تو اپیزود ۳۵ رادیو جولون رفتیم سراغ یکی دیگه از شهرهای محبوب‌مون یعنی یزد، به قول سالار یکسری شهرها بی‌دلیل معروف نمی‌شن. حالا تو این اپیزود می‌خوایم بگیم چه چیزایی یزد رو معروف کرده. می‌خوایم حسابی و مفصل از یزد بگیم. دست‌تون رو بگیریم و باهم بزنیم به دل کوچه‌پس‌کوچه‌های قدیمی یزد. با هم از زیر طاق‌هاش رد بشیم، حواسمون رو بدیم به بافت قدیمی یزد.
سرمون رو بالا بگیریم و دل بسپریم به بادگیرها و نترسیم از گم شدن.
توی این اپیزود یه جوری از یزد می‌گیم که وقتی کرونا تموم شد بتونید چشم بسته یزد رو بگردید و کیف کنید.
یادتون نره جای ما رو خالی کنیدها!
پس این بار هم با ما همسفر بشید تا باهم حسابی یزد رو بگردیم.
این پست رو برای دوستان و همسفرهاتون بفرستید که کسی جا نمونه ☺️

———-

این اپیزود با حمایت مالی اپلیکیشن پرداخت همراه کارت منتشر میشه. 

———-

تهیه‌کنندگان: کیمیا خسروی و سالار موسوی
طراح پوستر: بابک قادری

همسفر با بادگیرها، یزد

متن اپیزود

سلام

اینجا یه رادیو واسه جولون دادنه

 

سالار: من سالار موسوی هستم و به همراه  کیمیا خسروی سی‌ و پنجمین اپیزود رادیو جولون رو تقدیمون میکنیم.

ما توی رادیو جولون هردفعه در مورد یه مقصد یا یه موضوع مرتبط با سفر و گردشگری صحبت می‌کنیم. علاوه بر پادکست محتوای متنی متنوعی در رابطه با موضوعات مختلف مثل وسایل مورد نیاز سفر، کوله مناسب سفر و کلی مطلب دیگه رو هم میتونید ار طریق وبسایت رادیو جولون به آدرس radiojoloun.com مطالعه کنید

 

چرا توی این دوران پاندمی هم از سفر میگیم؟

کیمیا: واقعیت اینه که ما توی این اوضاع کرونا و ارز و و هزار تا گرفتاری که داریم خیلی مردد بودیم که باز هم اپیزود مقصد بسازیم یا نه. اما انقققدر استقبال از اپیزود رشت خوب بود و همگی کنار هم کلی خاطره بازی کردیم که دیدیم اتفاقا توی این دوران بی سفری بیشتر نیاز داریم که از سفر و رویای سفر بشنویم. ما هنوز امید داریم به سفر رفتن و درسته که شاید با منطق الان جور در نیاد اما این امید اگه از ما گرفته بشه دیگه هیچی نداریم. پس از اونجایی که دوست داریم علاوه بر پرداختن به موضوعات گردشگری از مقاصد هم بگیم رفتیم سراغ یکی دیگه از شهرهای محبوبمون یعنی یزد. استان یزد انقدر جاذبه های طبیعی و تاریخی و فرهنگی متنوع داره که میتونیم حالا حالاها در موردش اپیزود درست کنیم. اما به جای اینکه توی این اپیزود از هر قسمتی از این استان زیبا یه ذره بگیم و پرونده سفر به استان یزد رو ببندیم تصمیم گرفتیم مفصل فقط به خود شهر بزد بپردازیم و دستتون رو بگیریم و تو کوچه پس کوچه های این شهر کویری قدم بزنیم. جوری که وقتی کرونا تموم شد بهترین سفر به یزد رو تجربه کنید و چشم بسته بتونید همه شهر رو بگردید و کیف کنید.

 

موزیک

 

معرفی اسپانسر

سالار: اسپانسر این قسمت پادکست رادیو جولون همراه کارته.

همراه کارت یه اپلیکیشن پرداخته. منظور از اپلیکیشن پرداخت هم، اپلیکیشنیه که می‌شه باهاش کارت به کارت کرد، شارژ و بسته اینترنت خرید، قبض پرداخت کرد یا کلی از این مدل کارها.

احتمالاً شما هم از خیلی از این اپلیکیشن‌ها، که معمولاً مانور زیادی هم روی جایزه و قرعه‌کشی دارن، استفاده کردین. اما همراه کارت یه فرقی با بقیه‌شون داره.  فرقشم اینه که به جای قرعه کشی و جایزه، تمرکزش رو گذاشته روی محصولش. اینطوری که یا سرویسی رو اضافه نمی‌کنه، یا اگه کرد، سعی می‌کنه استفاده از اون رو به راحت‌ترین شکل ممکن طراحی کنه. تا بتونه تجربه دلچسبی رو برای کاربرها رقم بزنه.

«««مثلاً برای خرید شارژ، همراه کارت ویجت رو طراحی کرده. وقتی این ویجت رو اضافه کنین، دیگه نیازی نیست اطلاعات کارت بانکی‌تون رو وارد کنین و یا حتی وارد اپلیکیشن بشین، چون به راحتی و تنها با لمس یک دکمه می‌تونین مبلغ شارژی که از قبل تعریف کردین رو بخرین»»»»

حالا شمام اگه تصمیم گرفتین خودتون این اپلیکیشن رو تجربه‌ کنین، می‌تونین از کافه‌بازار و گوگل‌پلی برای اندروید و از سایت‌ همراه کارت برای آیفون، دانلودش کنین.Hamrahcard.ir

 

موزیک

 

چرا سفر به یزد؟

سالار: اولین خاطره‌ام از سفر به یزد چیز محویه. 15-16 ساله بودم که برای ماراتن مسیه راهی یزد شده بودیم اما بلافاصله از ایستگاه قطار رفتیم سمت خرانق و من فقط یه صحنه محو از عظمت میدون امیرچخماق یادم مونده بود و با خودم میگفتم عجب مسحد بزرگ و خفنیه.

در تمام سال‌های بعد که سفر میکردم انگار یه گارد خاصی نسبت به شهرها داشتم. همیشه سعی میکردم از شهرها عبور کنم و برم طبیعت اطرافشون. اما بعدتر فهمیدم که اسم یکسری از شهرها بی دلیل معروف نمیشه. یه چیزی از اون شهر بالاخره یه جایی گیرت میندازه.

اولین چیزی که تو سفر به یزد من رو گرفت کوچه پس کوچه ها و بافت قدیمی شهر بود. 

من بچه کویرم و تمام سفرهای کودکیم به سرزمین پدری بین کوچه باغ های روستایی گذشته که انتهاشون میرسید به کویر. اینه که وقتی خشت و کاهگل میبینم ناخودآگاه یاد کودکیم می افتم و نوستالژی تمام وجودم رو میگیره. اینه که یزد و علی الخصوص فهادانش برای من بسیار جذابه.

جا داره اینجا یه اعترافی بکنم. جوون که بودم به واسطه اعتماد به نفس کاذبی که داشتم به خیلی از مقاصدی که تا به جال نرفته بودم تور میبردم. یعنی اینجوری که مثلا اون شهر رو ندیده بودم اما تور رو می بردم و از قبل درباره اش میخوندم و اونجا هم اگر لازم میشد یه راهنمای محلی میگرفتیم که توضیحات رو درست به مسافرها بگه.

یزد هم یکی از همون مقاصده. اولین باری که درست و حسابی وارد یزد شدم اون باری بود که تور برده بودم. اونقدر استرس داشتم که نگو. اما بعید میدونم که کسی از مسافرها بویی برده باشه از این قضیه. تصور کنید که من قدم به قدم توی یزد خودم شگفت زده میشدم و بعد باید همون شگفتیم رو برای مسافرها شرح میدادم. یکی از جذابیت هاش هم البته این بود که مینشستم قبل از سفر و حسابی در مورد جاذبه ها از منابع مختلف میخوندم. تاریخشون، معماریشون و ویژگی های دیگه شون. بعد یهو میرسیدم به اون جاذبه و تمام خونده هام برای مجسم میشدند. خلاصه که یه حس جالبی بود. شما تصور کن چندین و چند مقاله و کتاب درباره مسجد جامع یزد خونده باشی و بعد برای اولین بار وایسی جلو مناره های بی نظیرش. یا مثلا روایت گوردخمه های زرتشتی رو خونده باشی و بعد خودت رو پای دخمه ببینی. باحاله دیگه. نیست؟

یزد از اون شهرهاست که باید پای پیاده گزش کنی. البته ابن توصیه ایه که من درمورد همه شهرها میکنم ها. ولی خب یزد مسیرهای پیاده روی جالبی داره که بعضی هاش رو اصلا با ماشین نمیتونین برین. پس اگر یزد رفتین حتما یه کفش راحت با خودتون بردارین.

 

تو سفر به یزد خیال‌مون از دسترسی به شهر و اقامت راحته

کیمیا: قبل اینکه برید سراغ پیاده روی توی شهر بذارید دو تا نکته مهم از خوبیهای شهر بگم که واقعا خیالتون رو راحت میکنه. یکی اینکه دسترسی به یزد خیلی راحته. جاده کم خطری داره-البته از خشک و بی آب و علف بودنش بگذریم- هم قطار اتوبوسی و کوپه ای داره که مثلا از تهران میتونید صبح زود راه بیافتید و ظهر برسید یزد و فرودگاه هم که داره. خلاصه که اراده کنید راحت میرسید به یزد. نکته خیلی مهم بعدی تعداد خیلی زیاد محلهای اقامت توی این شهره. یادتونه در مورد شهر رشت گفتیم که غیر هتل گزینه ای ندارید و توی خود شهر خبری از بومگردی و بوتیک هتل و هاستل نیست-البته خبر خوب اینکه ظاهرا بالاخره دارن یه کارایی میکنند و یکی از خونه های قدیمی توی شهر رشت هم داره تبدیل به بوتیک هتل میشه– بگذریم خلاصه که یزد نقطه مقابل رشته. توی کوچه پس کوچه های فهادان که راه برید همینجوری تابلوهای اقامتگاه بوم گردی مختلف رو میبینید. علاوه بر بوم گردی ها یزد کلی هم هتل سنتی خوب و با کیفیت داره. خلاصه که با هر بودجه ای برای اقامت وارد این شهر بشید بالاخره میتونید یه جای مناسب پیدا کنید.

سالار: حقیقتش من اگر باشم، تمام تلاشم رو میکنم تا یه جای ارزون وسط فهادان گیر بیارم که وقتی میخوام برم قدم بزنم راحت باشم.

یزد خیلی شهر بزرگی نیست و اگر بنا به دیدن جاذبه‌هاش باشه، میشه تو سفر به یزد در یک روز و نیم یا دو روز فشرده اماکنش رو دید. اما یزد به هیچ وجه فقط مسجد و مناره نیست. خاک و هواش دعوت‌تون میکنه که توش آروم قدم بزنید و یه گوشه بشینید و به جنب و جوش مردم دقت کنید.

 

نقطه شروع: خانه لاریها

سالار: من چه تور داشته باشم، چه خودم شخصی رفته باشم، معمولا صبحم رو با پیاده روی در محله فهادان شروع میکنم. پیشنهادم هم اینه که هرجور شده خودتون رو برسونید به این محله. کافیه به تاکسی بگین ببردتون دم خونه لاریها. توی یزد هم خطی زیاده و هم میتونید تاکسی اینترنتی بگیرین.

خونه لاریها همونطور که از اسمش برمیاد یادگار خانواده هایه که از لار برای تجارت اومده بودند یزد و بعد این خونه رو ساختند و بین خودشون تا سالها دست به دست میکردند. خونه لاریها یه نمونه خوب از خونه های اعیونی دوره قاجاره که اندرونی و بیرونی دارند. یه حیاط مرکزی که اتاق ها دور تا دورش قرار گرفتند و یه ایوان بزرگ که خیلی وقت ها محل دورهمی بوده. همین الان هم وقتی توی این خونه قدم میزنی میتونی تصور کنی روزگاری که اینجا برو و بیایی داشته و بچه ها توی حیاط و دور حوض بازی میکردند چه کار لذت بخشی بوده که بشینی از توی ایوون و نگاشون کنی.

خونه لاریها یه بادگیر بسیار بزرگ هم داره که تا آخرین بارهایی که من رفتم میشد بری زیرش و ساختار بادگیر رو از پایین نگاه کنی.

طبیعیه دیگه. اصلا اسم یزد به شهر بادگیرها معروفه. البته این رو در حالت عادی گشت و گذار توی یزد شاید متوجه نشی. باید بری در جای درست و با زاویه درست نگاه کنی تا متوجه بشی این اسم زو چرا روی یزد گذاشته اند. که خب به اون نقطه هم میرسیم.

 

مفصد دوم: زندان اسکندر یا دلم از وخشت زندان سکندر بگرفت

سالار: اما از خونه لاریها که زدید بیرون به تابلوهای روی دیوارها نگاه کنید و برید به سمت زندان اسکندر.

یکی از ویژگی های خوب بافت تاریخی یزد اینه که نسبتا خیلی خوب علامت گذاری شده و شما اگر به تابلوها دقت کنید میتونید مسیرتون رو پیدا کنید.

برید تا برسید به یه میدون گاهی که دور تا دورش ساختمون ها مختلفی وجود دارند که گنبد زندان اسکندر از همه شون واضح تر معلومه. توی دوران پررونق گردشگری اینجا جایی بود که گروه های مختلف ایرانی و خارجی گوشه گوشه اش ایستاده بودند و هر کدوم داشتند به توضیحات یه راهنمایی گوش میکردند اما خب شاید این روزها این صحنه رو کمتر ببینید.

بگذریم. بیاید با هم قدم بزنیم تا داخل زندان اسکندر یا مدرسه ضیائیه.

این بنا به روایتی توی قرن هفتم هجری ساخته شده. خیلی ها میگن آرامگاه خاندان یکی از عرفا معروف به نام رضی بوده و بعضی هم میگن از ابتدا به عنوان مدرسه ساخته شده. اما نکته جالب ماجرا اینه که به خاطر یه افسانه محلی، همه آدم ها اینجا رو به اسم زندان ذوالقرنین یا همون اسکندر میشناسن. دلیل اصلیش هم اینه که درست وسط مجموعه یه چاه بسیار بزرگ قرار داره که به یه سرداب زیر مجموعه متصل میشه. افسانه میگه وقتی اسکندر داشته به سمت ری میرفته اینجا یکسری از اسراش رو توی این زندان باقی گذاشته. درسته که این افسانه فقط کمی از افسانه چال اسکندرون موثق تره ولی درهرحال همین داستان اسم این مدرسه قدیمی غلوم دینی رو برای همیشه عوض کرده. 

شاید خود بنا چیز دندون گیری جز همین چاه و سرداب نداشته باشه. اما گنبد این بنا یکی از بهترین نمونه های معماری گنبد و از اون مهمتر یکی از بهترین جاها برای دیدن هنر اجرایی معماران ایرانیه. این گنبد جزو معدود گنبدهاییه که به راحتی میشه رفت زیرش ایستاد و تکنیک خفن معماراها برای سوار کردن گنبد دایره ای رو بنای چهارگوش رو دید. گوشه هایی که باعث میشن بنای چهارگوش به هشت ضلغی و بعد 16 و 32 و سرآخر دایره ختم بشه.

نوع تزئینات این گنبد هم در نوع خودش جالبه که هیچ کاشی کاری نداره و فقط با استفاده از خشت و رنگ فیروزه ای تلاش کردند تزئینش کنند.

راستی یه ذره فکر کنید ببینید اسم این زندان سکندر رو جایی نشنیدید؟ بعضی ها میگن که این بنا رو حافظ بزرگ هم بازدید کرده و گفته:

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت، رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم. که البته مورخان بیشتر معتقدند که حافظ جان کلا خسته تر از اون بوده که حتی از شیراز بیرون بره و دذنتیجه زندان سکندر رو از نزدیک ندیده. چه برسه به این که بخواد تا ملک سلیمان بره…

 

حالا میرسیم به بقعه دوازده امام

سالار: از اونجا که اومدین بیرون میتونید بقعه دوازده امام رو همون بغل ببینین. البته سالهاست که درش بسته است که خب اتفاق بدی هم نیست. این بنا در اسناد تاریخی قدیمی ترین بنای ساخته شده در یزده. بنایی که به واسطه کتیبه ای که بر روی دیوارش هست میدونیم در نیمه اول قرن پنجم و توی دوران حکمران هایی به نام آل کاکویه و به دست دو برادر امیرمسعود و ابویعقوب ساخته شده. اینکه چرا و از کی بهش میگن بفعه دوازده امام خیلی مشحص نیست. بعضی میکن به این خاطره که توی کتیبه از آیه 65 سوره غافر که به جاودان و یکتا بودن خدا اشاره میکنه و خب چون آل کاکویه هم تمایلات شیعی داشتند درنتیجه این بنا رو در یادبود امام دوازدهم ساختند. ولی حقیقت اینه که به ضرس قاطع نمیشه گفت چی درسته. حتی با اینکه در ادوار مختلف سنگ قبرهایی هم توی مجموعه بوده اما بیشتر مورخ ها اعتقادی به آرامگاه بودن بنا ندارن.

گنبد بقعه دوازده امام از گنبدهای مهم معماری دوران سلجوقیه و به همین خاطر بنای مهمی محسوب میشه

 

پرسه‌زنی تو بافت قدیمی از واجبات سفر به یزده

کیمیا: این دوتا بنا رو که دیدید باید برید به سمت نگین اصلی شهر یزد، یعنی مسجد جامع. اما عجله نکنید. راه رسیدن به مسحد خودش از بهترین جاذبه های یزده برای من.

درست ضلع حنوبی همون میدونی که بقعه دوازده امام و مدرسه ضیائیه توشن، یه کوچه هست درست کنار مرکز اطلاع رسانی توریسم که قبلا رخت شور خونه بوده و یزدی ها به اسم کوچه شاه ابوالقاسم میشناسنش. واردش بشید و بزنید به دل کوچه پس کوچه های بافت قدیمی یزد. از زیر طاق هاش رد بشید، خونه های قدیمیش رو ببینید و توی کوچه های باریکش عشق کنید. نترسید از گم شدن. تقریبا سر تمام دوراهی ها و مسیرها تابلو زده به سمت مسجد جامع. درنتیجه اگر تابلوها رو دنبال کنید میرسید به مقصد. سعی کنید خوب دور و برتون رو ببینید. توی مسیر در کنار تعداد زیادی از مغازه های صنایع دستی و هتل و رستوران، هنوز کلی مغازه سنتی هست که پیرمرد و پیرزن های یزدی با اون لهجه ها بامزه شون دم درشون نشستن. 

سرتون رو بگیرید بالا و سردرها و طاق ها و سقف ها و گاهی بادگیرها رو خوب نگاه کنید و برید به سمت مسجد. توی مسیر یه میدون گاهی های جالبی میبینید که توی بعضی هاشون نخل های قدیمی عزاداری عاشورا رو میبینید که مثل یه سرو وسط میدون به امانت گذاشته شده اند.

 

میدون وقت‌الساعه

سالار: آخرای مسیر که برسید دیگه احتمالا صدای همهمه مسجد رو میشنوید و شاید بتونید مناره هاش رو هم ببینید. اما درست نرسیده به مسجد می رسید سر یه دوراهی که سمت راست میره سمت سردر. من میگم اینجا صبر کنید و نرید سمت مسجد. مسیر رو ادامه بدین تا برسین به به میدون گاهی بزرگتر، اگر هم خواستین بپرسین بهش میگن میدون وقت الساعه.

اینجا به مجموعه قدیمی بوده که به دست سید رکن الدین محمد ساخته شده و شامل مدرسه و مسحد و دارالشفا و چند تا ساختمون دیگه بوده. روایت هست که اینجا به برجی بوده که روش میشده اوقات شرعی رو دید و اندازه گیری کرد و محلی بوده برای اعلام وقت نمازهای پنحگانه به ملت. هرچند که از اون برج چیزی باقی نمونده اما هنوز مردم به این محله وقت الساعه میگن. درست وسط میدون یه نخل قدیمی بزرگ هست که از دوره قاجار باقی مونده. جالبی ماجرا این بوده که سالها این منطقه محله یهودی نشین شهر بوده. 

 

وقت دیدن صنایع دستیه، از شعربافی تا ترمه‌دوزی

کیمیا: جدای از دیدن میدون و ساختمان خانقاه و اطرافش، گفتم بیاید اینجا که یه صنایغ دستی جذاب یزدی رو ببینید. درست دور میدون یه کارگاه شعربافی وجود داره که میتونید برید داخلش و این هنر قدیمی و دستگاه های ساختش رو ببینید. شعربافی هنر نساجی قدیمی یزده. از قدیم الایام شهرت پارچه ها و دستمال های یزدی همه جا زبانزد بوده.

وقتی وارد کارگاه میشی اولین چیزی که نظر آدم رو جلب میکنه دستگاه های بزرگ و چوبیه که توی کارگاه گذاشتند و رشته های رنگ و وارنگ نخ ازشون بیرون اومدن و درست پشتش یه پیرمرد سالخورده نشسته مشغول کار کردن با دستگاه و بافتن پارچه است.

شعربافی زیر شاخه های زیادی داره از زربافی و ترمه بافی چادر شب و احرام و دارایی.

من توصیه میکنم چه از این کارگاه و چه هر کارگاه دست اول دیگه ای، برای مصرف شخصیتون از دستمال ها و پارچه های شعربافی بخرید. فارغ از حمایت تون از صنابع دستی محلی، من بهتون قول میدم که عاشق کیفیت این پارچه ها میشید. من الان سالهاست که یه حوله یزدی خریدم و تمام سفرهام همراهمه. اونقدر جنسش خوبه و آب رو سریع حذب میکنه و بعد هم سریع خشک میشه که آدم باورش نمیشه. حتی من بعدتر یه حوله نانو تخصصی طبیعت گردی هم خریدم اما بدون اغراق همچنان از همون حوله یزدیم توی سفرها استفاده میکنم. هم سبکه و هم کاربردی. طبیعتا گزینه های دستمال آشپزخونه و سفره و البته که ترمه ها و دارایی بافی های جذاب و گرون هم هست که دیگه بستگی به انتخابتون داره.

 موزیک

کیمیا: معمولا اسم صنایع دستی یزد که میاد دو تا گزینه توی ذهنمون پر رنگ میشه. دستمال یزدی و ترمه. دستمال یزدی که تکلیفش مشخصه و میدونیم در مورد چی داریم صحبت میکنیم اما بحث ترمه و شناختن ترمه ی با کیفیت پیچیدگیهای خاص خودش رو داره. برای همین رفتم سراغ مهدی اقبالی تا مفصل برامون از صنایع دستی یزد بگه. مهدی از لیدرهای خوب یزده و فروشگاه صنایع دستی دال زال رو هم داره که اینستاگرام و وبسایتش رو هم با همین آدرس میتونید پیدا کنید.

مصاحبه با مهدی اقبالی

 

نگین اصلی شهر رو تو سفر به یزد فراموش نکنید

 سالار: میدون وقت الساعه رو که دیدین همون کوچه رو برگردین سر اون دوراهی که گفتم و برین سمت مسجد. قشنگ وارد کوچه مسجد که میشین روحتون شاد میشه. این روها این راسته پر شده از مغازه های رنگ و وارنگی که صنایع دستی و تزئینی برای فروش دارن. گالری های زیبایی که مد و فشن رو با هنر قدیمی یزد درآمیختند و ترکیب جذابی درست کردند.

وقتی از بازارچه بیاید بیرون میرسید به یه محوطه بزرگ که در انتهای یه خیابونه که شبیه بازار پر از مغازه است.

و اینجاست که وقتی سر میچرخونید سمت راست نفستون میگیره.

از چی؟ از دیدن عطمت و هیبت سردر و مناره های مسجد جامع یزد. اینجا دیگه اوج نمود معماری سبک آذریه. توی تاریخ معماری ایارن چند دوره تاریخی معماری داریم که از پیش اسلام شروع میشه و بعدش با سبک خراسانی مثل مسجد تاریخانه دامغان و بعد رازی مثل مسجد عتیق یا همون مسجد جامع اصفهان و بعد از اون میرسیم به سبک آذری که باز خودش دوتا دوره داشته. یکی آذری دوره اول که زمان ایلخانان بوده و دوره دوم که زمان تیموریان تا صفویه بوده.

چرا اینا رو گفتم؟ برای اینکه بدونید وقتی جلوی مسحد جامع یزد می ایستید دارید به معماری ای کاملا متفاوت نسبت به مساجد اصفهان نگاه میکنید. درسته هردو مناره و گنبد دارن ولی فلسفه و تکنیک هاشون کلی با هم فرق دارن.

یکی از ویژگی های سبک آذری همین نشون دادن اغراق آمیز شکوهه. المان های عمودی بلند که از خیلی دور نمایان باشن. واسه همینه که مناره های مسجد جامع و کلا سردرش انقدر بلنده. این داستان رو توی بنای امیرچخماق و همون زندان اسکندری که گفتیم و جاهای دیگه ای مثل گنبد سلطانیه هم میتونید ببینید.

من هربار میرم یزد چندین دقیقه میشینم و به سردر مسجد زل میزنم. بعد بلند میشم میرم توی صحن و زیر گنبد و دوباره اونجا میشینم زل میزنم و فقط نگاه میکنم. اما الان هرچی با خودم کلنجار رفتم دیدم حیفه که روایت این مسجد زیبا رو از زبون یه راهنمای یزدی نشنویم. درنتیجه از داوود دهقانی از راهنماهای کاردرست یزد خواستم تا برامون از مسجد جامع یزد بگه:

مصاحبه با داوود

 

اوضاع شکم‌گردی در سفر به یزد چطوره؟

کیمیا: اما حالا دیگه وقت ناهاره. متاسفانه یزد یکی از شهراییه که وقت ناهار و شام خیلی خوشحال نیستم. در واقع توی یزد باید بپذیریم که غذای عجیب و غریبی توی رستورانها انتظارمون رو نمیکشه. اغلب رستورانها همون غذاهای معمول رستورانهای ایرانی یعنی همون کباب و جوجه و زرشک پلوی تکراری رو دارند و حتی معمولا خبری از معروفترین غذای یزذ یعنی قیمه نخود هم نیست و چند چایی که امنحان کردمم از شانس بد من خیلی خوش طعم نیود. 

البته آش شولی تو یزد پیدا میشه اما خب خیلیها معتقدند که آش و سوپ که غذا نیست. پس پیشنهاد میکنم برای ناهار خیلی خودتون رو اذیت نکنید. میتونید برید همون رستوران محل اقامتتون و امیدوار باشید که اوضاع از رستورانهای شهر بهتر باشه. بعد ناهار میتونید استراحت کنید تا دم دمای غروب. 

 

کافه‌گردی در بافت تاریخی

اگر هم دلتون نمیخواد استراحت کنید پیشنهاد میکنم برید کافه گردی و بشینید به تماشای آدمها.یه اتفاق خییلی خوبی که توی یزد و خصوصا بافت تاریخی افتاده اینه که پر از کافه های جورواجوره. اینجوریه که همینطوری که دارید توی بافت قدیمی شهر جولون میدید و آثار قدیمی رو میبینید میتونید وسطاش برید توی کافه های جور وا جور بشینید و کیف صد در صد که نه و لی تا حدودی کیف کنید. حالا چرا میگم کیف صد در صد نه؟ به خاطر اینکه اغلب انن کافه ها خیلی ظاهر قشنگ و دلفریبی دارند، یکی سنتیه یکی مدرنه یکی تلفیقیه و خلاصه هر کدوم یه جاذبند برای خودشون. اما متاسفانه اغلبشون تا تونستند به ظاهر کافه رسیدند و کیفیت خوراکیها و خصوصا قهوه های خیلیهاشون خوب نیست. من یه مسافر نیوزلندی داشتم که کلا به قهوه اعتیاد داشت. یعنی ما هر سایتی رو که میدیدیم بعدش باید میرفتیم کافه. از اونجایی که یه کمم بد اخلاق و ایرادبگیر بود نصف زمان تور رو ما تو کافه ها در حال جر و بحث بودیم که باباجان این کاپوچینویی که تومیدی اصلا هیچ ربطی به کاپوچینو نداره. خلاصه که تو یزد کافه زیاد برید اما ترجیحا بیشتر دمنوش و عرقیجات بزنید به بدن. چون برخلاف قهوه، اغلب عرقهای خوشمزه ای درست میکنند.

موزیک

 

غروب یزد رو از دست ندید

کیمیا: چه استراحت میکنید و چه شهرگردی رو ادامه میدید، بهتون پیشنهاد میکنم که حتما ساعت غروب آفتاب رو چک کنید و جوری برنامه ریزی کنید که قبل غروب مستقر شده باشید تو کافه ای که جزو واجبات یزده. خانه هنر یزد که پشت مسجد جامعه یه خونه قاجاریه که طبقه اولش مخصوص صنایع دستیه. توصیه میکنم اگه خواستید چیزی بخرید حتما حواستون به قیمتش هم باشه. اما هدف اصلی طبقه دوم این خونه یا در اصل پشت بومه. جایی که با چیدمان دنجی که داره بهترین نقطه ست برای دیدن غروب آفتاب.

دقیقا تو همین نقطه ست که کاملا درک میکنید که چرا به یزد میگن شهر بادگیرها. روی پشت بوم که ایستادید دور تا دورتون پر از بادگیره و  ترکیب بادگیرها و بافت سنتی شهر و خورشیدی که داره غروب میکنه تصویریه که مطمینم هیچوفت از دهنتون پاک نمیشه و هربار اسم یزد رو بشنوید این غروب براتون تداعی میشه.

کیمیا: راستی خوردن عصرونه هایی مثل کشک بادمجون و آلودوپیازه هم تو این حال و هوا باعث کیف دوچندان میشه

 

ما این اپیزود رو اوایل بهمن ۹۹ منتشر  میکنیم. اما شما اگر بعد از نیمه دوم بهمن شنیدینش و خواستین بیاین یزد به نظرم بد نیست یه سری به بخش محصولات وبسایت رادیو جولون بزنید. یه چیزی اونجا هست که اصلا خوراک همین نقطه از شهر طراحی شده. شاید خوشتون اومد و با اون توی شهر یزد جولون دادید.

 

تیشرت طرح یزد جولون‌شاپ رو می‌تونید از اینجا تهیه کنید.

 

و اما قصه بادگیرها

یه توضیح هم در مورد بادگیرها بدم . بادگیرها از قدیم الایام  در واقع کولرهای مناطق گرمسیری بودند و وظیفشون تهویه هوای خونه بوده. نحوه عملکرد بادگیرها هم به این صورته که باد از طریق دربچه های بالای بادگیر وارد خونه میشده و در اثر حرکتش هوای خنک رو توی خونه جاری میکرده، توی بعضی از بادگیرها هم پایین بادگیر حوض بوده که وقتی آب میخورده بهش خنک تر میشده. نمونه ش رو توی باغ دولت آباد که جلوتر در موردش میگیم میتونید ببینید.

 

دیدن میدان امیرچخماق در شب لذتی داره وصف‌نشدنی

کیمیا: غروب رو که دیدید و عصرونه رو که خوردید راه بیافتید به سمت امیر چخماق. از کافه هنر تا امیرچخماق حدودا نیم ساعت پباده رویه. اگه نخواستید قدم بزنید شهر هم پر تاکسی گذریه و هم راحت میتونید تاکسی اینترنی بگیرید. حالا که صحبت حمل و نقل شهریه اینم بگم که از اونجایی که یزد به شهر دوچرخه های معروفه و همیشه تو بافت قدیمی کلی پیرمزد رو میبینی که با دوچرخه هاشون دارن جولون میدن، یه اتفاق خوبی تو شهر یزد افتاده و اونم دوچرخه های اشتراکی تو سطح شهر و خصوصا بافت قدیمیه. دوچرخه های بهرو که توسط شهرداریراه اندازی شده معادل دوچرخه های بیدود تهرانند. کافیه اپلیکیشن رو نصب کنید و به کمکش لوکیشن روچزخه رو پیدا کنید و گشت و گذاراتون رو که زدید دوچرخه رو یه گوشه ول کنید برای خودش. به همین راحتی

به میدون که رسیدید اول خوووب دور و برتون رو نگاه کنید. رسیدید به شاخص ترین مجموعه تاریخی گردشگری یزد. امیرچخماق در واقع یه مجموعه تاریخیه که شامل بازار، تکیه، مسحد و دو تا آب انبار قدیمی میشه که قدمتشون به دوران تیموری میرسه. 

مجموعه امیرچخماق سال 1330 جزو آثار ملی ثبت شد و متاسفانه عوامل متعددی من جمله دفن هشت شهید گمنام توی محوطه تاریخی این مجموعه منجر به این شده تا الان این مجموعه در فهرست جهانی یونسکو ثبت نشده باشه.

این مجموعه رو امیر جمال الدین چخماق که توی قرن هشت حاکم این شهر بوده به همراه همسرش فاطمه خاتون که به ستی فاطمه معروف بوده ساخته. مقبره ستی فاطمه هم صلع شمالی مجموعه قرار داره

توی میدون که بایستید اولین بنایی که توجهتون رو جلب میکنه بنای مسجد با گاشیهای سبزرنگش قشنگشه که ضلع جنوبی قرار گرفته. مسجد بزرگی که دومین مسجد مهم یزده نکته جالب در مورد این مسجد اینه که دو تا شبستان تابستونی و زمستونی داره که به اقتضای شرایط آب و هوایی ازش استفاده میشده.

سالار: من به نظرم یکم گاسیپ کنیم هم بد نیست. این آقای امیرچخماق یا به قول خود بزدیا امیرچقماق در باجناق شاهرح تیموری بوده. یعنی چی؟ یعنی ستی فاطمه خواهر همون گوهرشاد معروف ملکه تیمور بوده و خیلی ها میگن این مسجد ستی فاطمه و مسجد گوهرشاد با الهام از همدیگه ساخته شدند و هردوی این مساجد هم بدون مناره اند. 

 

روایت نخل تاریخی میدان امیرچخماق

سالار: اما چیز دیگه ای که دور میدون توجهها زو به خودش جلب میکنه، نخل تاریخی این میدونه که به نخل حبدری هم شناخته میشه. قدمت این نخل در حدود 450 سال تخمین زده میشه. احتمالا در رابطه با مراسم نخل گردانی توی شهر یزد و البته شهرهای دیگه مثل کاشان و شاهرود توی ایام عزاداری محرم شنیده باشید. توی دهه اول محرم این نخلهای چوبی بسیار بزرگ که طرح کلیشون نماد سرو به نشونه آزادگیه طی مراسم خاصی به حرکت در میان. نکته مهم اینه که وزن این نخلها خیلی زیاده و بعضا به یک تن میرسه و تقسیم کار و هماهنگی که برای به حرکت دراومدن این نخلها لازمه خودش جزو نکات دیدنی این مراسمه.

همونجوری که اول پادکست هم گفتم، من فک میکردم پشت نمای امیرچخماق یه بنای خیلی بزرگ در ابعاد مسحد شاه اصفهان قرار گرفته. اما راستش اولین باری که از زیرش رد شدم و دیدم ای بابا، پشتش خالیه قشنگ خورد توی ذوفم. البته اون موقع هنوز نمیدونستم ویژگی های معماری آذری چیه و هدف از ساخت این نما چی بوده.

من شانس این رو داشته ام که سالها پیش بتونم برم بالای مناره و شهر رو از اون بالا نظاره کنم که خب واقعا تحربه منحصر به فردی بود. 

 

جاذبه فرهنگی احیا شده تو شهر یزد

سالار: اما به جاذبه ای که چندسالیه توی دل شهر احیا شده فرهنگ زورخونه و حرکات ورزشی اونه. چیزی که شاید کمتر جایی فرصت دیدارش رو داشته باشید. سمت شمال میدون یه کوچه ای هست که بهش مین کوچه آب انبار ستی فاطمه، سرش هم مفازه ترمه سالاریه. اون رو که بکم برید تو سمت چپتون ورودی یه زورخونه است به اسم صاحب الزمان که در واقع همون آب انبار ستی فاطمه بوده. شماره اش رو توی اینترنت میتونید پیدا کنید. به نظرم زودتر زنگ بزنید و وقت بگیرید که سر یکی از سانس های اجراشون بتونید برید و حرکات زورخونه ای رو ببینید. آواز و ضرب مرشد و تمرین ورزشکارها توی گود زورخونه میتونه تجربه جالبی باشه براتون.

 

دیگه وقت شیرینی خورونه

کیمیا: خلاصه که حسابی اون اطراف دوراتون رو بزنید و همون کنار مجموعه سر خیابون امام برید سراغ یکی دیگه از جاذبه های شهر بزد یعنی حاج خلیفه رهبر. یزد هر چقدر توی غذا ناامیدتون میکنه اما توی شیرینی پرقدرت جبران میکنه. حاج خلیفه رهبر از سال 1295 کارگاه شیرینی پزیش رو تاسیس میکنه و از تاثرگذارترین افرادیه که باعث شده شیرینیهای یزد تبدیل به شاخصه این شهر بشن. من با وجودیکه خیلی هم شیرینی خور نیستم واقعا وقتی وارد فروشگاه حاج خلیفه میشم از خود بیخود میشم و آخرش هم نمیتونم بین قطاب و باقلوا و پشمک و حاجی بادومی و ده ها مدل شیرینی که وجود داره انتخاب کنم و همیشه با یه عالمه جعبه شیرینی میام بیرون.

سالار: البته که اگر یکبار یزد رفته باشید احتمالا میدونید که این واژه حلیفه اسم طرف نیست و درواقغ صفت شعلی همه آدمهاییه که کار شیرینی پزی میکنند. در نتیجه وقتی میبینید یکی زده خلیفه فلان، قصدش کپی برداری از اسم مجموعه رهبر نیست. همون دور و بر و توی خیابون امام و قیام، کلی خلیفه دیگه هم هستند که توشون کیفیت های عالی کم نیست.

 

حسن ختام روز اول

سالار: حقیقت اینه که من اگر جایی تحربه غذایی منحصر به فردی هم نباشه، میگردم و یه تجربه نوستالژیک حداقل برای خودم میسازم. من و یه جمعی از دوستام یکی از خاطره انگیزترین کارهایی که همیشه در یزد میکنیم اینه که شب میریم بازارچه زیر امیرچخماق و توی جگرکی اونجا جگر و دل و قلوه میزنیم. این کار رو من هربار که میرم یزد با رفقای مختلف تکرار میکنم اما اولین باری که این تجربه رو داشتم داشتیم با یه جمع پایه و خوب از تور 6روزه کرمان برمیگشتیم. مقصد آخرمون یزد بود و قرار بود شام بخوریم و بریم ایسنگاه قطار که برگردیم تهران. با یکی از همسفرها و دوتا ار همکارها چهار نفری رفتیم که یه دلی از عزا دربیاریم. البته حقیقت اینه که این عزایی که عرض میکنم در حد چپ کردن اتوبوسه. اون شب رکوردی زدیم که تاریخ به خودش ندیده و 4تایی نفری 35 سیخ خوردیم اومدیم بیرون. ولی شما این کار رو نکنید چون ما شانس آوردیم که سکته نکردیم :)))

 

کیمیا: دیگه جگر رو که زدید فکر میکنم خسته تر از اونی هستید که بخواید به گشت و گذار ادامه بدید، پس برید محل اقامت و استراحت کنید و آماده بشید برای روز دوم.

موزیک

 

رور رو با بازدید از آتش مقدس شروع کنیم

کیمیا: برای روز دوم بد نیست که بریم و یه وجه دیگه از شهر بزد رو ببینیم. امروز روز قدم زدن توی فرهنگ زرتشتیه.

بهترین کار اینه که روز رو با بازدید از آتشکده شروع کنید. آتشکده ورهام محلیه که آتش مقدس زرتشتیها که گفته میشه 1500 ساله خاموش نشده نگهداری میشه. وارد محوطه آتشکده که میشید ترکیب بنای محل نگهداری آتش با نگاره ها و سر ستونهای خاص روش و حوض آبی که درست روبروی اون قرار گرفته و درختهای سرو و کاج اطرافش قطعا مات و متحیرتون میکنه. این تصویر هم یکی از تصاویر شاخص شهر یزده.

بازدید از این آتش آداب خاص خودش رو داره مثلا زرتشتیها معتقدند که کسی نباید در این آتش بدمه و برای همین تنها میتونید این آتش رو از پشت شیشه ببینید و حتی نگهبان این آتش 1500 ساله که بهش هیربد میگن هم که در طول روز چند باری به آتش نزدیک میشه و به اون چوب اضافه میکنه جلو دهان و بینیش رو میپوشونه.

 

سالار: یه باور جالب هم از قدیم اونجا بوده که ملت توی حوض آتشکده پول می انداختند و نذر میکردند برای مرادشون. البته الان تا جایی که یادمه اونجا درخواست کرده اند که نکنید این کار رو ولی خب در هر صورت کف حوض معمولا پر از سکه است. پله های جلو آتشکده هم از بهترین جاها برای گرفتن عکس دسته جمعیه. درنتیجه وقتی اونجا میرید میبینید که رقابت سنگینی سر گرفتن عکس روی پله ها بین مسافرها برقراره.

 

مهمترین مرکز تجمع زرتشتیان یا میدان و مجموعه مارکار

سالار: آتشکده رو که دیدید بعدش میتونید قدم بزنید به سمت میدون و مجموعه مارکار.

همونطوری که احتمالا تا الان هم حدس زدید یزد از قدیم الایام از مهمترین مراکز تجمع زرتشتیان بوده و هست. اینه که بناهای مهم زرتشتی توی این شهر و اطرافش هست که حتما یه روزی برمیگردیم و توی یه اپیزود دیگه درباره شون مفصل گپ میزنیم. اما به ساعت معروف توی یزد هست که دیدنش می ارزه. درست وسط میدون مارکار، یه برج ساعت 4 متریه که از سال 1321 اونجاست و مدام داره کار میکنه. 

این ساعت درسته که به ساعت مارکار معروفه اما در حقیقت یادمانیه برای فردوسی. توی اون سال ها یه آقای خیر هندی به نام مارکار تصمیم میگیره که یه مجموعه خیریه بزرگ زرتشتی توی یزد درست کنه که شانل دبستان و دبیرستان و یه پرورشگاه میشده. 

این آقای مارکار یادگاری های زیادی توی ایران ساخته. مثلا شاید بد نباشه بدونید که اولین مجسمه فردوسی که توی میدون فردوسی تهران نصب شده هدیه ایشون و انجمن زرتشتیان بمبئی به ایران بوده که در سال 1324 توی میدون فردوسی نصب میشه و تا سال 1338 هم اونجا یوده که بعد با مجسمه استاد صدیقی جایگزین میشه و میره میشینه جلوی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و هنوز هم همونجاست.

خلاصه که این جتاب مارکار خیلی به مردمان ایران خصوصا به زرتشتی ها خیر رسونده و الان هنوز هم مجموعه خیریه مارکار جزو اماکن مهم یزد محسوب میشه. این روزها میتونید از مجموعه مارکار که شامل موزه تاریخ و فرهنگ زرتشتیان هم میشه بازدید کنید.

 

میدان مارکار مرکز ایران است؟

سالار: فقط جان من این تیترهای زرد مسخره رو که “میدان مارکار مرکز ایران است” رو رها کنید. »ن با جاذبه سازی بر اساس داستان و روایت و ویژگی های منحصر به فرد برای مقاصد موافقم اما نه اینکه یه چیزی رو شبیه فکت غامی نشون بدیم. ایران مگه شکل منظمی داره که مرکز داشته باشه؟ تازه اگر کمترین و بیشترین غرض جغرافیایی و طول جغرافیایی رو هم بگیریم درسته که جایی حوالی یزد درمیاد اما اینکه بگیم دقیقا می افته روی میدون مارکار به نظرم کار درستی نیست.

 

گوردخمه‌ها زرتشتی

کیمیا: مجموعه مارکار رو که دیدید همونجا یه ماشین بگیرید برای گوردخمه که 15 کیلومتری جنوب شرق یزده و یه ربعی با میدون مارکار فاصله داره. 

از ورودی که عبور میکنید با یک فضای بسیار پهناور روبرو میشید که انتهاش میرسه به کوهی که بهش دهمه میگن. گوردخمه اط معمود جاهاییه که از دم در ورودی تابلوهای توضیحی زیادی داره و توی طول مسیری که طی میکنید تا به بالای کوه برسید کاملا شما رو راهنمایی میکنه. 

دخمه محلیه که زرتشتیها از سالها پیش تا حدودا 40 سال قبل امواتشون رو با فرهنگ و آداب و رسوم خاص خودشون اونجا قرار میدادند تا طعمه کرکسهای کوههای اطراف بشن و در انتها استخون ها رو توی چاله وسط میریختند. باورشون هم این بوده که دفع مردار باعث آلودگی خاک میشده.

سالار: بهتون اطمینان میدم که اگر برید اونجا حتما یاد من می افتید. چرا؟ به خاطر اینکه از قدیم الایام به اون کسایی که مرده ها رو میبردن بالا و کارهای دفن و کفن که نه، خلاصه کارهای جنازه رو انجام میدادن میگفتن سالار. و این رو همممه جا توی تابلوها ذکر کرده اند. هربار که من با هرکسی این جاذبه رو میرم همه با کلی شوق و ذوق اشاره میکنن اوا ببین چه باحال. اینا هم اسم تو بودن. انگار خودم نمیدونم. 

یه پیشنهاد در گوشی بگم بهتون؟ اگر کمی اهل کوهنوردی بیشتر و البته پیدا کردن جاهای بکرتر هستید، پیشنهاد من اینه که بعد از اینکه کوه و دخمه اصلی رو دیدید، بعد برید و دخمه کناریش رو برید بالا. اون کوهه خیلی راه درست و حسابی نداره اما بالاش که میرسید بسیار دنج تره و از اون مهمتر دید خوبی به اون یکی دخمه داره.

 

شکوه باغ ایرانی در باغ دولت‌آباد

کیمیا: خووووب دیگه فکر کنم حسابی خسته شدید. وقتشه برگردید محل اقامتتون و یه استراحت حسابی بکنید و بعد بریم جایی که من به شخصه عاشقشم. یعنی هر باری که رفتم یزد حتی اگه فقط به قصد کوهنوردی توی شیرکوه قرار بوده مستقیم برم تفت هم موقع برگشت همنوردهام رو مجبور کردم که یه سر به باغ دولت آباد بزنیم. 

کلا این باغ های ایرانی روح منو جلا میدن. قبلا در مورد یه نمونه زیبای دیگه باغ ایرانی یعنی باغ شازده ماهان  توی اپیزود سه که در مورد کرمان صحبت کردیم  گفتیم. اگه بخوام خلاصه بگم المان های اصلی باغ ایرانی جوی آب وسط باغ و درختهای انبوه دو طرفه که منتهی میشه به بنای اصلی و یه خصوصیت مهم دیگه که وقتی وارد باغ میشید خیلی جلب توجه می کنه تقارنیه که تو معماری دیده میشه. اما باغ دولت آباد علاوه بر همه زیباییهای باغ ایرانی یه شاخصه خیلی خاص هم داره و اونم بادگیرشه. 

بادگیر عمارت بادگیر باغ دولت آباد با ارتفاع 33/8 متر یکی از بلندترین بادگیرهای خشتیه و جالب اینه که خوض روبروی عمارت هم به گونه ای ساخته شده که وقتی انتهای اون بایستیم انعکاس کل نمای بادگیر رو میتونیم ببینیم

نکته خیلی جالب باغ دولت آباد اینه که تو دل شهره و وسط شلوغی و بر و بیای شهری وقتی از درهای ورودی عبور میکنید یهو انگار از زمان و مکان جدا میشید و حس و حال فضا به کل عوض میشه

این باغ اواخر دوره افشاریه و سال 1160 ساخته شد. ذهنیت خیلی از ما برای ساختن یه همچین جایی اینه که خوب اول بنا رو میسازم بعد شروع میکنم به ساخت محوطه دیگه. ولی داستان ساخت باغ ایرانی اونم وسط کویر به این راحتی ها نیست. برای ساحت این باغ اول یه قناتی به طول 45 کیلومتر از کوههای مهریز تا یاغ احداث میشه تا مسیله آبیاری حل بشه و بعد بنا و باغ ساخته میشه. 

ساختمون هشتی این باغ که همون ساختمونه که بادگیر معروف در اون قرار داره همون جاییه که من ساعتها میتونم توش بچرخم یا بشینم و آدمها رو تماشا کنم.

در ضمن اینجا همون جاییه که قبلتر بهتون گفتم میتونید تاثیر اختلاف دمایی که بادگیر ایجاد میکنه رو در کنار حوض زیر بادگیر حس کنید.

باغ دولت آباد از اون جاهاست که نمیتونم انتخاب کنم که توی طول روز قشنگتره یا شب. توی شب یه آرامش و حس و حال خاصی داره و توی طول روز انعکاس نور رو شیشه های مشبک رنگی عمارت هشتی بی نظیره

سالار: حالا میگم تا اینجا که اومدین حیفه که فالوده یزدی نخورین دیگه. همون نزدیک باغ دولت آباد از هرکی بپرسین فالوده شیرحسن رو نشونتون میده. البته که من میدونم الان اهالی کرمان و رفسنجان و خلاصه همه اون دور و اطراف میان وا حسرتا سر میدن که اون فالوده مال ما بوده و یزدیا معروفش کردن. ولی خب حالا ما کاری به این دعواها نداریم. به نظرم چه توی کرمون و چه توی یزد فالوده خوردن داره. البته بگم بهتون ها، یهو نرین فالوده سفارش بدین و بخوره توی ذوفتون. فالوده یزدی مثل فالوده شیرازی رشته ای نیست و دونه دونه است. انگار که برنج رو توی شیر عوطه ور کرده باشن. قیافه اش یکم عجیبه ولی مطمئن باشید که خوشمزه است.

 

حال و هوای شهر یزد

سالار: یزد شهر عجیبیه. مردمان آروم و سر به زیری داره. بسیاری از مردم میدونن که حال و هوای شهر یزد بسیار مذهبی تر از خیلی از شهرهای ایرانه. این رو هرسال موقع محرم میشه حس کرد. یکی از اوقاتی که میتونم به جد پیشنهاد بدم که به یزد سر بزنید توی تاسوعا و عاشورا است. مراسم عزاداری یزدی ها بسیار پرشور برگزار میشه درست عین این میمونه که کل شهر درگیر یه کارناوال مذهبی باشه.

حسینیه ها توی یزد بسیار شلوغند، مردم آداب خاص خودشون رو دارند و رسم معروف نخل گردانی هم که قبلتر گفتیم به عنوان نماد عزاداری مذهبی یزد شناخته میشه. توی پرانتز بگم که حتما اگر این مراسم رو تا حالا ندیدید و نمیدونید داستان چیه، موقع نخل گردانی از جمعیت کمی فاصله بگیرید چون ممکنه توی اون شور شدید حرکت مردم زیر نخل بهتون آسیب برسه. کلا دیدن این مراسم از بالا خیلی جذاب تر از وقتیه که توی جمعیت و زیر نخل باشی.

اما با این که شهر دارالعباده همیشه به شهر مذهبی معروف بوده، من برعکس خیلی شهرهای مذهبی دیگه هیچوقت برخورد قهرآمیزی از مردمان شهر ندیده ام. روایت نوحه های پرمحتوا و عزاداری های منظم و بدون ادا و اصولشون هم که سالهاست توی محرم ها دست به دست میشه. خلاصه که من دوست دارم یزد رو نماد میانه روی و تعفل مذهبی بدونم.

 

سالار: همونجوری که اوایل اپیزود هم گفتیم، جاذبه های یزد شاید در یکی دو روز جمع بشه. البته ما از خیلی از دیدنی های کمتر معروف یزد و شهرها و جاذبه های نزدیک شهر مثل اردکان و میبد و تفت و چک چک و خرانق به خاطر زمان محدود چشم پوشی کردیم و حتما یه روزی برخواهیم گشت و حسابی توی اطراف یزد جولون خواهیم داد، اما در مجموع میتونم بگم که اگر همین چیزهایی که از یزد گفتیم رو ببینید به تقریب خوبی شهر رو دیدید. از اینجا به بعد باید برید تو دل بازارها و خود مردم تا بتونید روح اصلی شهر رو درک کنید.

یزد درسته که تو دل کویر سرسبزی و آبادانی آنچنانی برای عرضه نداره اما شهریه که بهتون مهربانی هدیه میده. درواقغ کاری میکنه که “اخلاقتون خش باشه”

 

کیمیا: جا داره بازم تشکر کنم از داوود دهقانی و مهدی اقبالی عزیز که کلی ویدیو و صدای محیطی از یزد برامون فرستاد. چند روز پیش که به مهدی پیغام دادم و گفتم میتونی صدای اذان مسجد جامع و صدای محیطی یزد برام بفرستی، همون موقع برام یه ویدیو از مسجد و حس و حال اطرافش فرستاد و من پرتاب شدم توی همه خاطرات خوبی که از یزد داشتم. به زودی براتون ویدیو رو توی پیج اینستاگرام جولون به اشتراک میذاریم تا شما هم مثل ما کیف کنید.