بخش سوم: سفر به متسختا و جواری چرچ
در سفر گرجستان سری زدم به شهر شور و شراب، متسختا و جواری چرچ معروفش و حسابی توش جولون دادم. روایت سفر به متسختا رو با هم بخونیم. این سومین و آخرین بخش سفرنامه تفلیس و گرجستانه.
سفر به متسختا
صبح طبق معمول کمی دیر راه افتادیم چون رفقا شب قبلش دیر خوابیده بودن. خلاصه راهی سفر به متسختا Mtskheta و جواری چرچ شدیم. متسختا شهریه که کنار رود شکل گرفته و یکی از باستانیترین شهرهای گرجستان محسوب میشه. در دوره های مختلف مخصوصا بعد از ورود مسیحیت پایتخت مذهبی و سیاسی پادشاهی گرجستان شرقی بوده.
جواری چرچ، کلیسای مقدس گرجستان
قبل از دیدن خود متسختا البته به جواری چرچ این شهر رفتیم. در شهرهای گرجستان رسم بر اینه که یک کلیسا بر روی بلندیهای شهر میسازن که از قداست بالاتری برخورداره. این جواری چرچها (Jvari Church) در اکثر شهرها دیده میشن اما زیباترین و مهمترینشون همین جواری چرچ متسختا است. جواری در لغت به معنای صلیب مقدس است. کلیسا بر روی یکی از بلندترین تپههای منطقه ساخته شده و نمای بسیار زیبایی از متسختا و همین طور رودخانه های اصلی گرجستان داره.
درست در زیر پای این کلیسا و در کنار شهر، محل تلاقی دو رود اصلی کشور به نام های Mtkvari مِتکواری و Aragvi آراگوی است. دورنما به شدت زیباست و تا کیلومترها میشه منظره ها رو زیر نظر داشت. اما ماجرای جواری چرچ چیه؟ از اونجایی که لیدرامون سرشون شلوغ بود بذارید من یکم براتون وراجی کنم:
داستان ورود مسیحیت به گرجستان
در سال 313 بعد از میلاد، ارمنستان با راهنماییهای گریگور روشنگر اولین کشوری بود که مسیحیت رو دین رسمی خودش کرد. چندین سال بعد دختری به نام “نینو” که بعضی اعتقاد دارند دختر سرداری رومی بوده در کودکی به اورشلیم سفر میکنه. وقتی 14 سالش بوده در خواب مریم مقدس رو میبینه که بهش میگه سرنوشت تو راهنمایی و روشنگری مردم Iveri یا همون گرجستانه. خلاصه ایشون راه میافتن میان گرجستان و شروع میکنن به هدایت مردم.
کمکم پیروانی هم پیدا میکنه اما خب شاه Mirian مسلما وقعی نمینهه. تا اینکه زنش مریض میشه و نینو شفاش میده اما باز هم ایمان نمیاره تا اینکه در جریان یک شکار کور میشه. همه بهش میگن به درگاه خدای سَنت نینو دعا کن. خلاصه دعا میکنه و شفا پیدا میکنه به این ترتیب گرجستان دومین کشوری میشه که مسیحیت رو دین رسمی خودش میکنه. (یه همچین روایتی رو در ارمنستان هم داریم. فقط من نمیدونم چرا خدا دعای این پادشاه ها رو سه سوت مستجاب میکنه اما ماها رو هیچ هم حساب نمیکنه. اختلاف طبقاتی در درگاه عرش الهی هم مثل اینکه جاری و ساریه)
خلاصه، روایت داریم که ایشون و سنت نینو یک صلیب چوبی را بر فراز بلندترین تپه منطقه برافراشته میکنند و بعدها در کنار این صلیب مقدس کلیسای معروف جواری یا جواری چرچ ساخته میشه و بعدها تبدیل میشه به یکی از مقدس ترین کلیساهای گرجستان.
اگر میخواید بیشتر در مورد متسختا و جواری چرچ و مسیرهای دسترسی به آن بشنوید، اپیزود پانزدهم رادیو جولون رو از دست ندهید: بر بلندای قفقاز (از تفلیس تا غرب گرجستان)
ادامه مسیر برای سفر به متسختا
جواری چرچ کلیسای به شدت زیبایی بود. یکی از جالب ترین اتفاقات اونجا این بود که یکسری ناقوس بیرون کلیسا بود که خب مسلمن هرکدوم معنا و مفهومی داشت. ماشالا هرکی میرسید یه بار این ناقوس ها رو میزد و یک راهب از کلیسا میومد بیرون و داد و بیداد میکرد که نزنین آقا نزنین.
از کلیسا راه افتادیم و سفر به متسختا رو ادامه دادیم. از روی رودخونه متکواری گذشتیم و رسیدیم به ورودی شهر. شهر رو به شدت زیبا حفظ کرده اند. سعی کردن معماری به صورت همون معماری سالیان گذشته حفظ بشه. روستا کاملh بر اساس توریسم گسترش و رشد پیدا کرده بود. جا به جا مغازه های صنایع دستی و یادگاری و رستوران و البته پر از شراب فروشی های معتبر. همین زیرساخت و حقاطت درست باعث شده که این شهر در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت بشه.
اصلی ترین جاذبه در سفر به متسختا بازدید از کلیسای جامع یا Svetitskhoveli Cathedral بود که ماجرای بسیار جالبی داشت.
روایت ساخت کلیسای متسختا
روایت شده که در زمان به صلیب کشیدن مسیح یکی از پیروانش به نام Elioz ردای عیسی رو به نشانه تبرک برمیداره و با خودش به گرجستان میاره. خواهرش Sedonia وقتی متوجه میشه که این ردای عیسی است و چه بلایی سرش اومده از فرط ایمان ردا رو به آغوش میگیره و درجا میمیره. بعد نمیتونن ردا رو ازش جدا کنن و مجبور میشن که به همراه اون دفنش کنن.
320 سال بعد که سنت نینو و شاه میریان داشتن گرجستان رو مسیحی میکردن تصمیم میگیرن که اینجا یک کلیسا بنا کنند اما خب کسی جای دقیق دفن شدن ردا رو نمیدونسته. یک شب سنت نینو خواب میبینه که یک مرد نورانی ستون چوبی مرکزی کلیسا رو که ازقضا هیچکس نمیتونسته بلندش کنه رو حرکت میده و روی محل دفن شدن سدونیا قرار میده. بعد میبینن که به طور معجزه آسایی ستون سرپا شده و خلاصه یک کلیسا همونجا بنا میکنند.
این کلیسا امروزه اصلی ترین کلیسای مسیحیان ارتدکس گرجستانه. کشیشها لباسهای به شدت متفاوت و زیبایی دارن و برای ورود به کلیسا هم باید لباستون کامل باشه. جالب اینکه مثل امامزادههای ما که چادر میدن، اینجا هم یکسری دامن و روسری بود که به زن ها و مردهایی که شلوارشون کوتاه بود میدادن. قیافه بچه ها با این دامن ها جذاب بود خیلی.
خوراکگردی در سفر به متسختا
اما بخش بسیار جذاب سفر به متسختا ناهار بود. همونطور که گفتم غذاهای گرجستان به شدت باب طبع ما ایرانیها و به شدت خوشمزه است. شرابهاشون هم همینطور. اکثر شرابهای گرجستان نیمه شیرینه و با شراب های معمول تلخ که همه جا هست متفاوت. ما هم یک میکده پیدا کردیم که صاحبش که ماشاالله وجناتش هم خوب بود انگلیسی و روسی رو فصیح صحبت میکرد. به شدت حال نمودیم و یک شراب پیدا کردیم 5 ساله و کاملن شیرین. قیمت؟ دست رو دلم نذارید آقا! 60تومن شد کلا. خلاصه دلم براتون از لحظات روحانی ناهار بگه که بر روی ابرها زندگی حس بهتری داره. مخصوصا وقتی با طعم چِکمِرولی (مرغ پخته شده در سس سیر) و شراب پنجساله همراه باشه.
در خلال ناهار شاهد یک عروسی گرجی هم بودیم که بچه ها ماشالا چنان هجوم بردن سمتشون که داماد از ترسش عروس رو سریع سوار ماشین کرد و برد. خلاصه متسختا با رقص گروهی رفقا در پارکینگ شهر به پایان رسید) یکی اونجا فیلم گرفت ازمون، حالا اینکه توی یوتیوب هستیم یا نه رو نمیدونم(.
متروسواری در تفلیس
بعد از بازدید از جواری چرچ و سفر به متسختا، برگشتیم به تفلیس. اونروز بعدازظهر در اختیار بود چون شام رو مهمون تور بودیم. ما هم از فرصت استفاده کردیم و به توصیه علی رفتیم متروی شهر رو سوار شیم و باهاش بریم تا دم یکی از جاذبههای دیگه تفلیس. به دلیل اینکه رودخونه متکواری از وسط شهر میگذره ایستگاه های مترو مجبورن به شدت عمیق باشن. تقریبن همه ایستگاه ها چیزی بودن شبیه تجریش. سرعت پله برقیهاش در نوع خودش بی نظیر بود. اما قطارهاش یه فرقی داشت. به شدت باحال بود. قطارهای داغون، سرعت بالا. جوری که رسما آدم میترسید. توی ایستگاه ها هم مثل اتوبوس هنوز قطار نایستاده درها باز میشد. خلاصه خیلی هیجان انگیز بود.
کلیسای سامبا تفلیس
از مترو اومدیم بیرون و رفتیم به سمت کلیسای اعظم سامِبا Sameba Trinity Cathedral که سومین کلیسای ارتدکس دنیا از لحاظ ارتفاع است. ایده اولیه ساخت کلیسا بعد از فروپاشی شوروی و استقلال گرجستان مطرح شد اما شش سال طول کشید تا یک طرح خوب پیشنهاد بشه و خلاصه ساختنش در سال 1995 شروع شد و در سال 2004 تموم شد. معماری به شدت زیبایی داره و تلفیقی از معماری قدیم گرجی و دوره بیزانسه. ارتفاع سقف تالار اصلی دقیقن به اندازه ارتفاع ساختمانه و گنبد با استفاده از گوشواره روی بنای 4ضلعی قرار گرفته. داخل کلیسا به طور اتفاقی موفق شدیم یک مراسم غسل تعمید رو هم ببینیم که خیلی جذاب بود. چیز دیگه ای که نظرمون رو جلب کرد این بود که راهبان مهم نیست از چه مذهبی هستند، همشون ماشالا از فرط چاقی در حال ترکیدنند.
شب آخر در تفلیس
بعد از کلیسا به سمت هتل برگشتیم و از اونجایی که من شام نخورده بودم و این موضوع رو تماااااام روز یادآوری میکردم رفتیم خدمت جناب معظم مک دونالد و تلافی شام دیشب رو درآوردیم. مک دونالد معبد دنیای مدرن ما بود چون تنها جایی بود که اینترنت پرسرعت خوب داشت و میتونستی هرچقدر که میخوای بشینی و استفاده کنی.
شب به همراه بچه ها به رستورانی ایرانی رفتیم که در اختیار خودمون بود. شام تفلیس همزمان شده بود با تولد سه تا از بچه ها. تولدشون رو حسابی جشن گرفتیم و همراه شام رقص گرجی دیدی و خودمون رقصیدیم و حال کردیم. اما متاسفانه وسط عیش و نوشمون برق رفت و یه چندین دقیقهای در تاریکی به سر بردیم تا به کمک موتور برقی که دودش میومد توی سالن بقیه شب رو در روشنایی نسبی به پایان رسوندیم. شب خوبی بود و مطمئنم برای اون سه تا متولد هم شب خاطره انگیزی بوده.
سفرنامه تفلیس من تموم شد اما داستانهای من با تفلیس و گرجستان به پایان نرسید. از همون سال 1392 که این سفر رو رفتم میدونستم یه روزی به این کشور برمیگردم.
داستان سفر بعدی من به گرجستان و طبیعتگردی در غرب این کشور رو میتونید در اپیزود پانزدهم رادیو جولون یعنی بر بلندای قفقاز بشنوید.
بیشتر بخوانید: گرجستان نامه – سفر به تفلیس بخش اول
بیشتر بخوانید: گرجستان نامه – سفر به گوری و موزه استالین بخش دوم