به جواهردشت و تو روستا با منظره قله سماموس پیاده روی می‌کنید تموم سختی‌ها یادتون میره.

مسیرهای پاکوب خیلی زیادی تو منطقه هست که اگر تو فصل خوب برید هر لحظه قراره غافلگیر بشید. تا چشم کار می‌کنه روبروتون دشته و گله‌های گوسفند و اسب.

کلا من به شخصه علاقه زیادی به طبیعت دشت دارم، چون افق دید توی دشت خیلی گسترده است و میشه ساعت‌ها فقط نشست و تماشا کرد.

یادتون باشه که اگر قصد کمپ یا اقامت تو خونه‌های روستا رو دارید حتما آب و هوا رو چک کنید و لباس مناسب و غذای کافی با خودتون داشته باشین. این منطقه خیلی سرده و سوپری که بتونین همه مایحتاج‌تون رو ازش بگیرین نداره.

موسیقی

 

بار و بندیل، بررسی تجهیزات و راه و رسم سفر: چطور سفر رفتن را شروع کنیم؟

سالار: خب اگه یادتون باشه اول اپیزود گفتیم که قراره این فصل ما یک سری بخش‌های ثابت داشته باشیم. الانم اگه موافق باشین اولین قسمت از بخش بار و بندیل رو گوش بکنیم که قراره توش به سوال‌های شما جواب بدیم

موسیقی

کیمیا: یکی از بیشترین سوال‌هایی که از ما پرسیده میشه اینه که چه جوری سفر رفتن رو شروع کنیم؟ یا این‌که چه جوری همسفر پیدا کنیم؟

برای جواب دادن بهش شاید بهتر باشه داستان خودم رو براتون اول بگم

من اولین سفرهای طبیعت‌گردی و جدی‌ترم با تور بود. جالبه بدونید که سالار لیدر یکی از همون تورها بوده، دوستی ما برمی‌گرده به همون زمان.

همون موقع‌ها که با تور سفر می‌کردم، کم‌کم فکر کردم دلم می‌خواد واقعی‌تر و مستقل‌تر سفر کنم و خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم برم کلاس‌های تور لیدری. این کلاس‌ها مسیر سفرهای من رو به کل تغییر داد. در واقع به واسطه اطلاعاتی که به دست می‌آوردم و رفاقت‌هایی که تو اون دوره شکل گرفت، کلی مسیر جدید پیش روم قرار گرفت. از کوهنوردی و تراکینگ‌های چند روزه تا برنامه‌های شهرگردی مختلف.

خلاصه که با سفر‌های گروهی شروع کردم و بعد سفر‌های کم جمعیت و دو نفره و آخرهم تکی. الانم بسته به حال و هوایی که دارم ممکنه تنها برم سفر یا جمعی. یه روز برم کوه و طبیعت یه روز هم روستاگردی.

همه اینا رو گفتم که بهتون بگم که هزارتا مسیر برای شروع سفر وجود داره و ممکنه یکی تو خودش ببینه که همون روز اول تنهایی بره و مسیر‌های جدید کشف کنه . اما در پاسخ به کسایی که این مساله دغدغه شونه باید بگم شاید یکی از بهترین روش‌های شروع سفر، شروع با تور یا گروه‌هایی که سفر میرن و از همه‌شون بهتر شروع با آدم‌های با تجربه‌ست.

اگر هم به اینا علاقه ندارین، و دوست دارین مسیر خودتون رو پیداکنین که به شدت بهتون توصیه می‌کنم کلاس‌های تور لیدری رو تجربه کنین. حتی اگه دلتون نمی‌خواد لیدر بشین و علاقه‌ای به این کار ندارین، این کلاس‌ها باعث میشه راه و روش اصولی سفر کردن رو یاد بگیرین. از همه مهم‌تر باعث میشه یه سری آدم سفر برو پیداکنین که هم مشکلات‌تون برای هم‌سفر حل میشه و هم کم‌کم مسیر‌های جدیدی رو می‌تونید به کمک هم‌دیگه پیدا کنین.

این کلاس‌ها توی یک سری موسسات و تحت نظر سازمان میراث فرهنگی گردشگری برگزار میشه. میتونید اسامی موسسات رو تو وب سایت سازمان هم ببینید این هم اضافه کنم که کلاس‌ها دو سرفصل کلی طبیعت گردی و فرهنگی داره که بسته به علاقه‌تون می‌تونید توی این کلاس‌ها شرکت کنین. سالار پیشنهاد تو چیه؟

سالار: عه. به نظرم وقتش رو بیشتر کنین (خنده سالار و کیمیا) خب همه رو گفتی دیگه

کیمیا: خب حالا که همه چی رو گفتم. بزار یه کم کامل‌ترش کنم. من کلاس‌های طبیعت‌گردی رو رفتم ولی در کل هر دو دوره یعنی هم طبیعت‌گردی و هم فرهنگی، مدت زمان دوره اش تقریبا بین 6 ماه تا 8 ماه هستش و کلاس‌ها هم هفته ای سه روز هستش.

توی کلاس‌های طبیعت‌گردی، مباحث خیلی متفاوتی تدریس میشه. یه نگاه به لیستش هم بندازین، مطمئنم که جذبش میشین.

فرض کنین یک سری درس‌ها مثل پستانداران، پرندگان، نمی دونم بقا در طبیعت و هر اسم جذابی که به طبیعت ربط داشته باشه تو این کلاس‌ها درس داده میشه و البته نجوم که خود سالار تو چند تا موسسه تدریسش میکنه. کلا از من بپرسن که نقطه عطف زندگیت کی بوده؟ من میگم که دوره 14 آوای طبیعت پایدار. در واقع موقعی که من کلاس‌ها رو ثبت نام کردم، پیش خودم فکر کردم، حالا هفته‌ای 12 ساعت؟ کی حال داره بره کلاس؟ یکی از اولین سوال‌هایی که از خانوم احسانی پرسیدم این بودش که چه جوریه؟ غیبت و اینا؟ چه جوری میشه داستان؟ و شاید باورتون نشه توی کل اون 6 ماه، شاید واقعا دو الی سه جلسه غیبت کردم. اونم مواقعی که مجبور بودم

موسیقی

 

ییلاق جهان‌نما کجاست و چطور بهش سفر کنیم؟

سالار: اما یه ییلاق خفن وجود داره که شاید کمتر اسمش رو شنیده باشین. به نظر من از تمام اون‌هایی که تا الان گفتیم هم زیباتره. به هرحال نظر منه دیگه. خب منم که معصوم نیستم.

برای دیدن این ییلاق باید برید به سمت شرق. از بهشهر بگذرین و ادامه بدین تا شهر کردکوی. البته من می‌میرم اگر نگم که قبل از کردکوی، توی گلوگاه واجب عینیه که اکبرجوجه بزنین. بهتره از قبل توی کرد کوی با یه نفر هماهنگ کنین که ببرتتون بالا. کجا؟ به ییلاق زیبای جهان‌نما.

جهان‌نما توی ارتفاعات منطقه حفاظت شده‌ای به همین اسم هستش. که درست بالای جنگل‌های گلستانه.

مسیر جهان‌نما خیلی سخته. با ماشین‌های قدیمی آفرود باید حدود سه ساعت توی یه جاده پیچ در پیچ برین بالا تا برسین. توی مسیر یه برج یا میل باستانی هم داریم به نام رادکان که دیدنش رو به هیچ وجه نباید از دست بدین.

خلاصه اون بالا که میرسین وارد یه منطقه میشین که دسترسی‌تون به دنیای مدرن قطعه و می‌تونین حسابی از طبیعت لذت ببرین.

از روستای جهان‌نما، چندتا مسیر پیاده‌روی خوب هست که میتونین دو سه روزتون رو باهاش پر بکنین. اما جذاب‌ترین‌شون مسیری هست که میره به سمت کلبه مش‌صفر یا همون صندوق‌پشت. توی این مسیر از دره و کوه و جنگل اینا، همه چی رد میشین و بعد یهو می‌رسین به یه کلبه رویایی، قشنگ عین این فیلم‌ها. یهو یه کلبه چوبی وسط جنگله که داره ازش دود میره بیرون. این کلبه حدود 100 ساله که اونجاست و قدیم‌ها یک ایستگاه بود واسه مسافرهایی که از گرگان می‌خواستن برن سمت سمنان. لذت اون چایی ذغالی‌ که توی اون کلبه می‌خورین رو بعیده فراموش کنین. کافه اصلا یعنی این، بقیه اش به نظرم شوخیه.

موسیقی

کیمیا: هر کدوم از این ییلاقات رو که انتخاب کردین حواس‌تون به فصل مناسب سفر بهشون باشه. چون ممکنه اگر تو زمان نامناسب برید با یک دشت بی آب و علف روبرو بشید. فصل مناسب هم نمی‌تونیم بهتون بگیم دقیقا چه زمانیه. معمولا بهار فصل خوبیه برای سفر به این مقاصد. اما ممکنه هر سالی بهار طبیعت زمانش متفاوت باشه.

سالار: زمان‌بندی برای رفتن به این ییلاقات خیلی مهمه. این که کی برین تا اوج زیباییش باشه واقعا میشه گفت به تجربه‌تون از برآورد کردن حال و هوای طبیعت و دمای هوا برمیگرده.

مثلا به هرکی بگین کی برم ییلاق؟ میگه تعطیلات خرداد. خب درسته در حالت کلی اون تایم (زمان) تایم خوبیه. ولی واقعا ممکنه فصل‌ها جابه‌جا شده باشه. مثلا شاید همه‌تون شنیده باشین که شیراز رو باید تو اردیبهشت رفت. بخاطر بوی بهار نارنجش، اما می‌خوام بهتون بگم مثلا همین امسال بهار نارنج‌ها توی عید در آومده بودن و اردیبهشت که من اونجا بودم، هیچ خبری از بهارنارنج نبود. پس حتما باید حواس‌تون به دمای هوا و فصل باشه. خلاصه به نظرم بهترین کار اینه که از چندین روز قبل آب و هوا رو با محلی‌ها چک بکنین تا خودتون بتونین تخمین بزنین که بهترین زمان سفر به اونجا کی هست.

موسیقی

این اولین قسمت از فصل دوم رادیو جولون (قسمت دوازدهم) بود که شنیدید.

رادیویی که من کیمیا به همراه سالار تلاش می‌کنیم تا تجربیات سفرهامون رو با شما به اشتراک بذاریم.

رادیو جولون رو می‌تونین از طریق کانال تلگرام‌مون، آیتونز و همه اپلیکیشن‌های پادکستی مثل پادکست ادیکت و غیره بشنوین.

ما رو توی ناملیک، شنوتو و تهران پادکست هم میتونین پیدا کنین.

موسیقی

کیمیا: قبل از اینکه اپیزود تموم بشه، میخوام یه تشکر هم بکنم از علی بندری عزیز از پادکست چنل بی که ما رو تو برنامه زنده اش معرفی کرد و با حمایت‌هاش باعث دلگرمی ماست.

سالار: منم لازم می‌دونم از یه نفردیگه‌ای تشکر بکنم که تمام فصل قبل رو صبورانه و هنرمندانه کاور اپیزودهای ما رو طراحی کرد و از اون مهمتر لوگوی ما رو که من خودم به شخصه خیلی دوسش دارم

باید بگم بابک قادری عزیز، دمت گرم.

و راستش اینا رو گفتم که روم بشه بگم که قربون دستت با همین فرمون برو جلو

 

پیاده‌سازی متن: ماریا بهمن‌یار