تجربه هرکس از سفر تنهایی منحصر به فرده اما چیزی که مشخصه اینه که از همون لحظهای که سفر تنهایی رو شروع میکنید، دیگه اون آدم سابق نیستید.
توی این اپیزود به همراه تعداد زیادی از سفربروهای حرفهای و همراهان عزیز رادیو جولون درباره سختیها و شیرینیهای سفر تنهایی صحبت میکنیم.
تهیهکنندگان: کیمیا خسروی و سالار موسوی
طراح پوستر: بابک قادری
متن اپیزود
اپیزود بیست و یک – سفر تنهایی
کیمیا: سلااام
سالار: اینجا یه رادیو واسه جولون دادنه
من سالار موسوی هستم و به همراه کیمیا خسروی بیست و یکمین اپیزود رادیو جولون رو تقدیمتون میکنیم.
موسیقی
سالار: توی رادیو جولون، در مورد سفر و مسائل مربوط به اون صحبت میکنیم. توی بیست اپیزود قبلی درباره خیلی از مقاصد داخلی و خارجی گفتیم. اما بجز مقاصد، توی چندین اپیزود رفتیم سراغ چرایی و چگونگی سفر. در مورد سفر زنان، راه و رسم سفر اصولی و ارزان، هیچهایک و خیلی مسائل دیگهی مربوط به سفر و گردشگری گپ زدیم.
موسیقی
سالار: اپیزود قبلی هم که در مورد مهماننوازی بود و به طرز عجیبی هم زمان شد با بحث داغ این روزها یعنی مشکلاتی که واسه اون سایکل توریست آلمانی توی ایران پیش اومد که اگه احیانن گوشش نکردین، بهتون پیشنهاد میکنم یه گریزی بهش بزنین.
موسیقی
سالار: در کل هم که میدونین دیگه؟ بهترین کمکی که میتونین به ما بکنین اینه که جولون رو به دوستاتون معرفی کنین و دعوتشون کنین به گفتن و شنیدن از سفر
موسیقی
کیمیا: امروز بیست و دوم مرداد ماهه که داریم این اپیزود رو ضبط میکنیم و حدود یک ماه پیش سالار از یک سفر تنهایی چهل روزه تو آمریکای جنوبی برگشت. در مورد چم و خم سفر به آمریکای جنوبی بعدها مفصل صحبت میکنیم اما تو این اپیزود میخوایم بریم سراغ یکی از دغدغههای اصلی اهالی سفر.
سفر تنهایی
موضوعی که برای خیلیها از همون اول خیلی حل شده و بدیهیه، اما برای خیلیها موضوعیه که تا جایی که بتونن ازش فرار میکنن. برای خود من این تجربه به مرور اتفاق افتاد و بعد از تجربهش جزو طرفدارای پروپا قرص این نوع سفر شدم، اما سالار با وجودی که سفر تنهایی رو به نوعی تجربه کرده بود بازم ازش فراری بود.
موسیقی
کیمیا: توی این اپیزود در مورد سفر تنهایی صحبت میکنیم.
قبل اینکه ادامه بدیم، یه توضیح در رابطه با صداهایی که تو بخشهای مختلف میشنوین باید بدم، تقریبا دو هفته پیش ازتون درخواست کردیم که برامون وویس بفرستین و بگین سفر تنهایی رو دوست دارین یا ندارین و استقبالتون مارو شگفتزده کرد. دمتون گرم برای همه 224 تا وویسی که برامون ارسال کردین، ما تکتکشون رو با ذوق و شوق شنیدیم اما از اونجایی که بعضیا تکراری بود و زمان برنامه ما هم محدوده، تعدادیشون رو انتخاب کردیم که تو فواصل مختلف میشنوین.
موسیقی
مهمان1: من سفر تنهایی رو بیشتر دوست دارم چون احساس میکنم که فضای بیشتری در اختیارمه از لحاظ انتخاب آدمهای جدید، آشنا شدن با آدمهای جدید.
مهمان2: من سفر تنهایی رو دوست ندارم چون ارتباط برقرار کردن با آدمهای جدید و دوست پیدا کردن برام سخته، از طرفی دوست ندارم توی سفر تنها باشم چون هم بهم کمتر خوش میگذره هم احساس امنیت نمیکنم.
مهمان3: من سفر تنهایی رو دوست دارم و من سفر تنهایی رو دوست ندارم چون همهش بستگی به حال روحیم توی اون زمان داره.
مهمان4: من سفر تنهایی رو هم دوست دارم، هم دوست ندارم. دوست دارم چون میتونم آدمهای جدیدی رو ببینم و باهاشون هم صحبت بشم که از تجربههاشون کلی چیزهای جدید یاد میگیرم.
مهمان5: سفر کردن گروهی رو یه فرصت بسیار خوب میدونم برای این که بتونم با آدمهای دیگه معاشرت داشته باشم.
مهمان6: من سفر تنهایی رو دوست دارم چون قرار نیست زمانم رو با زمان کسی دیگه هماهنگ کنم، قرار نیست بودجه م رو با بودجه کسی هماهنگ کنم یا بالعکس البته.
مهمان7: وقتی تنها سفر میکنم میتونم هرچقدر که دوست دارم خود خود خود خودم باشم.
مهمان8: من سفر تنهایی رو دوست دارم چون حس استقلال بهم میده، حس میکنم میتونم به خودم تکیه کنم.
مهمان9: برای من یه جور نقطه ی پرتابه تو زندگیم.
مهمان10: به نظرم سفر تنهایی یه مدل غذای روحه.
مهمان11: سفر تنهایی همه چیزش عجیبه. ازون حس و حال قبل رفتن، تا شروعش و دوباره به خونه برگشتن.
موسیقی
سفر تنهایی بریم یا نریم؟
کیمیا: خب، چطور بود سفر تنهایی سالار؟
سالار: حقیقتش رو بخوام بگم خیلی سختتر از اونی بود که فکر میکردم. اما خیلی هم لذتبخشتر از اونی بود که واقعا فکر میکردم.
کیمیا: هنوزم معتقدی سفر تنهایی خوب نیست؟
سالار: راستش الان سر یه دوراهی عجیبم، اما خب هنوزم فکر میکنم جزو مخالفا باشم. خوبیش اینه که الان واسه این مخالفتی که میگم واقعن کلی دلیل دارم. از طرفی هم اما نمیتونم بگم تنهایی نباید سفر بریها. درواقع چیزی که شاید بتونم بگم اینه که سفر تنهایی هم باید جزو سفرهایی باشه که هر چند وقت یکبار تجربهاش کرد. اما همچنان سفر با همگنان و دوستان موافق رو بیشتر میپسندم.
کیمیا: ببین این رو موافقم باهات در کل ولی بالاخره هر مدل سفر یه مزایایی داره دیگه، هرکدومش یه جوری به تجربه آدم اضافه میکنه. اما واسه من سفر تنهایی مثل ورزش کردنه یا مثلا دیدی کوه میری؟ دیدی روزهای اولی که میری ورزش یا موقعی که از کوه اومدی پایین، تمام بدنت درد میکنه اما ته تهش خوشحالی از کاری که کردی، بی نهایت راضی هستی که ایول من یک کار مفید انجام دادم. برای من سفر تنهایی دقیقا همین حسه، با وجود همه سختیهاش برام خیلی لذت بخشه.
سالار: چیزی که میگی دقیقن همون ماجرای دوستمونه که با آجر میزد توی سرش دیگه، میگفتن چرا میزنی؟ میگه آخه نمیدونی وقتی که نمیزنم چه حالی میده.
میدونی کیمیا، قبل ازاین خیلی نمیتونستم مستدل باهات بحث بکنم. چون طولانیترین سفر تنهایی که رفته بودم روسیه بود که اون هم راستش حساب نمیشه. چون توی سنت پترزبورگ 3-4 تا از دوستای قدیمیم به عنوان لیدر کار میکردن و من کمتر شب و روزی بود که تنها باشم. اما این سفر یه تجربه عجیب و واقعن ناب بود. این که بیش از یک ماه همزبون اطرافت نبینی که هیچ، کسی که باهاش زبون مشترکم داشته باشی کم پیدا بشه. اینکه تمام مکالماتت بشه چَتها یا اون تماسهای گاه به گاهی که با دوستات داری. و این واقعن واسه طولانی مدت هم سخته و هم خب تاثیرگذار.
توی سفر تنهایی مگه نمیشه با بقیه توریستها دوست شد؟
کیمیا: البته بالاخره تنهای تنها هم نیستی دیگه، هرجایی که میری یه سری توریست دیگه هم هستن که شرایط تو رو دارن.
سالار: ببین خیلی نکته بامزهای گفتی ولی چیزی که هست اینه که این ارتباطی که با مسافرای دیگه میگیری، انگار یه صحبتهاییه که از یه حدی بیشتر صمیمی و عمیق نمیشه. به صورت معمول بحثا اینه که ا سلام اهل کجایی؟ چند وقته سفر میکنی؟ کجاها رفتی؟ ا فلان جا هم رفتی بگو ببینم اونجاها چیکار میشه کرد و اینا. ولی اون صحبت عمیقی که خب با یه رفیق داری هیچ وقت اون شکلی نمیشه.
کیمیا: من فکر میکنم این داستان بیشتر به شخصیت آدمها ربط داره تا مدت زمانی که باهاشون هستی. مثلا من تو بروژ یه شب مهمون یه پسر آلمانی بودم که شب تا صبح نشستیم حرف زدیم و اون هم برام ازعشقش درد و دل کرد و همین قصه تعریف کردنه باعث شد کلی صمیمیت بینمون زیاد بشه، اما خوب توی مدل شخصیتی من نیست که سفره دلم رو به همین راحتی برای آدمها باز کنم و دقیقا دچار همون اتفاقی میشم که تو گفتی. تو سفر تنهایی، من همچنان سعی میکنم با دوستام در ارتباط باشم و اون حس رفاقت عمیق رو از اونا بگیرم.
سالار: ببین چیزی که میگم هستها قشنگ اونور قضیهست. یهو میبینی داری با یه نفر صحبت میکنی و اونقدر چیزهای خصوصی واست تعریف میکنه که میگی اصلا اینا به من چه ربطی داره؟ چون درواقع فکر میکنه که دیگه تو رو نخواهد دید و راحت میاد همه حرفاشو میزنه این چیزی که من میگم واقعا نسبیه به نسبت صحبتها حول این موضوعاتیه که گفتم وگرنه خب منم از این خاطراتی دارم که توی سفر اتفاقا با یه نفر مثلن کلی بحث کردیم و کلی هم صحبتها عمیق و باحال شده؛.
اما قبل از اینکه من بیشتر از بخشهای منفی سفر تنهایی بگم، بیا اصن یه کم درباره نوع این سفری که داریم دربارهاش حرف میزنیم صحبت کنیم. اما قبل از اون، بشنویم از حمید میرزاده که از فعالان و کارشناسان بنام محیط زیسته که چرا سفر تنهایی میره.
چرا سفر تنهایی بریم؟
حمید (مهمان برنامه): سلام من سفر تنهایی رو خیلی دوست دارم، درواقع جاهایی که دفعه اول میرم رو ترجیح میدم که تنها برم خصوصا حالا شهرهای خارج از ایران رو و در تمام زندگیم هم این کارو کردم. اتفاق این هستش که توی سفر تنهایی، آدم راحت تر میتونه تجربه بکنه. ترس هاش رو و این که حالا به فرض این که با دیگران آدم مثلا هست آدم خیلی راحت نیست، نمیدونه فضای اون شهر رو، نمیدونه اتفاقات رو، آدم یهجوری میتونه تنهایی تجربه بکنه و یاد بگیره درباره اون شهر و درواقع ازهمون مقصد. بعد، باعث میشه که آدم به خودش متکی باشه یعنی این که تمام حواس و امکانات رو آدم میتونه توی سفر تنهایی به کار ببنده و بیشتر لذت ببره از اون سفر، به علاوه این که دوستهای جدیدی راحتتر میتونی پیدا بکنی وقتی تنها هستی ارتباط رو راحتتر میتونی برقرار بکنی با آدمهای غریبه ای که توی اون مقصد هستن یا ممکنه باهات همسفر شده باشن به صورت اتفاقی. من خیلی تجربیات خوبی دارم از این سفر تنهایی و سعی میکنم که این تجربیاتم رو هی بستش بدم ادامه بدم.
موسیقی
مهمان12: من سفر تنهایی رو دوست دارم و این فرصت رو بهم داد که ارتباطم با مردم محلی فقط در حد خرید و فروش نباشه، باهاشون زندگی کنم، وارد خونههاشون بشم و زندگی رو از دریچه دید اونها ببینم.
مهمان13: آدم تمام هوش و حواسشو جمع میکنه چون میدونه که فقط خودشه و خودش باید مواظب همه چیز باشه.
مهمان14: من تنهایی سفر کردن رو دوست دارم چون اولین باری که تنها سفر کردم، رفتم زیارت امام رضا. درست وسط زمستون بود و اولینبار بود که میتونستم با حقوقم لااقل برای یک طرف از مسیر بلیت هواپیما بخرم.
مهمان15: خیلی برام نسبت به سفرهای دیگه جذابتر و لذتبخشتره، بخاطر حس رهایی و قدرتی که به آدم میده، بخاطر تمرین خودسازی که توی سفر شما داری.
مهمان16: سفر تنهایی رو دوست دارم چون میتونم بیشتر از دیدنیها لذت ببرم، کمتر حرف بزنم، بیشتر یاد بگیرم و توی برنامم هست این که یه سفر تنهایی برم، خیلی دوست دارم شیراز رو برم.
مهمان17: من آدم درونگرایی هستم و سفر تنهایی به من کمک میکنه که از لاک تنهایی خودم بیرون بیام.
مهمان18: فکر میکنم میتونم خودمو بیشتر بشناسم.
مهمان19: بهترین راه برای رسیدن به صلح با خودمه.
مهمان20: برام مثل یه چالشه، یه چیزیه که به بزرگتر شدنم و مستقلتر شدنم و به این که بتونم خودم گلیمم رو از آب بکشم بیرون کمک میکنه.
موسیقی
فرق سفر تنهایی با بقیه انواع سفرها چیه؟
سالار: یه چیزی رو که خیلی دوست دارم درباره اش حرف بزنم تصور عمومی از مفهوم کلی واژهای به اسم سفره. توی دید عمومی، حتی خیلی از دوستهای نزدیکم که خودشون هم اهل سفر گاه به گاه هستن، سفر یعنی عشق و حال. یعنی گشت و گذار، غذای خوب، عیش و نوش، دیسکو، پارتی و این جور چیزها. چرا؟ به خاطر اینکه از بچگی سفر فقط به عنوان یک پنجره کوچک و دریچهای برای فرار از روزمرگی زندگی بهمون معرفی شده. سفر جاییه که میریم توش خوش میگذرونیم تا سختیهای کار و بار روزانه رو توش بدر کنیم. اما وقتی بیشتر با سفر عجین میشی میبینی که این سطحیترین نوع سفره. متاسفانه توی فرهنگمون سفر به عنوانی بخشی از زندگی یا یه سبک زندگی بهمون معرفی نشده. سفرهای بکپکری و طولانی به نظر من اَ دسته دومن…
کیمیا: (با حالت عصبانی) تو روحت که من اون رو زرد میکنم باز تو میگی اَ دسته! من اون رو واسه چی زرد کردم؟ واسه عمهام زرد کردم؟ (خنده) (بوق)
سالار: سفرهای بک پکری و طولانی به نظر من از دسته دومن.
توی این سفرها دیگه مفهوم خوشگذرونی جاش رو به یه برنامهریزی منسجم و منظم میده که باید روز به روز و لحظه به لحظه اجراش کنی.
دیگه قرار نیست هر لحظه بری رستورانهای رنگ و وارنگ، کافههای خوشگل و پارتیهای آنچنانی. توی این سفرها برای تک تک روزهات باید برنامه داشته باشی تا بتونی از زمانت بیشترین استفاده رو بکنی.
اون سمت طیف هم سفریه که تو واسش محدودیت زمانی نداری. درواقع توی سفر زندگی میکنی. اون هم از اون سبک سفرهایی که که حتما باید درموردش بعدا حرف بزنیم.
اما سفرهای بک پکری با زمان و بودجه محدود سبک و سیاق خودشون رو دارن. پر از فشار و سختیهای مخصوص خودشونن. و حالا وقتی تنها هستی، همه این سختی هارو فقط و فقط باید خودت به دوش بکشی.
کیمیا: البته سالار بذار اینجا مثل همیشه باهات مخالفت کنم. اون قسمت برنامه ریزی دقیق و منسجم یکی دیگه از اختلافای من و توئه. اصلن لذت اصلی سفر تنهایی برای من اینه که کسی دنبالم نکرده که حتما باید برنامه ریزی داشته باشی یا جاهایی که از قبل لیست کردی رو باید ببینی، لذته برای من اونجاست که ممکنه تا پاریس برم، اما به هر دلیلی حتی تا نزدیکی لوور هم نرم، مجبور نباشم به کسی هم توضیح بدم. میخوام بگم نقطه قوت سفر تنهایی برای من اینه که بدون اینکه تو رودروایسی کسی دیگه قرار بگیرم میتونم تو سفر زندگی کنم و تصمیمهای آنی بگیرم.
سالار: ببین خیلی خوب شد که اینو گفتیها. این چیزی که تو توصیفش کردی هم به نظرمن یه سبک دیگه ای از سفره. یعنی تو فقط مدت زمان سفرت رو میدونی و میری ببینی چی پیش میاد. حتا میشه این رو ترکیبم کرد و مثلن آقا من 5 روز دارم توی شمال شیلی، میرم ببینم چی پیش میاد و اونجا تصمیم میگیری که چکار کنی. اما این سفری که من میگم سفریه دقیقن با زمان و بودجه محدود که هدفهای معین و مشخصی هم داره. بذار یه مثال بزنم از سفر خودم.
مثلا من وقتی سفرم رو روز 31 می شروع کردم، میدونستم که باید جوری برزیل و پرو و بولیوی رو ببینم که روز 21 جون توی مرز شیلی باشم. چون یکی از هدفهای اصلی این سفر که دیدار از یه رصدخونه بود رو واقعا نمیخواستم از دست بدم. برنامه ای که از 7-8 ماه قبلش رزرو کرده بودیم و هیچ جوره راه نداشت ازش بگذرم.
درواقع میخوام بگم اون چیز ترسناکی که به عنوان سفر تنهایی میگیم، این نیست که فقط تنها باشی ولی مثلن با یه تور بری سفر. صحبت هندل کردن همه جوانب سفره.
چطور میشه سفر تنهایی رو شروع کرد؟
کیمیا: اتفاقا به نظرم برای خیلیها که دوست دارن سفر تنهایی رو شروع کنن اما نگران اینن که نتونن با بقیه آدمها معاشرت کنن یا ازشون کمک بگیرن، سفر تنهایی با تور میتونه یه نقطه شروع باشه. البته سفری رو منظورمه که تنهایی شروع بشه اما وقتی تور تموم شد طرف چهار تا دوست پیدا کرده باشه. داشتن مهارتهای ارتباطی تو سفر، به خصوص سفر تنهایی خیلی مهمه. این مهارت توی خیلی از ماها به واسطه شرایط خونواده، دانشگاه، کار یا هرچیز دیگه ای تقویت شده، اما اگه یه کسی فکر میکنه نیاز داره به کسب این مهارت، شرکت توی تورهم گزینه خیلی خوبی میتونه باشه.
سالار: راست میگی من واقعا موافقم نقطه شروع خوبی میتونه باشه، اما قبل از این که بریم سراغ ادامه بحث، بیایم نظر پیمان یزدانی که سفر برو حرفه ای و عکاس اجتماعیه و سالهاست که داره تنها سفر میکنه رو بشنویم.
پیمان (مهمان برنامه): من خودم کسی هستم که متاسفانه شاید خیلی دوست دارم تنهایی سفر کنم، به این دلیل که یک آزادی به من میده در انتخاب و در رهایی و در نامحدود بودن انتخابها و اصلن نامشخص شدن آینده که اینو خیلی دوست دارم و هم سفرهای داخلی که میرم و هم موقعهایی که یه دفعه به سرم میزنه که از تهران خارج بشم و هیچهایک کنم، میرم یه سمتی و خودم رو رو میسپرم به اتفاقهایی که در آینده میافته. وقتی شما تنهایی، تکلیفت با خودت معلومه که میخوای اینجوری باشه که به هر اتفاقی که بیافته خوش آمد میگی. این راحتتره تا این که مثلا یه نفر یا دو نفر باهاتن و تصمیمها شاید متفاوته، انتخابها متفاوته و شاید اون چیزی که دوست داری اتفاق نمیافته ولی به من ثابت شده که وقتی تنها سفر میکنم، همیشه اتفاقات خوبی برام میافته. شاید توی سفرها بیشتر سفرهایی که رفتم، بهترین سفرم همون سفر مراکشم بود سال 2014 که خیلی سفر خوبی شد برام. تنها بودم و همه جور اتفاق برام افتاد.اونجا کار داوطلبانه میکردم و اون سفر رو از همه بیشتر دوست دارم چون اینقدر اول تنهایی بهم فشارآورد چون همچین سفری رو خیلی تجربه نکرده بودم، سخت بود استرس داشتم، فشار روم بود، دور بودم از همه آشناها و دوستام و به جای این که بخوام برم ایران رفته بودم مراکش و اینترنت درست و حسابی نداشتم و همه جور سختی بود ولی اون چند پنج شیش روز اول اینقدر بهم فشار اومد که یه چیز درستی ساخته شد که باعث شد اون بیست، بیست و پنج روز بعدی رو بتونم تنها از تنها بودنم لذت ببرم و از اتفاقات عجیب و غریبی که اون موقع می نوشتم توی فیسبوک و هر روز آدم ها تعجب میکردن که چه اتفاقات عجیبی داره برات میافته، از اونا لذت ببرم و مطمئنم که اگه کسی باهام بود، خیلی وقتا اون اتفاقات نمیافتاد.
ولی خب اینها قسمتهای خیلی خوب ماجراست.
یه سری بحثها هم هست مثلا وقتی شما تنها سفر میکنین، هزینههاتون خیلی بیشتر میشه به خصوص اگر آدمی باشین که بخواین برین جاهای کمتر دیده شده یا جاهایی که بهرحال شما هزینههای بیشتری برای حمل و نقل دارین، برای غذا دارین حتی جاهایی لازمه که راهنمای محلی داشته باشین. مثلا اگه بخواین برین افغانستان، بخواین برین ازبکستان، تاجیکستان یا بههرحال کشورهایی که شاید مثلا برین نپال، این جور کشورها اگه بخواین سفر کنین، اگر شما همراه داشته باشین مثلا خیلی وقتها هزینه حمل و نقل به شدت کاهش پیدا میکنه.
موسیقی
مهمان21: اون خودخواهی که توی سفرهای تنهایی هست که تو سفرهای اول تنهایی به نظر من یه جورایی بعد از چندتای اول به خودشناسی میرسه، توی سفرهای جمعی میتونه بیشتر به آدم کمک کنه. اینکه من با توجه به چیزهایی که دوست دارم با این نوع گروه میتونم برم یا با این اکیپ بیشتر به من خوش میگذره.
مهمان22: اگرم اشتباهی کرده باشم توی مثلا محاسباتم یا گشت و گذارم، خب خودمم دیگه برای کسی مشکلی پیش نمیاد.
مهمان23: تنهایی سفر کردن رو دوست دارم چون باعث میشه بیشتر فکر کنم.
مهمان24: که حس کردم که تازه دارم زندگی میکنم تازه خودمام، اون آدم کهنه سابق رفت کنار، یه شخصیت جدید پر شر و شور جاش رو گرفت.
مهمان25: باید با قوای بیشتری مجهز بشی برای این سفر چون خودت تنهایی، حالا فرقی نمیکنه که این می خواد 70 کیلومتر اونورتر باشه یا 2700 کیلومتر اونورتر باشه و این که اصلا دریچه نگاهت رو خودت تنظیم میکنی به اون جغرافیای مقصدت.
مهمان26: به نظرم خیلی بستگی به اون جایی که میخوای واسه سفر انتخاب کنی داره که تنها بری یا با دوستات.
مهمان27: سفر تنهایی رو واقعیت دوست ندارم علتش هم اینه که سفر رو یه زمانی میبینم برای کنار دوستان و خانواده بودن.
موسیقی
چه راههای دیگهای برای شروع سفر تنهایی هست؟
سالار: کیمیا، تو خودت سفر تنهایی رو چجوری شروع کردی؟ تور رفتی یا گروه، کوه یا چی؟
کیمیا: ببین من برای سفر تنهایی یه مسیر رو طی کردم یه جورایی، البته تا حدیشم ناخودآگاه بود. میدونی که من سفر کردن به معنایی که توضیح دادی رو تقریبا شش سال پیش شروع کردم. اون موقع بیشتر کار تور لیدری میکردم و خلال سفرهای گروهیم، با چند تا از دوستهام برنامههای کوهنوردی میرفتم. این برنامههای توی طبیعت باعث شدش که اصول سفر کردن رو بهتر یاد بگیرم و تسلطم بیشتر بشه. بعد چند تا سفر بک پکری خارجی با یک گروه چهار نفره دوستانمون رفتیم و بعد از اون با یکی از دوستانم که دختر بود چندین سفر دو نفره خارجی و داخلی رفتیم و دیگه همون موقعها بود که اعتماد به نفسم خیلی بالاتر رفتش و میدونستم که دیگه میتونم از پس همه چی تنهایی بربیام. از همون زمانهای سفرهای چهارنفرمون، رویای سفر تنهایی رو داشتم و میدونستم آدم این نوع سفرم. اما موندم تو چرا سفر تنهایی رو انتخاب کردی اصلا؟
سالار: ببین میدونی که من خیلی زود سفر بدون خانواده رو شروع کردم. تقریبا 13 سالم بود که با یه گروه بزرگ رفتم رصد. بماند که بعدا فهمیدم مامانم دو تا کوچه پایینتر از محل قرار میایستاده و گروه رو زیر نظر میگرفته. اما توی تمام سالهای بعد از اون، بخش بزرگی از لذت سفر واسه من برنامه ریزی برای سفر و خوش گذروندن با همسفرهام بوده. چه توی تورلیدری، چه سفرهای دوستانه.
کیمیا: اینم بگم که حتی من یادمه توی تور اونقدر سنت کم بود که سنت روتا سالها نمیگفتی که آدمها ازت حساب ببرن.
سالار: طبیعی بود دیگه، فکر کن که طرف 30 سالشه یا 40 سالشه اومده تور و قراره از یه بچه 21 ساله حرف بشنوه،
اما شاید بتونم بگم اولین لذت سفر تنهایی رو توی یه ماموریت کاری تجربه کردم. واسه یه کاری باید میرفتم استانبول و اونجا خب تنها بودم. اونجا بود که دیدم خب حیفه بشینم توی هتل و زدم به شهر و یکی از طولانیترین پیاده رویهای عمرم رو کردم که قصهاش باشه برای اپیزود استانبول. اما اونجا بود که دیدم ای بابا چه آرامشی دارم وقتی ایاصوفیه و یئرباتان سارنیچی رو تنهایی میبینی. قشنگ میتونم اون جاهایی که دلم میخواد وقت بگذرونم و واقعا لازم نیست واسه رسیدن به خرید همسفرم از دیدن قبر انریکو دنلالو بگذرم. این بود که دیدم نه بابا، سفر تنهایی هم انگار حال میده.
اما اگه واسه این سفر 40 روزه آمریکای جنوبی میخوای، چند دلیل مختلف داره. اول اینکه توی این شرایط اقتصادی پیدا کردن کسی که حاضر باشه واسه دیدن یه خورشید گرفتگی چنین هزینهای کنه کم گیر میاد. اما در کنار اون این بود که میدونستم این سفر، سفر بسیار سختی خواهد بود و هماهنگیش با آدمهای دیگه کار طاقت فرساییه. نکته آخر هم اینکه این سفر یه مناسبت دیگه هم واسم داشت و اون تولد سی سالگیم بود. خب به خاطر تمام این مسائل ترجیح دادم این سفر رو به عنوان یه چالش، تنهایی برم.
مهمترین ترس آدم موقع سفر تنهایی چیه؟
کیمیا: سالار، مهمترین دغدغهت وقتی میخواستی تصمیم به سفر تنهایی بگیری چی بود، یا بذار اینجوری بپرسم بدترین اتفاقی که ازش میترسیدی چی بود؟
سالار: آخه یه دلیل که نمیشه گفت
کیمیا: باشه، حالا اول تو یک کلمه بگو.
سالار: یک کلمه اگه بخوام بگم واقعن بزرگترین ترسم این بود که پولهام رو بزنن و من بمونم توی یه کشور غریب و بدون پول. تو چی؟
کیمیا: ببین من یکی دو سالی بود که به سفر تنهایی فکر میکردم. بزرگترین ترسم هم این بودش که با خودم بهم خوش نگذره. فکر میکردم یهو وسط سفر نشینم فکر کنم ای بابا مثلا این همه وقت و پول خرج کردم آخرشم که هیچی، حالا منظورم از خوش گذروندنه اونی که تو گفتی تصور خیلیا از سفره نبودها. بیشتر دغدغهام این بود که اونقدری که باید سفر بهم کیف نده. توی مراحل بعدی من هم مثل تو از دزدیدن پولهام و مریضی میترسیدم.
موسیقی
مهمان28: تنهایی سفر کردن رو دوست دارم چون که باعث میشه آدم خودش رو خیلی بهتر بشناسه، جاهایی که فکر میکردی خیلی ترسو باشی، با یه شجاعت خیلی عجیبی از خودت روبرو میشی و به خاطر تصمیمهای یهویی که خودت باید بگیری، یه وقتهایی از یه سری اتفاقهایی خیلی میترسی که اصلا فکرش رو نمیکردی و کلا باعث میشه که خیلی خیلی شناختت نسبت به خودت و عکس العملهایی که قراره انجام بدی، بیشتر میشه.
مهمان29: یه ترس و یه احساس ناامنی باعث شده من تا حالا سمت تنهایی سفر کردن نرم.
مهمان30: وقتی یکی کنارم هست، بیشتر احساس امنیت میکنم.
مهمان31: ترس این که نتونم از پس چلنجها و مشکلاتی که شاید سفر تنهایی داشته باشه بربیام و هیچوقت توی دل این ترس نرفتم، این کارو انجام ندادم.
مهمان32: من سفر تنهایی نمیرم چون یه اتفاق تلخ رو توی سفر تنهاییم تجربه کردم. فقط میدونم بعد از گذشتن بیست دقیقه تونستم خودمو نجات بدم و اون بیست دقیقه منو به اندازه بیست سال پخته تر کرد.
موسیقی
توی سفر تنهایی با چه سختیهای دست به گریبانی؟
سالار: قبل از سفر هزاران کار نکرده داری.
تازه الان میخوام از اونجا شروع کنم که تصمیمت رو واسه مقصد گرفتی و میدونی کجا میخوای بری. وگرنه که اون خودش مثنوی هفتاد منه. حالا باید بیفتی دنبال برنامه ریزی سفر که ببینی دقیقا کجاها میخوای بری، چه چیزهایی نیاز داری و چهجوری باید کجا بری که واسهات معقول دربیاد. واسه مایی که این روزها کم ارزشترین پول دنیا رو درمیاریم، بررسی سطحی سفرنامهها و تجربیات بقیه واقعا کافی نیست. باید بریم به عمق و بگردیم و بگردیم تا بتونیم ذره ذره توی خرج سفرمون صرفه جویی کنیم. برای مسافر اروپایی تفاوت 10 یا 15 دلار اونقدری نیست که بخواد اینقدر روش وقت بذاره. اما واسه خیلی از ما بحث سر درآمد یه روز کاریه.
بعد اینکه کلی سفرنامه خوندی، تازه باید تصمیم بگیری که مقاصدت کجاست و چکار قراره بکنی. بعد از اون باید بری سراغ پیدا کردن بلیت. بعدشم باید بری سراغ هفت خوان ویزا.
الان سوال پیش میاد که خب مگه سفرهای دیگه این کارها رو نداره؟
چرا داره، ولی دقیقا خواستم تاکید کنم که توی سفر تنهایی همه این کارها رو باید خودت بکنی. وقتی همسفر داری، سر خیلی از دوراهیها میتونین باهم تصمیم بگیرین و برنامه رو سریعتر پیش ببرین. اما وقتی فقط خودتی، هجوم اطلاعات و این تنوع گزینهها واقعا آدم رو دیوونه میکنه. که الان برم اینجا یا برم اونجا؟ فلان مقصد رو ببینم یا بهمان مقصد رو ببینم؟ و تمام مدت این تردیدها انرژیت رو میگیره. اما از همه اونها مهمتر موقعیه که توی سفری.
بذار برات مثال بزنم. من یه گروه دوستانه داشتم که چندتا سفر خوب خارجی رفتیم باهم. توی سفر تا جایی که میشد کارها رو تقسیم میکردیم. اون موقع هم غالبا انتخاب مسیر و مقصد با من بود. اما یه چیزی که یکی از بچه ها انجام میداد و بار سنگینی رو از دوش آدم برمیداشت، بحث مالی بود. تمام مسئولیت چنج پول و حساب کتاب با اون بود و من فقط حواسم به هتل و حمل و نقل و جاذبهها و اینها بود و همه مسائل مالی رو اون انجام میداد. حالا تصور کن که تنهایی و باید تمام مدت حواست باشه که چقدر پول داری، چقدر باید چنج کنی، اصلن میتونی چنج کنی یا نه. و بعد تازه حساب پولهات رو داشته باشی و این کار رو یه جوری باید انجام بدی که کسی نبینه و حواست باشه که توجه بقیه رو جلب نکنی. مسئولیت تمام پول و دارایی و وسایل و همه چیزت با خودته و گاهی واقعا باید با یه دست ده تا کارانجام بدی.
البته بگم که خیلیها هستن که عاشق همین چالشهای سفر تنهایینها. مثل نوا جمشیدی که اخیرا دوباره به افغانستان سفر کرده:
نوا: من سفر تنهایی رو دوست دارم چون خودم به تنهایی باید با تمام چالشها و سختیهایی که ممکنه پیش بیاد، کنار بیام و کیف میکنم تنهایی حلشون کنم.
موسیقی
مهمان33: من سفر تنهایی رو دوست دارم چون بهم یاد میده که چطور مشکلات و مسائلم رو حل بکنم.
مهمان34: چه همراه و همسفری بهتر از خود آدم.
مهمان35: سفر تنهایی با موبایل با بیموبایل فرق داره.
مهمان36: وقتی تنها هستی هم خیلی تمایل بسیاری داری که بری نزدیک بقیه آدمها، باهاشون تعامل کنی و بالعکسش هم صادقه.
مهمان37: سفر تنهایی باعث شدش که چهارچوبهای ذهنیم رو بشکونم و از طرفی دنیای جدیدی برای خودم بسازم.
مهمان38: من سفر تنهایی رو دوست ندارم بهخاطر اینکه فکر میکنم بلد نیستم تنهایی چطور لذت ببرم.
موسیقی
توی سفر تنهایی با چه مسائلی روبهرو میشی؟
کیمیا: به نظر من هم سختترین قسمت سفر تنهایی، میزان تصمیمهاییه که در طول روز باید بگیری، توی زندگی روزمره، هر روز ممکنه در مورد چند تا موضوع اصلی مجبور باشیم تصمیم بگیریم که اونم توی خیلی مواقع اونقدر همه چی معلومه که ذهنمون ناخودآگاه پردازش و تصمیمگیری میکنه، اما توی سفر تنهایی مخصوصا مواقعی که سفر جابهجایی و شهر به شهر شدن زیاد داره، برای ابتداییترین کارهای روزمره هم باید فکر کرد. از اینکه فردا صبحونه نهار شام چه کنم، الان دستشویی کجا برم با این کوله، مریض نشم یه وقت، پولهام رو دزد نزنه، کجا بخوابم که امن باشه و هزار تا موضوع دیگه. ممکنه برای کسی که تا حالا سفر تنهایی رو تجربه نکرده این موضوعات به نظر خیلی پیش پا افتاده و خنده دار باشه اما واقعیت اینه که تکرار این اتفاق طی روزها واقعا انرژی بره.
یه چیز دیگه هم که شاید به نظر پیش پا افتاده بیاد، حجم کوله توی سفر تنهاییه. وقتی با دوستات میری سفر، کلی وسایل مشترک مثل چادر، شامپو، دارو یا خیلی چیزهای دیگه پخش میشه بین کوله ها و در کل خیالت راحته که اگه یه جا یه چیزی کم بیاری، احتمال داره توی کوله همسفرات پیدا کنی. اما توی سفر تنهایی ازین خبرا نیست. موضوع مهم بعدی بحث امنیته، توی سفر تنهایی مدام باید شش دونگ حواسمون جمع باشه و هر ثانیه هوشیار باشی. این قضیه هم برای زنها صادقه و هم برای مردها، اما ما زنهایی که توی خانواده و جامعه ایرانی بزرگ شدیم، واژه نمیتونی و خطرناکه توی ذهنمون خیلی پررنگه و همین باعث میشه هر قدمی که میخوایم برداریم، همه چی رو ترسناکتراز اون چیزی که هست ببینیم.
اما واقعیت اینه که وقتی پامون از چهاردیواری ذهنیمون در واقع و چهاردیواری خونهمون و محیط بسته ای که هستیم میذاریم بیرون و دخترها و پسرهایی رو میبینیم که دارن کنار هم سفر میکنن، کم کم یاد میگیریم که هیچ فرقی بین دختر و پسر وجود نداره. این یاد گرفتنه اول از ذهن خودمون باید باشه این که یاد بگیریم مساوی فکر کنیم، جوری رفتار کنیم که فرقی نباشه، اینجوری فکر نکنیم که خب من ضعیفترم و الان توی سفر هوای منو یکی بیشتر داشته باشه یا من نیاز دارم که کسی ازم مراقبت کنه. کم کم میبینی که نه دنیای بیرون دنیاییه که همه چی قراره مساوی باشه همونجور که پسری کولهاش رو میاندازه رو دوشش و سفر میکنه و فکر میکنه که حواسش باید به همه چی باشه، دختره هم باید حواسش به همه چی باشه و مثل همون پسره سفر کنه.
در مورد این موضوع خیلی مفصل تو اپیزود یازده با موضوع سفر زنان صحبت کردیم.
با حس تنهایی و دلتنگی توی سفر چه کنیم؟
سالار: اما به نظرم تمام این سختیها یه طرف و اون حس دلتنگی و فشار روحی یه طرف.
بذارین یه اعترافی بکنم. روز 14ام سفرم بود. روز قبلش ماچوپیچو رو دیده بودم و نشسته بودم توی میدون شهر تا زمان بگذره و بتونم برگردم سمت کوزکو. یه حس پوچی عجیب غریبی داشتم که بیا و ببین. دلتنگ بودم واقعا مثل چی. این اختلاف زمانی هم بیشتر فشار میآورد دیگه که این وسطا دیدم کیمیا آنلاینه و شروع کردم به گپ زدن باهاش. یه چیزی بهم گفت که از اون چیزهایی که حسابی یاد آدم میمونه. یهوقتهایی یه جملاتی میگه که خیلی بهش نمیاد ولی حالا…
داشتم از سختیهای سفر غر میزدم و بهم گفت چرا فکر کردی با شروع سفر قراره این سختیها تموم بشه؟ این سختیها هم بخشی از همون هزینهایه که داری واسه رسیدن به آرزوهات میدی. درست مثل اون پول و وقتی که قبل از سفر واسهاش خرج کردی.
بعد دیدین وقتی از زمین و زمان شاکی هستی دلت نمیخواد حرف منطقی بشنوی؟ اون موقع هم دقیقا همینطوری بودم ولی خداییش اینقدر منطقی بود که وسط اون خشم و ناراحتی خندهام گرفته بود که هیچ جواب دندان شکنی نداشتم که بهش بدم.
اما این سختیها واقعا جدیه. اینکه هر روز باید برنامه روزهای بعدت رو مرور کنی. بالا و پایین کنی و بسنجیش. به فکر خرید بلیت باشی، به فکر کنترل هزینه باشی و حتی به فکر غذا خوردنت باشی.
بابا آدم یه دستشویی سر صبر و راحت نمیتونه بره. همهش باید تمام وسایلت رو با خودت ببری توی اون فضای کثیف. توی هاستل یه حموم راحت نمیتونی بری. هی باید همه وسایلت رو جمع کنی توی کمد، قفل بزنی، بعد تازه یادت بیفته شامپو برنداشتی، همه رو باز کنی اون رو برداری، دوباره ببندی. هی دو به شک باشی که همه این پولهایی که دارم رو ببرم با خودم توی حموم یا نبرم. قیمت همه چی هم واسهات گرونتر درمیاد چون قدرت چونه زنیت میاد پایین دیگه. تاکسی که تقریبا دور از دسترس میشه. خرید برای آشپزی هم گرونتر میشه و واقعا هزارتا دردسر دیگه که اصلا…
کیمیا: سالار قبل اینکه سکته کنی ازهمهی یادآوری سختیهای سفر تنهاییت، به نظرم بریم نظر متین لشکری که جهانگرد حرفهایه و وبسایت بسیار خوبی هم در رابطه با سفر داره بشنویم. توی ادامه هم بخش دیگه ای از نظرات همراهان عزیز جولون رو میشنویم.
متین (مهمان برنامه): من دوتای اینا رو تجربه کردم ولی سفر جمعی رو خیلی بیشتر تجربه کردم اولش به خاطر آدمهاییه که دور و برم هستن و خیلی راحت پیش میاد که این ها حتی همینجور بهشون بگی میگن ما میاییم. من و پارسا شاید باورت نشه ولی منتظریم که یه سفر دوتایی با هم بریم و این که خیلی وقته با هم سفر دوتایی نرفتیم و حتی داشتیم برنامه میریختیم که عید سال دیگه کجا بریم، تا به یکی گفتیم همه گفتن اِ ما هم میاییم. آخرش به این نتیجه رسیدیم که توی دستینی ما نیست که با هم سفر تنهایی بریم ولی از پوئنهای مثبتی که در سفر جمعی با آدمها داشتم، اینه که اول از همه توی سفر مخصوصا توی سفر خارجی خیلی از هزینهها رو کم میکنه درعین حال که یک حدی از راحتی رو برای تو داره یعنی تو مثلا کوچسرفینگ بری، هاستل بری یه سری چیزها از راحتی رو نداری، اما شاید تو با همون هزینه اگر با دوستانت بری، میتونی Airbnb بگیری، میتونی ماشین کرایه کنی و حتی اون ماشین کرایه کردنه میتونه به تو یه تجربه راحتتر و بهتری به تو از سفر بده، میتونی خیلی جاها بری که اگر تنها بودی و فقط با حمل و نقل عمومی بودی ممکن بود کمتر امکانش برات باشه و میگم تو قضیه هزینه خیلی تاثیرگذاره سفر کردن با آدمها. نکته دوم که برای من همیشه به عنوان یک نکته مثبت از سفر کردن با دوستام هستش اینه که سفر خیلی عمق رابطه آدمها رو زیاد میکنه و تو وقتی که با یه سری از دوستهایی که خیلی سالها باهاشون هستی سفر میری، خیلی رابطهت عمیق میشه. من با دوستهایی که شاید بالای 10 ساله که با همدیگه دوستیم اگه بخوایم برگردیم به خاطرههامون بگیم یه چیزی راجع به اتفاقاتی که افتاده، همیشه اون اتفاقات تو سفرهامون بوده و نمی دونم چهجوریه ولی خاطرات این سفرها و اتفاقاتی که توش افتاده، برای همه ی ما یک نقطههای خیلی واضح از دورانیه که با همدیگه دوست بودیم.
موسیقی
مهمان39: گروهی سفر کردن دلم رو قرص و محکم میکنه، یهجورایی خیالم تخته.
مهمان40: من مسافرت رو دسته جمعی دوست دارم چون همیشه کنار همسرم، پسرم و خونوادهام همه جا بهم بیشتر خوش میگذره.
مهمان41: سفر دسته جمعی رو ترجیح میدم چون آدم به آدم زندهست، آدم به عشق آدم زندهست.
مهمان42: دوستش دارم چون تجربه ی خیلی سختی رو باعث میشه آدم کلی چیز جدید یاد بگیره، از طرفی دوستش ندارم چونکه واقعا دلتنگ آدمهایی میشم که دلم میخواد تک تک لحظههای زندگیم کنارم باشن.
مهمان43: سفر تنهایی رو دوست دارم ولی ترجیحش نمیدم بخاطر اینکه شخصا اینقدر زندگی شلوغ و پرمشغله ای دارم و از آدمهایی که خیلی دوستشون دارم و برام عزیزن دورم از نظر جغرافیایی که ترجیح میدم سفر برام یه بهونهای باشه که اون زمانم رو شریک بشم یا اون تجربم رو شریک بشم با آدمهایی که برام عزیزن و دلم میخواد زمان رو با اونا هم بگذرونم.
مهمان44: سفر تنهایی رو دوست دارم چون وقتی از همه چیز خسته شدم، آدمها رو نمیتونم تحمل کنم، فضاها رو نمیتونم تحمل کنم، مثل نفس عمیق مثل وقتی که آدم زیر آب گیر کرده و میاد بالا یه نفس عمیق میکشه، میتونم زندگیم رو نجات بدم.
موسیقی
جنبههای مثبت سفر تنهایی چیه؟
سالار: خب حالا که من آرومتر شدم فکر میکنم بهتره بیانصافی هم نکنم. همه جنبههای سفر تنهایی بد نیست. اتفاقا یه خوبیهای برجسته ای هم داره که آدم رو قلقلک میده که بازم تجربهاش کنی.
کیمیا: آره دقیقا. ببین در کنار همه این سختیها، سفر تنهایی کلی خوبی داره که آدم بهش اعتیاد پیدا میکنه، ابتداییترینش همونه که قبلتر هم گفتم، اینکه برای تصمیمگیریها یا تغییر یهویی برنامههات لازم نیست به کسی توضیح بدی یا سعی کنی همسفرتو قانع کنی. یه آزادی عملی میده که باعث میشه از روتین زندگیت خارج بشی و کلی اتفاق جدید رو تجربه کنی.
داستان دیگهای که به واسطه سفر تنهایی شکل میگیره، ارتباط گسترده تر با آدمهاست. معمولا وقتی آدم همسفر داره حتی اگه یک نفرم باشه، بیشتر زمان رو با همون میگذرونه و توی هر جمعی وارد بشه احتمال اینکه آدمها بیان سراغش یا خود آدم نیاز ببینه که باید با آدمهای دیگه گپ بزنه کمتر میشه، اما وقتی آدم تنهاست، مدام ارتباطهای جدید شکل میگیره، توی رستوران، هاستل، قطار یا هرجای دیگهای آدمها ناخودآگاه میان سمت اون فردی که تنهاست و بهش اعتماد میکنن و میان سر صحبت رو باز میکنن و ممکنه از دل همین هم صحبتیها، هزار تا اتفاق باحال دیگه شکل بگیره. برای من همیشه همراه شدن با قصه آدمهایی که میبینیم خیلی جذابتر از دیدن جاذبههای تاریخی یا طبیعیه.
در کنار همه این خوبیها، یکی دیگه از جذابیتهای سفر تنهایی اون حس اعتماد به نفسیه که تو آدم شکل میگیره، اینکه حس میکنی اگه یه روز فقط خودت بودی و خودت، بلدی گلیمت رو از آب بیرون بکشی و مهمتر از اون بلدی از زندگیت لذت ببری؟
در کل تصمیم به سفر تنهایی مثل خیلی از تصمیمهای دیگه زندگی تصمیمیه که آدم خودش باید بهش برسه. یه نقطه ایه که به این نتیجه میرسی که الان وقتشه که سفر تنهایی رو تجربه کنی حالا یا آمادگیشو به طور کامل داری یا از لحاظ ذهنی اونقدر آمادهای که فکر میکنی آمادگی مواجهه با هر چالشی رو داری.
در کنار همه اینها، به نظرم سفر و مخصوصا سفر تنهایی شبیه یک دوره خودشناسیه، سفر تنهایی مدام تورو توی شرایطی قرار میده که مجبوری از قالبهایی که بهش عادت کردی خارج بشی و دوباره فکر کنی.
فروغ (مهمان برنامه): من سفر تنهایی رو دوست دارم چون تنها تصمیم گیرنده توش خودم هستم. چون تنهایی بهترین فرصته تا بتونم خودمو ببینم و به چالش بکشم و پای تصمیمهام وایستم. من سفر تنهایی رو دوست دارم چون بهم یاد داده از ترسیدن نترسم.
موسیقی
سالار: صدایی که شنیدید صدای فروغ راده. فروغ تازگی از یه سفر دوچرخه سواری تنهایی به دور ترکیه برگشته.
من به شدت با کیمیا و فروغ موافقم. این جمله شاید به نظر کلیشه ای میادها اما من حداقل از ته دل میگم که اون سالاری که رفت به این سفر، با سالار الان واقعا فرق داشت. شاید اونایی که سفرهای خیلی طولانیتر رفتن، الان بخندن که ای بابا چقدر شلوغش میکنه. اما واسه من، این سفر اون تاثیر رو واقعا داشت. این که سختترین بخشهای سفر هم اونقدر میتونه شیرین بگذره که تبدیل به بهترین خاطراتت بشه. این که بفهمی با کلی ادعا هنوزم هیچی بلد نیستی از سفر. این که بفهمی شخصیتت چقدر سریع میتونه برداشتهای کلیشهای آدمها از یه پسر ریشوی ایرونی رو تغییر بده.
اینکه سفر کردن یه هنره. هنری که زندگیت رو واسه همیشه تغییر میده.
موسیقی
کیمیا: توی این اپیزود سعی کردیم از تجربه سفر تنهایی به لحاظ فردی بگیم اما داستانهای سفر تنهایی به همینجا ختم نمیشه، زمانی که تصمیم به سفر میگیریم غیر از خودمون اطرافیانمون هم با این مساله درگیر میشن وخیلی اوقات نظراتشون تاثیرگذاره، از پارتنر و همسر بگیرین تا خانواده و غیره. توی اپیزود بعدی میریم سراغ این داستان که برخورد خانواده با سفر تنهایی فرزنداشون چی باید باشه و اگر تو رابطه هستین، همچنان میشه سفر تنهایی رو تجربه کرد یا نه؟
ما برای اپیزود بعدی هم منتظر نظراتتون هستیم.
به عنوان پدر یا مادر بهمون بگین نظرتون در مورد سفر تنهایی فرزنداتون چیه؟ چرا موافق یا مخالفین؟
و البته به عنوان همسر یا پارتنر بهمون بگین سفر تنهایی رو لازمه رابطه میدونین یا فکر میکنین دیگه بعد از شروع رابطه کلا باید سفر تنهایی رو ببوسین و بذارین کنار؟
موسیقی
مهمان45: سفر تنهایی رو دوست ندارم چون وقتی یه صحنه شگفت انگیز میبینی، وقتی یه لذت عمیق رو تجربه میکنی، هیچکی نیست که اون لحظه ببوسیش.
پیادهسازی متن: بنفشه اخوان