رادیو جولون- اپیزود بیست و پنجم - سفر در قرنطینه
توی اپیزود سیام رادیوجولون، ادامه داستان سفر به منطقه ایندوچاینا رو روایت میکنیم. از سفر به لائوس و راه و چاه سفر به کامبوج میگیم و با هم درباره سفر به ویتنام گپ میزنیم.
متن اپیزود
اپیزود سی – ایندوچاینا – قسمت دوم – روایتی از سفر به ویتنام، سفر به لائوس و سفر به کامبوج
صدای اول: خیلی تجربه عجیبیه که شما شب رو، روی آب سیر کنین و همینطور از کنارتون کوههای کوچک پر از جنگل رد بشه
صدای دوم: آخرشم که نشستم غروب رو با یه منظره از دریاچه و گلهای نیلوفرهای آبی و صدای یه راهبی که آواز میخوند اونجا، گوش دادم و بعد شروع کردم به راه رفتن به سمت شهر. تا اینکه یه موتور کنار من وایساد.
صدای سوم: فقط اون لحظه رو تصور کنین که با کمک بقیه وارد قایق میشم و تا پامو تو قایق میذارم همه مسافرها شروع میکنن به دست زدن.
صدای دوم: غذای خیابونی که خیلی نقش پر رنگی تو زندگیشون داره.
صدای اول: نبوده روزی که من به این سفر فکر نکنم و به برگشت دوباره.
موسیقی
شروع اپیزود
کیمیا: سلام
سالار: اینجا یه رادیو واسه جولون دادنه.
موسیقی
سالار: من سالار موسوی هستم و به همراه کیمیا خسروی، سیامین اپیزود رادیو جولون رو تقدیمتون میکنیم. ما توی رادیو جولون هر دفعه در مورد یه مقصد یا یه موضوع مرتبط با سفر و گردشگری صحبت میکنیم. تا حالا با هم توی مقاصد زیادی مثل هند، روسیه، وین، جزایر جنوب و کلی مقصد داخلی و خارجی دیگه جولون دادیم. گاهی اوقات هم رفتیم سراغ موضوعات مرتبط با سفر که دغدغه خیلی از ماست؛ مثل سفر اصولی و ارزان، سفر زنان، سفر تنهایی، مهماننوازی و کلی موضوع دیگه.
موسیقی
سالار: در کنار پادکست، میدونین که به تازگی وبسایت رادیو جولون هم به آدرس radiojoloun.com راه افتاده و محتوای صوتی و متنی همه اپیزودها، به همراه کلی مطلب دیگه مرتبط با سفر رو میتونین اونجا ببینین.
کیمیا: همین اول کار بگم که این اپیزود در ادامه اپیزود بیست و نهه و اگه اون رو نشنیدین بهتره که اول یه سر به اون اپیزود بزنین. اونجا از حال و هوای کلی منطقه هندوچین و اینکه شامل چه کشورهایی میشه گپ زدیم؛ و مالزی و سنگاپور و تایلند رو مفصل بررسی کردیم. حالا میخوایم بریم سراغ ادامه مسیر یعنی لائوس و کامبوج و ویتنام. این رو هم اینجا بگم که ما میانمار رو کلا از این دوتا اپیزود جدا کردیم تا بعد کرونا مفصل بریم توش جولون بدیم. خدا رو چه دیدی شایدم با هم همسفر شدیم و میانمار رو با یه تیم از جولونیها حسابی گشتیم.
موسیقی
معرفی ترکیش ایرلاینز
سالار: اسپانسر این قسمت رادیو جولون ترکیش ایرلانزه. طبیعتا یکی از بزرگترین ایرلانهای دنیا که بیش از هر ایرلاین دیگه که به کشورهای مختلف پرواز میکنه، نیاز به معرفی آنچنانی نداره. ترکیش ایرلاین الان به بیش از 126کشور مختلف پرواز داره.
برای من به شخصه مهمترین عامل که اون رو از دیگه هواپیماییها متمایز میکنه، کیفیت خدماتیه که در طول پرواز به مسافرهاش ارائه میکنه. من به جز چندتا سفری که با ترکیش ایرلاین به خود ترکیه داشتم، دو تا سفر طولانی هم با این خط هوایی رفتم. یکی سفرم به آمریکای جنوبی و یکی هم به همین منطقه ایندوچاینا. توی هر دوتا پرواز کیفیت خدماتی که گرفتم واقعا تحسین برانگیز بوده.
هواپیماهای مدرن و ایمن، صندلیهای با جای پای معقول و فاصله استاندارد، و از همه مهمتر تیم خدماتشون که خیلی حرفهای و خوشبرخوردن. و من در تمام طول پروازهای 13 و 15 ساعتهام ندیم لبخند از روی لبشون محو بشه. اما تجربه بینظیری که من از ترکیش ایرلاین داشتم، تجربه اقامت توی لانج بیزینس فرودگاه استانبول بود.
تحربه لانژ فرودگاه استانبول
خود فرودگاه جدید التاسیس استانبول، توی سفر یه جاذبه محسوب میشه. اما بخش لانجش واقعا یه دنیای دیگه است. توی فضای اختصاصی فضای بالا میتونین قشنگ خدمات یه هتل پنج ستاره رو تجربه کنین. کلی غذا و نوشیدنی که هر دقیقه داره توسط آشپزهای حرفهای آماده و سرو میشه.
کلی فضای استراحت و کار و کنار همه اینها اتاقهای تر و تمیزی که میتونین توش تا پرواز بعدیتون استراحت کنین، یا تو حمومهای لاکچریش دوش بگیرین و سرحال بیاین. خلاصه اگه یه روزی دوست داشتین بین دوتا پروازتون حسابی به خودتون حال بدین، به نظرم میارزه که یه سر به بخش لانج ترکیش توی فرودگاه بزنین.
موسیقی
چطور به لائوس سفر کنیم؟ راه و چاه سفر به لائوس
کیمیا: بیاین فرض کنین که شما به تایلند رسیدین و تایلند رو مفصل گشتین و میخواین برین سراغ مقصد بعدی. یکی از بهترین گزینهها لائوسه، کشوری که اگه روی نقشه نگاه کنین، از بخشی از شمال و شرق تایلند رو احاطه کرده. لائوس از اون کشورهاست که نسبت به تایلند یا مثلا مالزی کمتر در موردش شنیدیم و تصور عموم ازش معمولا مبهمه. شاید یکی از دلایلش فقیر بودن مردم اون کشوره و البته نظام کمونیستیش که تا سال 1988 توریستها حتی اجازه ورود به کشور رو نداشتن.
فکر میکنم تاثیر حکومت رو از روی رفتار روزمره مردم هم بشه تشخیص داد؛ چون به مراتب از تایلندیها کمتر خونگرماند. برای اینکه یه کم در مورد ابعاد و اندازه این کشور دید داشته باشین باید بگم که مساحت لائوس 236 هزارکیلومتر مربعه و جمعیتش حدود 7میلیون نفر. کشور کوهستانی و همونجور که از کشورهای جنوب شرق آسیا انتظار میره، قسمت شمال و شرقش پر از جنگلهای انبوه.
چطور ویزای لائوس بگیریم؟
سالار: حقیقت اینه که اگه سرچ کنین ایران هنوز جز کشورهاییه که اتباعش میتونن در بدو ورودی ویزای فرودگاهی بگیرن. اما در واقعیت اینطور نیست و چند ماهیه که دیگه ویزای فرودگاهی واسه ایرانیها صادر نمیشه. اینه که شما باید برین از سفارت لائوس تو بانکوک یا کوآلالامپور ویزا بگیرین.
تجربه من اینجور بود که رفتم سفارت لائوس توی KL. یه سفارت خلوت و سوت و کور توی یه خیابون فرعی خوشنشین. مدارک رو از قبل چک کرده بودم و همراهم داشتم. همه اون مدارک ثابت سفارتخونهها که تو اپیزود قبل توضیح دادیم. حالا هی من میگم برین اپیزود قبل رو گوش بدین و هی مقاومت کنین.
پرینت پرواز رفت و برگشت. ووچرهتل، برنامه سفر، تمکن مالی و عکس و این جور چیزا. یه فرم همونجا پر میکنین و پروسه ویزا شروع میشه. تو حالت عادی ویزاشون دو روز کاری طول میکشه و روز سوم بهتون ویزا رو میدن. پس بهتر که اگه رسیدین به بانکوک یا کوآلالامپور همون اول برین اقدام کنین. ویزای عادی 50 دلاره که خدایش خیلی گرونه. اما یه ویزای فوری داره که از اونم گرونتره. 75 دلار میدی و همون روز عصر ویزا رو بهت میدن.
موسیقی
راههای دسترسی به لائوس
کیمیا: برای دسترسی به لائوس راههای مختلفی وجود داره. یکی از این راهها پرواز به کوآلالامپور یا بانکوک و از اونجا پرواز به وینتیان پایتخت این کشوره. اما اگه اهل ماجراجویی هستین و راه مستقیم به دلتون نمیشینه، راههای جذابتری هم وجود داره. یکی از اونها قطاریه که از بانکوک حدودا 10 ساعته میره تا شهر نونخای تایلند.
به نظرم قطار سواری تایلند از تجربههایی که نباید از دست بدین. قطارها عموما کوپه ندارن و تختها دو طرف راهروئه. سر یه ساعتی یه نفر که مسئول واگنه، وارد میشه و همه از رو تختها میپرن پایین و میفهمن که وقت خوابه. اون خانم یا آقا هم با ملافههای سفیدی که داره تخت همه رو خودش درست میکنه و میره بعدم همه پردههایی که کنار تختشونه رو میکشن و میخوابن.
اولین باری که تو تایلند سوار قطار شدیم قیافههامون دیدنی بود. ساعت 8 چراغها خاموش شد همه خوابیده بودن و ما سرگردون مونده بودیم که خوب حالا ما باید چیکار کنیم؟
موسیقی
کیمیا: وقتی رسیدین ایستگاه راهآهن نونخای، کافیه خودتون رو برسونین به گذرگاه مرزی و از اونجا مهر خروج از تایلند رو براتون میزنن و بعد از اون با عبور از روی یه پل وارد لائوس و شهر پایتخت یعنی وینتیان میشین. همین مسیر رو از بانکوک با اتوبوسهای تختخواب دار هم میتونین برین. منظورم از اتوبوس تختخواب دار، اتویوس VIP خودمون نیستها. واقعا منظورم تختخوابه. اتوبوس دو طبقه تختدار که البته دستشویی هم داره.
موسیقی
تجربه مهسا عزیزی در سفر به لائوس
کیمیا: از مهسا یا همون مونسای توی اینستاگرام که جهانگرد و راهنمای گردشگریه خواستم بیشتر از تجربههای لائوس گردیش برامون بگه. مهسا مسیر سفرش رو از شهر چیانگ رای توی شمال تایلند شروع کرده و از اونجا وارد شهر هوراسای شده اگه از رو نقشه نگاه کنین میبینین که این شهر مرزی دقیقا کنار چیانگرایه.
مونسا: من بعد از اینکه شمال تا جنوب تایلند رو گشتم وارد شهر چیانگرای شدم. از اونجا تصمیم داشتم که برم مرز لائوس. مقصودم هم این بود که لائوس رو بگردم و از جنوبش وارد کامبوج شم و از اونجا برگردم ایران. ویزای هر دوتا کشور رو هم از قبل تو بانکوک گرفته بودم.
اتوبوسسواری در سفر به لائوس
خاطرهای که از اتوبوس سواری به سمت مرز دارم، اینه که اولش اتوبوس پر پر بود و لب به لب آدم نشسته بود. آقای راننده یه چندباری نگه داشت و یه سری مسافر پیاده شدن. ولی یک بار هم توقف کامل برای دستشویی رفتن و یا خرید نداشت. منم که داشت بهم فشار میومد، چندباری با ایما و اشاره ازش خواستم که نگه داره ولی خوب گوششون بدهکار نبود. تا اینکه بالاخره یه خانمی دست من رو گرفت و برد ته اتوبوس و تازه اونجا بود که تازه متوجه شدم اتوبوس دستشویی داره و واقعا چهرهام اون لحظه دیدنی بود.
تجربه گذشتن از مرز برای سفر به لائوس
گذشتن از مرز لائوس خیلی ساده بود. سیمکارتی که تو تایلند خریده بودم شمارهش تو لائوس هم کار میکرد؛ و پول تایلند هم تو لائوس قابل خرج کردن بود. برای همین اولش اصلا احساس نکردم که وارد یه کشور جدید شدم. مردم هم همونقدر ساده و خوشبرخورد بودن و اون لبخند معروف تایلند تو شمال لائوس هم دیده میشد. تا اینکه تو اولین وعده غذایی دیدم که بشقاب غذا یه خورده حجمش بیشتر شده ولی خوب همه چیز هم از تایلند گرونتر بود.
موسیقی
مونسا: برای رفتن از شهر مرزی هوآسای به مقصد بعدیم لانگ پروبانگ ، دو راه داشتم. یکی اینکه با اتوبوس برم یا اینکه با قایقهای مسافربری رود مِکونگ رو برم پایین تا به لانگ پروبانگ برسم. مسیر دوم کمی طولانیتر بود. باید دو روز تو یه قایق چوبی با بیست، سی مسافر دیگه میگذروندم و شب رو هم تو یکی از روستاهای کنار آب سر میکردم.
این مسیر انتخاب اکثر بکپکرهاییه که به شمال لائوس میان. و قایقسواری روی مکونگ یکی از جاذبههای گردشگری توی لائوسه. مکونگ از هیمالیا سرچشمه میگیره و یکی از مهمترین رودهای آسیاست. علاوه بر لائوس توی چین، میانمار تایلند، و ویتنام هم جاریه.
قایقهای کندرو Slow Boat در سفر به لائوس
صبح روزی که قرار بود سوار قایق شم، کمی زودتر رسیدم کنار رودخونه، یه بلیط Slow Boat گرفتم و تا قایق راه بیفته هنوز یه چند ساعتی زمان داشتم. برای همین کولهم رو گذاشتم روی یکی از صندلیهای توی قایق و رفتم اطراف که یه چرخی بزنم و یه چیزی بخرم. وقتی برگشتم دیدم بله جا هست و بچه نیست. قایق داره وسط آب میره و کولهام هم باهاش رفته.
کلی جیغ زدم و دست تکون دادم و داد و هوار کردم که ای وای نگه دارین و من جا موندم. دیگه جوری شده بود که میخواستم شناکنون به قایق برسم. تا اینکه یکی از محلیها قایق موتوریش رو روشن کرد و من رو رسوند به Slow Boat. فقط اون لحظه رو تصور کنین که با کمک بقیه وارد قایق میشم و تا پامو توی قایق میذارم همه مسافرها شروع میکنن به دست زدن.
مهسا: اون دو روزی که تو قایق سر کردم یکی از خاصترین تجربههای من تا همین امروز بوده. اینکه وقتی وارد قایق میشی، اولش کسی رو نمیشناسی. بعد کم کم با بقیه همصحبت میشی و دوست پیدا میکنی. به داستان سفر و تجربیاتشون گوش میدی. از خودت یا کشورت براشون میگی. و کنار لذت بردن و تماشای مناظر کناررودخونه یه صمیمیتی با آدمهای توی قایق ایجاد میشه که شاید کمتر جایی موقعیتش پیش بیاد.
حال و هوای قایقهای کندرو در سفر به لائوس
من چون دیر به قایق رسیده بودم صندلی برای نشستن نداشتم. قایق هم عملا یه قسمت برای توریستهایی داشت که بلیط خریده بودن رو صندلیها مینشستن. یه قسمت هم که جلوی قایق بود متعلق به محلیهایی بود که بین راه سوار میشدن. من رفتم و پیش اونها نشستم.
و یکی از شیرینترین خاطراتی که از این سفر دارم این بود که روز اول سر ناهار گشنهم شده بود و میخواستم از بوفه ته قایق خوراکی چیزی بخرم. ولی خوب چندتا خانم و آقای لائوسی که غذاشون شامل برنج کریسپی و کمی ماهی و سبزیجات بود رو آوردن وسط و از منم دعوت کردن که بیام ناهار رو باهاشون باشم. باید بگم که اون دو روز قایق سواری و معاشرت با آدمها و تحمل گرما و هیاهوی توی قایق، کاملا آمادهت میکنه که وارد لانگ پروبانگ بشی.
موسیقی
لانگ پروبانگ ، شهر طبیعتگردی در سفر به لائوس
مهسا: لانگ پروبانگ یکی از مهمترین شهرهای لائوسه. که قبلا هم پایتخت حکومت سلطنتی توی این کشور بوده و پر از معبد و کاخهای طلایی رنگ. چیزی که تو بافت تاریخی بیشترین توجه رو به خودش جلب میکنه، مانکها یا همون راهبهای بودایی هستن. که با ردای نارنجی و سرهای تراشیدهشون همه جای شهر دیده میشن. مخصوصا اگه سحرخیز باشی و صبحزود بیرون بری دسته دسته مانگهای جوونی رو میبینی که از مغازهها و کسبه اعانه و غذا جمع میکنن. و خوب این کار کاملا اونجا عادیه و اونجا پذیرفته شده است.
زندگی شبانه و خوراکگردی در لانگ پروبانگ لائوس
جاذبه دیگه این شهر بازارهای شبشه. هر روز عصر خیابون اصلی رو میبندن و یه سری فروشنده که اغلبشون هم خانم هستن، میان و چادرهای آبی و قرمزی رو به پا میکنن و یه بازار محلی که همه جور جنسی توش پیدا میشه به راه میاندازن. لابه لای این بازار شبها هم یه سری کوچههای فرعی پیدا میشه که پر از غذاهای خیابونی که یه جورایی سلف سرویسه و با مبلغ ناچیزی میشه از هر غذایی هر چقدر که میخوای توی بشقابت رو پر بکنی.
من از روز اول برای گشتن توی شهر دوچرخه کرایه کردم و میتونم بگم علاوه بر دیدن آبشارهای فیروزهای رنگ اطراف شهر، قشنگترین تصویری که از تماشای این شهر دارم، تماشای پسر بچههایی بود که از روی پل چوبی توی آب شیرجه میزدن. و چون خودمم خیلی آب دوست دارم دیدم با اینکه توی این کشور دریا نداره ولی چقدر مردمش با این رودخونه عجین هستن و مکونگ چه نقشی رو توی زندگیشون ایفا میکنه.
اتوبوسهای شبرو یا Sleeping Bus در لائوس
دومین وسیله نقلیهای که من رو تو این کشور غافلگیر کرد اسلیپینگباس Sleeping Bus بود. یه بلیط اتوبوس گرفتم که شبونه برم وینتیان. و وقتی رسیدم ترمینال، با یه اتوبوس دو طبقه مواجه شدم که به جای صندلی دو ردیف تخت کنار هم داشت. من چون با خوابیدن توی اتوبوس مشکلی ندارم کل شب رو راحت خوابیدم. ولی یادمه نفر کناری که قدش کمی بلندتر از فضای 170سانتیمتری تخت بود کل شب رو معذب بود و تا صبح پاش تو راهرو ولو بود.
وین تیان، پایتخت لائوس
پایتخت لائوس وینتیان مثل اکثر پایتختهای جهان محل کسب و کار و پر از هیاهو و صدای بوق و ماشین و دوده. ولی میتونم بگم از تمام پایتختهایی که من تا به حال دیدم آرومتر و ساکتتره. اکثر مسافرها این شهر رو برای موندن انتخاب نمیکنن. به خاطر همین اکثر آژانسهای مسافرتیش یه جایی برای نگهداری از کوله و یه دوش آبگرم برای شستشو داره.
وقتی مسافرها میرسن وسایلشون رو میذارن اونجا و میرن یه گشتی توی شهر میزنن تا دوباره شب بیان و دوباره با یه اسلیپینگباس دیگه برن سمت جنوب کشور. منم همین کار رو کردم تو اون چند ساعتی که زمان داشتم رفتم وسایلم رو گذاشتم و تو شهر گشت زدم و چیزی که برام جالب بود، فضای مدرن و تازه ساخت شهر کنار بافت سنتی و تاریخیش بود. یه سر هم به پارک بودا پارک زدم. جایی که پر بود از مجسمههای عجیب غریب و نمادهایی از بودا.
موسیقی
آیا از مرز زمینی کامبوج میتوان به این کشور وارد شد؟
مهسا: تلخترین تجربهای که تو لائوس داشتم این بود که با همسفرهایی که پیدا کرده بودم همگی راهی مرز زمینی کامبوج شدیم و تو صف چک پاسپورت یکی یکی رد شدن ولی وقتی نوبت به من رسید گفتن که ایرانیها نمیتونن از طریق مرز زمینی وارد کامبوج شن.
با اینکه ویزا داشتم هرچی از جانب من و دیگر مسافرها اصرار از اونها انکار و من با چشم گریون از مرز برگشتم شهر. و مجبور شدم بلیط برگشتم به ایران که از کامبوج بود رو کنسل کنم و یه جوری از لائوس برگردم به ایران.
موسیقی
کیمیا: یه جمعبندی بخوام بکنم لائوس هم مثل تایلند از مقاصد جذاب برای بکپکرهاست. اما خوب گرونتر و زیرساختهای بسیار ضعیفتری داره. برای یه مسیر کوتاه گاهی باید ساعتها توی راه باشی.
موسیقی
چطور به کامبوج سفر کنیم؟ راه و چاه سفر به کامبوج
کیمیا: بریم سراغ مقصد بعدی یعنی کامبوج. همونطور که مهسا گفت، متاسفانه چند وقتیه که نمیشه از طریق مرز زمینی وارد کامبوج شد. البته از چند سال پیش یه سری سختگیریها شروع شده بود. پس از اونجایی که کامبوج هم تو ایران سفارت نداره، برای ورود پیشنهاد اینه که از یکی از شهرهای بانکوک یا کوالالامپور اقدام کنین. و یا آنلاین درخواست کنین و ویزاتون رو به مبلغ36 دلار بگیرین.
موسیقی
نسل کشی در کامبوج، خمرهای سرخ
کیمیا: قبل اینکه بریم سراغ روایت سفر به کامبوج، فکر کردم بد نیست اینجا در مورد نسل کشی که تو کامبوج اتفاق افتاده صحبت کنیم. و حالا که داریم برنامه سفر به این کشور رو میچینیم، یه کم در مورد پیشینه تاریخی عجیبش اطلاعات داشته باشیم. چون قطعا این اتفاق تاثیر بسیار زیادی رو مردم این کشور گذاشته.
بین سالهای 1975تا 1979 در حدود 1.5تا3 میلیون کامبوجی طی نسلکشی که تو این کشور اتفاق میافته از بین میرن. تقریبا 21%جمعیت کامبوج. برای اینکه بیشتر عددی رو که گفتم درک کنین، تعداد کل کشتههای دو طرف توی جنگ ایران و عراق در حدود 450هزار نفره. این عدد رو گفتم تا مقایسه کنین که بعد 40 سال هنوز تاثیر این جنگ تو کشور ما انقدر پررنگه، ببینین چه بلایی سر کامبوجیها اومده.
جنایات خمرهای سرخ در کامبوج
حالا داستان چی بوده؟ سال 75 کامبوج درگیر جنگهای داخلی بوده و همه مردم میریزن تو خیابون و با خوشحالی حکومت رو میدن دست گروه خِمِرهای سرخ که از گروههای حزب کمونیست کامبوج براومده بودن. این گروه حکومت دموکراتیک کامبوج رو تاسیس میکنه و تغییر شدیدی تو زندگی کامبوجیها به وجود میاره.
از تغییراتی که به وجود آوردن اینکه همه داراییهای شخصی آدمها رو مصادره میکنن. به کل پول رو حذف میکنن و روابط خانوادگی رو هم ممنوع اعلام میکنن. در واقع نکته اصلی این بوده که تمام وابستگیهای فرد به گذشتهش باید حدف میشده. میریختن تو خونه آدمها و به زور اونهارو با خودشون میبردن و مردم بیچاره حتی حق نداشتن که یه عکس یادگاری با خودشون ببرن.
همه رو مجبور میکردن که توی شرایط بسیار سختی روی زمینهای کشاورزی کار کنن. محصول اصلی برنج بوده. خمرها معتقد بودن شهرنشینها راحت طالبن و چیزی از زحمتهای روستاییها نمیدونن. پس باید زحمت بکشن و حالا یا این حجم کار رو تاب میآرن و میتونن محصول تولید کنن یا میمیرن و تبدیل به کود میشن. کلا هم به هر بهونهای دنبال شکنجه آدمها یا کشتنشون تو گورهای دستهجمعی بودن.
موسیقی
گردشگری سیاه در سفر به کامبوج
کیمیا: دیگه این قصه تلخ رو بیشتر ادامه نمیدم. اما اون قسمتیش که به گردشگری مربوطه اینه که میدانهای کشتار یا مدرسهای که تبدیل به شکنجهگاه شده بوده در حال حاضر تبدیل به مکان توریستی شدن. توی موزه نسل کشی در واقع همون زندانیه که گفتم، میتونین با قصه کامل قربانیها آشنا بشین. عکسهاشون رو ببینین و از سرنوشتشون مطلع بشین.
البته سرنوشت اغلبشون که مرگ بوده. توی این زندان در حدود 12200نفر زندانی بودن که در نهایت روزی که به کمک نیروهای ویتنام حکومت خمرهای سرخ سرنگون میشه تنها 7 نفر از این زندان زنده بیرون میان.
موسیقی
کیمیا: از معصومه که بلاگر و تو کامبوج سفر کرده خواستم برامون از تجربه سفرش تو این کشور بگه.
موسیقی
تجربه معصومه هاشمی از زندگی مردم بومی در سفر به کامبوج
معصومه: وارد فرودگاه پنومپن phnom penh یا نومپن پایتخت کامبوج که شدم اولین صحنهای که صاف نشست ته قلبم لبخندهای عمیق روی صورتهای مردم بود. یعنی از همون اول من حس کردم که خیلی خوش اومدم. من روی هم رفته پنج ماه کامبوج بودم و این لبخندها هیچ وقت برام تکراری نشدن.
از یه جایی به بعد هم دیگه من شبیه به اونها شده بودم. کامبوجیها آدمهای خوشرو و مودبیان. زندگیشون خیلی سر و صدا داره و خیلی شلوغه. ولی آدمهای آرومیان زیاد سخت نمیگیرن. استرس به خودشون راه نمیدن. من هنوزم که هنوزه نمیتونم تصور کنم چه جوری پدرها و پدربزرگهای همین اینایی که من دیدم حدود 40 سال پیش جنایتی به اون وحشتناکی رو رقم زده باشن.
ولی خوب از طرفی هم چون اهل ریسک نیستن یه ذره زندگیشون کم هیجانه. زیاد خودشون رو درگیر مشکلات بقیه نمیکنن ولی خوب قلبهای بزرگی دارن. من همیشه خیلی به راحتی باهاشون دوست شدم و بارها و بارها سر سفرههاشون نشستم و از معاشرت باهاشون لذت بردم.
جاذبههای دیدنی در سفر به کامبوج
اولین روزهای سفرم رو توی کلبه چوبی وسط یه جنگل نزدیک به پنومپن گذروندم. و بیشتر با جونورهای کامبوجی سر و کله زدم تا با آدمها. اما بعدا شهرها و روستاهای زیادی رو دیدم. معمولا گردشگرها برای دیدن انگکور وات Angkor Wat به کامبوج سفر میکنن که نزدیک شهر سیم ریپه (siem reap).
دیگه اون نزدیکیها روستای شناور هم هست. توی پایتخت هم موزه نسل کشی و زمینهای اطراف شهر که محل کشتارهای جمعی و دفن قربانیها بوده رو میشه دید. شهر بعدی باتمبنگ Battambang که به خاطر غار خفاش و قطارهای بامبویی بامزهاش خیلی جذابه. من به جز همه اینها شهرهای کپ Kep و کمپوت Kampot و سیهانوکویل Sihanoukville و جزایر خرگوش و کُرونگ Koh Rong و کُرونگ سانلوم Koh Rong Sanloem رو هم دیدم.
که اینها تو خلیج تایلندن. شهر مورد علاقه من کمپوته. هم کوههای سبز پشمالو داره، هم یه رودخونه وسط شهر داره، هم مزارع فلفل و نمک و شالیزار. من به جز همه اینها، حدود دو ماه هم تو یه روستا کار داوطلبانه میکردم. و یه عالمه بچه کامبوجی دارم. بهشون زبان یاد میدادم با همدیگه بازی میکردیم و حتی گاهی حمومشون میکردم.
موسیقی
انواع حمل و نقل در سفر به کامبوج
معصومه: برای رفت و آمد داخل شهری میشه از توکتوک استفاده کرد. از همین موتورهای سه چرخه. که اپلیکیشن هم دارن Grab و Passapp. پنومپن مسیر اتوبوس شهری به نسبت خوبی داره. و بین شهرها هم میشه با اتوبوس و قطار و ون و هواپیما رفت. گرچه جادههاش زیاد کیفیت خوبی ندارن و مثلا یه مسیر 400 کیلومتری حدود 7ساعت طول میکشه. قیمت بلیط اتوبوس درجه یکش هم حدود 15دلاره.
توی کامبوج من اولین اتوبوس تختی عمرم رو سوار شدم که خیلی دوستش داشتم. برای رفتن به جزیرهها هم میشه از قایقهای معمولی و تندرو استفاده کرد. من البته یه مسیرهایی رو هیچهایک کردم که هم امن بود و هم خیلی راحت بود.
مردم کامبوج چطور مردمانیاند؟
کامبوجیها سحرخیزن و روزشون بین ساعت 5 تا6 صبح شروع میکنن. البته برای کسایی که شبگردی دوست دارن گزینههایی هست به خصوص در شهرهای بزرگ. خیابونها همیشه پر ترافیکه. پر از موتور و توکتوک و ماشینهای شاسی بلند. وضعیت آلودگیهای هوا هم خیلی بده.
خوراکگردی در سفر به کامبوج
غذای خیابونی خیلی نقش پررنگی توی زندگیشون داره. و هر جایی که نگاه کنین پر از غرفه غذاییه. هر جا هم فکرشو بکنین اینها میتونن بشینن و غذا بخورن. وقتی تو خیابونها دارین راه میرین یه جاهایی بوی خوب میاد یه جاهایی بوی بد میاد. با بوی بدش کاری ندارم ولی بوهای خوبش میتونه مثلا بوی لمون گرس باشه. یا علف لیمو که من خیلی دوستش دارم. یا بوی گل درخت معبد که یه گل شبیه وانیله ولی بزرگتر. و یه بوی خیلی لطیف عمیق و روح نوازی داره.
کامبوجیها آدمهای مذهبی هستن. به شدت برای راهبهاشون احترام قائلن. هر روز صبح هم راهبها با ظرفاشون میرن دم مغازهها یا خونههای مردم براشون دعا میخونن و مردم هم به اونها پول و غذا میدن.
بازارهای توی کامبوج همیشه پرهیاهواند. به خصوص بازارهای اصلیشون توی شهرها و قیمتهای خیلی خوبی دارن به نسبت به سوپرمارکتها. منتهی چون یه ذره بوی انواع گوشت و اینها هست و همینطور خیلی شلوغه ممکنه برای همه خوشایند نباشه.
در سفر به لائوس غذای خیابونی بخوریم یا نه؟
بیشتر غذاهای خیابونی اونجا گوشتیه و این اوایلش برای من مشکل بزرگی بودش چون که من گوشت و مرغ نمیخورم. منتهی بعدا هر چقدر که بیشتر موندم به خصوص اون دو ماهی که توی روستا کار داوطلبانه میکردم، با غذاهای گیاهی بیشتری آشنا شدم. غذای مورد علاقه من تو کامبوج اسمش آموکه.
آموک میتونه انواع مختلفی داشته باشه مرغ، ماهی، میگو و گوشت. که من عاشق آموک ماهیام. فیلههای ماهی رو تو شیرنارگیل و ادویههای مخصوص لمونگلس میپزن و یه طعم واقعن بهشتی پیدا میکنه.
من اونجا برای اولین بار چندتا چیز رو امتحان کردم مثلا مورنینگ گلوری که اسفناج آبیه. این یه نوع سبزیه که سرخش میکنن و با ادویه خیلی تند و ترش سروش میشه. وافل نارگیل خوردم که خیلی دوست داشتم. صدف خام خوردم. اختاپوس خوردم و همینجور حشرات سرخشده.
توی بازارها هر غذایی رو که فکرشو بکنین پیدا میشه. از مورچه گرفته تا مار و سگ متاسفانه. یکی از چیزایی که من دوست ندارم. در واقع هر جنبندهای که شما فکرش رو بکنین اینها میتونن بخورن.
موسیقی
بازدید از انگکور وات در سفر به کامبوج
معصومه: یکی از قشنگترین خاطرات من در کامبوج، وقتی بود که برای اولین بار انگکور وات رو دیدم. انگکور وات یعنی شهر یا پایتخت معابد و قرن 12میلادی ساخته شده. انقدر اونجا پر معبده، بزرگترین مجموعه عبادتگاهی دنیاست. که بلیطهای یه روزه، سه روزه و هفت روزه داره.
من بلیط یه روزه رو گرفتم که قیمتش 37دلاره. و برخلاف همه که با وسیله نقیله میرن اونجا رو میگردن، چون محوطه بزرگه. من ترجیح دادم که پیاده برم برگردم. و خیلی برام قشنگ بود. از روز قبل آب و غذا و میوه و اینجور چیزا برای خودم حاضر کردم. از 4.5صبح رفتم اونجا، شروع کردم طلوع رو اول دیدم، بعد کمکم پیاده راه رفتم. رفتم معابد مختلف رو دیدم و واقعا ذوق داشتم از دور مثلا تو جاده جنگلیش راه میرفتم میمونها رو میدیدم.
بعد میرسیدم به معابد اونجاها رو میگشتم و یه فضای شبیه به بازی Prince of Persia تو سیستم عامل داس رو داشت برام و خیلی من از بچگی این بازی رو دوست داشتم و برای همین خیلی خوب توی ذهنم مونده. آخرشم که نشستم غروب رو با یه منظره دریاچه و گلهای نیلوفرهای آبی و صدای یه راهب که آواز میخوند اونجا، گوش دادم.
مهربانی مردم در سفر به کامبوج
بعد شروع کردم به راه رفتن به سمت شهر و یه موتور کنار من وایساد. یه دختر مثلا 18،19 ساله بود. به من گفت که داشته میرفته از مدرسه به خونه که خواهرش بهش زنگ زده و گفته یه دختر دیده سر راه که داره پیاده میره سمت شهر. این هم به خاطر من برگشته بود که من رو برسونه به شهر. انقدر برای من این خاطره قشنگه که هر وقت فکرم میره سمتش دوباره لبخند میزنم.
بعد به من گفتش که تازه پدر و مادرش رو از دست داده و یه ذره غمگین بود و خوب خیلی آروم بود و خیلی دلنشین بود و به من گفت که مامانم همیشه به من گفته که به آدمها خوبی بکنم و باهاشون مهربون باشم و به خاطر همین من اومدم که الان به تو کمک کنم.
موسیقی
چطور به ویتنام سفر کنیم؟ راه و چاه سفر به ویتنام
سالار: از همون موقع که تصمیم گرفتیم این اپیزود رو بسازیم میدونستیم که قراره ویتنام رو بذاریم واسه اون آخر که به یاد موندنیتر باشه. کشور عجیبغریب که سالهاست من رو صدا میکنه اما نمیدونم چرا هر بار به یه دلیلی نمیتونم برم ببینمش.
ویتنام از اون کشورهایی که هر کس ازش برمیگرده عاشق و شیفتهاش میشه. اصلا دلیل شور و شوق زیاد من به این کشور هم همینه. وقتی میشینی پای صحبت کسایی که از ویتنام حرف میزنن، قشنگ میشه برق شوق رو تو چشماشون ببینی.
ویتنام سرزمین زجر کشیدهایه. در تمام طول تاریخ هر کی دستش اومده یه دستبردی بهش زده و تلاش کرده اون دلتای حاصلخیز رود سرخ رو تصاحب کنه. تاریخ ویتنام خیلی پر فراز و نشیبه. اما اگه راهی این کشور بشیم احتمالا اتفاقات این 150 سال اخیره که برامون مهمتره. از استعمار فرانسه بگیر تا اشغالش توسط ژاپن تو جنگ جهانی دوم. بعدشم حرکتهای استقلال طلبانهای که سردمدارشون همون هوشیمین معروفه.
موسیقی
جنگ با آمریکا، بازدید از تاریخ معاصر در سفر به ویتنام
سالار: اما مطمئنم بیشترین دلیلی که ما به خاطرش اسم ویتنام رو شنیدیم جنگ بوده. جنگی که طبق معمول آمریکاییها توش نقش داشتن. البته که تبدیل به جهنمشون هم شد. بعد از جنگ جهانی و در ادامه چندین و چند اتفاق ویتنام به دوتا کشور جنوبی و شمالی تقسیم میشه. کشور شمالی تحت آموزههای کمونسیم و کشور جنوبی تحت حمایت آمریکا.
خیلی طول نکشید که این دو تا منطقه به حمایتها ابرقدرتهای اون منطقه وارد جنگ شدن. از طرفی شوروی با حمایتهاش از ویتنام شمالی و از طرفی هم آمریکا که مدعی شده بود که ویتنام شمالی به ناوهاش حمله کرده. همون داستان تهوع آور تکراری جنگ سرد که یه سری سیاستمدار جون سربازهای خودشون و مردم کشورهای دیگه رو میگرفتن تا لجبازیهای بچهگونشون رو ارضا کنن.
موسیقی
سالار: آمریکا تو سال 1973 به طور رسمی از جنگ خارج شد. و چند سال بعد ویتنام دوباره یکپارچه شد. یه سرزمین زیبا که پر از آثار بمب و مینهای بیشمار آمریکاییها بود. البته بیشمار که نه. دقیقا 7.5میلیون تن بمب. یعنی آدم واقعا باورش نمیشه. 7.5میلیون تن بمب ریختن سر این کشورها.
موسیقی
رشد گردشگری در ویتنام بعد از جنگ
سالار: اما بعد از جنگ، مردم کشور بیکار نشستن و شروع کردن به ساختن کشورشون. الان که با هم صحبت میکنیم ویتنام یکی از موفقترین کشورهای منطقه از لحاظ رشد اقتصادی حداقل تو زمینه توریسمه. ویتنامیها تونستن با یه برنامه حساب شده و درست میزان توریسم ورودیشون رو از عدد یک میلیون نفر تو سال 1995برسونن به 18 میلیون نفر.
الان حول و حوش 7.5 درصدGDPکشور از توریسم میاد. حالا میتنام به جایی رسیده که مردم همون کشوری که سالها درگیر جنگ باهاش بودن میان توی موزههای جنگ و تونلهایی که ویتکونگها که برای جابهجایی و کمین توی جنگ استفاده میکردن عکس یادگاری میگیرن.
موسیقی
قبل از سفر به ویتنام با ویژگیهای جغرافیایی این کشور آشنا شوید.
سالار: ویتنام یه کشور کشیده است. از شمال تا جنوبش حدود 1600کیلومتره. البته که فکر نکنی که رکورد دارهها! همچنان شیلی با 4هزار کیلومتر تو این زمینه واقعا بی رقیبه. خلاصه که این طول زیاد کشور باعث شده که کلی اقلیم مختلف رو بتونین از شمال تا جنوبش ببینین.
از سرزمینهای مرتفع دلتای رود سرخ تو شمال تا کوهستانهای مرکزیش و سرزمینهای استوایی و گرم جنوبیش تو دلتای رود مکونگ. ویتنام واسه هر ذائقهای از توریستها جاذبههای خودش رو داره. واسه تاریخ دوستها پر از معبد و کاخهای قدیمیه. برای توریستهای لاکچری هم پر از کروزهای شیک و گرون.
موسیقی
جاذبههای گردشگری معروف ویتنام
سالار: اما شاید به طور قطع بشه گفت ویتنام بهشت طبیعتگردها و بکپکرهاست. از بزرگترین غار دنیا بگیر تا کلی آبشار و مسیر کوهستان و سواحل صخرهای و شنی عجیب غریب. واسه شکمپرستهایی مثل من هم پر از غذاهای پر طعم و جذاب که خوب صحبت ازشون در این مقال نمیگنجه.
این همه حرف زدم تا یه مقدمهای باشه واسه اینکه بیشتر بتونیم با حال و هوا و فضای ویتنام آشنا بشیم. همون اولی که داشتیم با کیمیا تصمیم میگرفتیم که برای معرفی کشورهای مختلف از کیا دعوت کنیم، جفتمون همزمان و بدون شک گفتیم مهسا.
مهسا نعمت رو قبلا در اپیزود زنان باهاش آشنا شدین که خوب اگر که نشنیدین خسرا دنیا و الآخره. و باید بالافاصله بعد از این اپیزوده برین و گوشش کنین. اما دلیل این انتخاب این بود که مهسا آنچنان از ویتنام صحبت میکنه که امکان نداره پای صحبتهاش بشینی و دلت برای این کشور پر نکشه. روایت داریم که ویتنام رو جلوی سفیرش اونچنان توصیف کرده که خود سفیر هم باورش نشده.
موسیقی
تجربه مهسا نعمت از سفر به ویتنام
مهسا: سلام به کیمیا و سالار عزیز و همه کسایی که دارن رادیو جولون رو گوش میدن. خیلی خوشحالم که دوباره توی برنامه شما هستم. و همچنین خیلی خوشحالم که قراره براتون از ویتنام بگم. کشور مورد علاقه من.
راستش اگر بخوام بگم که چی شد و ویتنام یکی از مقاصد سفر من شد. باید بگم که من برای تولدم میخواستم پلن سفر بچینم و چون تولد من توی بهمن ماهه، داشتم دنبال جاهایی میگشتم که تو اون فصل یعنی تو اون بازه زمانی جاهایی باشن که خیلی از لحاظ آب و هوایی سرد نباشن برای همین طبعا باید میرفتم جنوب شرق آسیا که هم از نظر آب و هوایی اوکی بودن. هم حالا به نسبت به جاهای دیگه خیلی گرون نبودن.
یکی از اصلیترین مقاصد میشد ویتنام که خوب خوشحالم که انتخابش کردم. و خوشحالم که جور شد برم. ولی یکی دیگه از دلایلش این بود که قبلتر از من منصور ضابطیان به این کشور سفر کرده بود و خوب خیلی چیزهای شیرینی تعریف میکرد. وقتی توی اینستاگرام سفرنامهاش رو دنبال میکردم خیلی دوست داشتم که خودم همون تجریه رو داشته باشم.و تقریبا این دوتا مساله مهمترین مسائلی شد که من ویتنام رو بیارم تو کار.
ورود به ویتنام
ورود من به کشور ویتنام از مرز هوایی شهر دانانگ بود. شهر دانانگ راستش خیلی مقصد اول مناسبی برای سفر به ویتنام نیست. و دلیل اونم اینکه که کشور ویتنام روی نقشه یه کشور باریک و بلنده. و دانانگ دقیقا در وسط این کشور قرار داره. برای همین بهترین کار اینه که شما از شمال ورود کنین و شمال به جنوب رو سفر کنین و از جنوب خارج بشین.
یا بالعکس از جنوب وارد بشین و از جنوب به شمال رو سفر کنین و از شمال خارج بشین. ولی خوب من به دلایل و شرایط خاصی که داشتم؛ باید که از دانانگ وارد میشدم. که این یه مقدار سفر من رو سخت کرد. به خاطر اینکه من از اون وسط داخل شدم بعد از دانانگ یه پرواز گرفتم رفتم هانوی و از هانوی دوباره اومدم پایین.
موسیقی
در سفر به ویتنام آماده بارانهای سیلآسا باشید
مهسا: همه ویتنام رو به بارون میشناسن و اولین مواجه من با ویتنام هم دقیقا بارون بود. وقتی که من از فرودگاه شهر دانانگ زدم بیرون، شروع کرد به بارون باریدن و اتفاق جالب سفر من این بود که توی اون 15،16 روزی که من توی ویتنام بودم اتفاقا فقط همون دو روزی که تو دانانگ بودم بارون بارید.
واقعا بعدش دیگه کل دو هفته بعد اصلا بارون نیومد ولی برای من جالب بود که ورودم دقیقا با بارون بود و یادمه اونقدر یه لحظه شدید شد که من زیر همون سقفهای فرودگاه رفتم نشستم و یه سیمکارتم خریده بودم بعد نشسته بودم و هی نگاه میکردم که خودم رو چه جوری برسونم به وسط شهر ولی جرات نمیکردم از این زیره سقفه برم بیرون.
فکر کنم چیزی حدود 45 دقیقه همینطور نشستم و شروع کردم به خبر دادن به خانواده که خوب آره من رسیدم و من پیاده شدم و اینا. ولی همینطور داشتم نگاه میکردم که خوب حداقل یه دقیقه این بارون رو کم کن که من بتونم بیام از زیر این سقف بیرون. آره از قشنگیاش واقعا آب و هوای عجیب و غریبشه.
در سفر به ویتنام انتظار چه برخوردی از مردم داشته باشیم؟
سفر من به ویتنام، تایلند و مالزی، اولین بار من بود که داشتم میرفتم سمت آسیای شرقی. و به طبع اولین باری بود که اصلا با مردمان اون منطقه اصلا مواجه میشدم. اگر بخوام خیلی صادقانه بگم. راستش دو روز اول من هیچ ارتباطی باهاشون نگرفتم. یعنی خیلی هم اصلا تو ذوقم خورده بود. به خاطر اینکه دو روز اول خوب میگم همهاش بارون بود. من بیشتر توی هاستلم بودم نمیومدم بیرون. اگه میومدم بیرون میرفتم خیلی سریع یه چیزی میخوردم و خوب سریع برمیگشتم.و خیلی اون ارتباطی رو که باید اصلا با مردمانش نگرفتم.
ولی خیلی سریع و بعد از دو روز پرواز کردم و رفتم به هانوی و همه چیز عوض شد. اونجا بود که فهمیدم اتفاقا خیلی هم مردمان باحالی بودن و خیلی ساده و دیدین اصطلاحا ما میگیم خیلیcool بودن. خیلی مردمان کولی بودن و حتی یه بارم مثال زدم. اتفاقا جلوی خود آقای سفیر ویتنام مثال زدم. گفتم که من بهشون میگم خیلی شیرازی بودن. ویتنامیها خیلی شیرازیاند. کلا هر اتفاقی میافتاد میخندیدن. خیلی همچین “عاموو ولووم کن حالا طووریش نیست” بود، کلا اساس زندگیشون.
موسیقی
سفر به ویتنام هر لحظه میتونه شما رو سوپرایز کنه
مهسا: سفر به ویتنام هر لحظه میتونه شما رو سوپرایز کنه. این فکر میکنم خیلی توضیح کامل و جامعی در مورد حال و هوای سفر به ویتنام محسوب میشه. به خاطر اینکه شما هر لحظه است که یک چیزه تازه، عجیب و متفاوت با اون چیزهایی که همیشه میدیدین رو میبینین.
مثلا اگه بخوام براتون بگم هانوی شهریه که بسیار شلوغه. بسیار کثیفه. آلودگی هواش وحشتناکه. حالا یه چیز جالب براتون تعریف کنم. من دو روز اول که هانوی بودم فکر میکردم مه گرفته همهجا رو. و خوب نفس عیق میکشیدم و هی با همسفرم میگفتم سارا ببین چه مهه همهجا ، چقدر هوا عجیبه و اینها. بعد از دو روز، روز سوم اینا بود که فهمیدم که این مه نیست و آلودگی هواست. میدونستم اون سمتها آلودگی هوا هست ولی نه اونقدر که دیگه جلو روت نتونی ببینی.
هانوی خیلی این مدلی بود برای من. خیلی شلوغ و برو و بیا و اینا. ولی شما با یه پرواز دو ساعته شما میرسین به شهری به اسم وونتای که مرز جنوبی ویتنام هست و انقدر خلوت، انقدر ساکت، انقدر همه چیز تمیز. تمیز منظورم تمیز چیزی نیستها. همه جا کثیفه اونجا. ولی سفید همه چیز بیریا. نمیدونم چطوری توصیفش بکنم.
بازدید از بازارهای شناور در سفر به ویتنام
شما هر لحظه اینجا سوپرایز میشین. میاین پایین کشور، حتی تمام غذاهاشون یهو فرق میکنه سبک غذاییشون. میرین تو یه شهرشون. میبینین تو قهوه براتون یه تخممرغ میاندازن، میدن دستت بخوری بعد یک جایی ما رفته بودیم یک شهری به اسم کانتای.
البته چندتا شهر هست توی ویتنام که بازارچههای رودخانهای دارن و خوب خیلی زیبا هستن برای دیدنش. ما خیلی سرچ کردیم و یک بازارچهای رو پیدا کردیم که خیلی معروف نباشه. چون دیدین که وقتی اینها معروف میشن دیگه میرن سمت توریستی شدن و میرن فقط به یه شکلی بشن که بشه فقط بشه یه عکس خوشگل ازشون گرفت و برای همین ما میخواستیم بریم یک جایی که خیلی بکر و استایل زندگی کردن مردم همونجاست رو ببینیم.
شهری به اسم کانتای رو پیدا کردیم و وقتی رفتیم به اونجا ساعت فکر میکنم تقریبا 5 صبح بود. ما بیدار شدیم و با یک خانم که خیلی مهربون بودن و تورلیدر ما بودن، ما رو بردن و یک قایقی گرفتن و زدیم به آب. اونجا بود که یکی از عجیبترین تجربههای اون سفر برای من بود. و میگم شما هر لحظه سوپرایز میشین.
این بود که شما ساعت 5 صبح شما فرض بکنین که آفتاب هنوز درنیومده بود و هوا کاملا تاریک بود. ولی یه عالمه آدم با سرحالی داشتن با هم حرف میزدن این به اون موز میفروخت و اون به این نارگیل میفروخت و اون از این ماهی میخرید و اون قدر زندگی در جریان بود که من اصلا تصورشم نمیکردم که همینجایی کشوری که یه کم بالاتر مثلا فقط شما موتور سیکلت میبینین. اصلا همش آلودگی هوائه.خیلی خیلی تجربههای عجیب غریبی اونجا میبینین که هر کدومش به نوعی شما رو واقعا شگفتزده میکنه.
موسیقی
خوراکگردی در سفر به ویتنام
مهسا: مهمترین و اصلیترین و معروفترین غذای ویتنام، غذایی هست به اسم فا، حالا تلفظشم یه مقدار سخته. Pho نوشته میشه ولی فا خونده میشه. آ هم نه. یه چیزی بین اٌ و آ. فا. آره ما کلی طول کشید تا فهمیدیم این رو باید چهطوری تلفظ بکنیم.
فا غذاییه که همیشه میخورن. یعنی صبحانه، ناهار، شام. هر موقع. پیشغذا، غذای اصلی، دسر. هر موقع شما میبینین که مردم اونجا دارن فا میخورن. ترکیبی هست از آب گوشت. یعنی اینها گوشت رو با آب میذارن میپزه با چند تا دونه پیاز. و اون آب که میشه تقریبا عصاره گوشت رو میگیرن. نودل برنجی توش میریزن و خوب دیگه فاهای مختلف داریم دیگه.
مثلا میتونه ورقههای گوشت توش باشه. پیاز جعفری باشه. ورق مرغ باشه. اصلا خیلی مدلهای مختلف درست میکنن که خیلی هم غذای خوشمزهایه. ما دیگه عادت کرده بودیم دیگه هر جا میرفتیم حتما فا رو میخوردیم. ولی کلا غذاهای ویتنام خیلی متنوع بود. خیلی زیاد.
یعنی مثلا من یادمه که میگو خوردم که خیلی خوشمزه بود. ولی یه وعدهام یه سوپی خوردم که سوپ حلزون با موز پخته بود که اگه به من همین الان بگن یه بلیط رفت و برگشت مجانی به ویتنام بهت میدیم ولی باید بری همون اونجا و همین غذا رو دوباره بخوری، قطعا پول اون بلیط رو پرداخت میکنم ولی اون غذا رو نمیخورم. وای اصلا دلم نمیخواهد حتی بهش فکر کنم.
سیستم غذا خوردن ویتنامیها
خیلی جالبه که بدونین سیستم غذا خوردنشون خیلی شبیه به ما ایرانیهاست. سبزی خوردن دارن. یعنی سبزی خوردن همیشه کنار غذاهاشون هست. یعنی اصلا شما وقتی میرین غذا رو سفارش میدین، با سلام علیک کردن برای شما یک سبزی خوردنی میآرن با یک کاسه کوچکتر که توش فلفل هست و اینا.
من اصولا آدم بد غذایی نیستم. من خیلی دوست داشتم غذاهاشون رو. ولی اگه بد غذا باشین و مهمتر از اون اگر وسواسی باشین، یک مقدار ممکنه که تو ویتنام اذیت بشین. یعنی باید برین خیلی جاهای فنسی و خیلی جاهای تر و تمیز غذا بخورین. اصولا غذاهاشون خیلی بهداشتی نیست.
قیمت غذا در سفر به ویتنام
ولی اگه بخوام از قیمت بهتون بگم، ویتنام کلا کشور ارزونیه. خلاف بلیط رفت و برگشت به اونجا که خیلی گرونه. شما میتونین توی خود ویتنام خیلی ارزون سفر بکنین. و همینطور غذا هم به همین منوال. من یادم که یه شب که اتفاقا بازی فوتبال بود بین ویتنام و ژاپن، من و سارا دوستم تصمیم گرفتیم که بریم یک رستوران و فوتبال رو هم نگاه بکنیم.
یک رستورانی رو انتخاب کردیم که این رستوران از اینا بود که همه مواد رو خام برای شما میآورد و شما میتونستین غذا رو وسط میزتون باربیکیو کنین و بخورین. یادمه که چون فوتبال بود و ما طولانی مدت اونجا بودیم و خوب چون داشتیم حرف میزدیم و باربیکیو میکردیم و میخوردیم، متوجه نشدیم که خیلی غذا سفارش دادیم.
یعنی تقریبا میتونم بهتون بگم که کل منوی اون رستوران رو ما دوتا سفارش دادیم. یعنی یکی من یکی سارا. میگو گرفتیم. هشتپا گرفتیم. چه میدونم گوشت گرفتیم، مرغ گرفتیم. هر چیزی رو که فکر کنین تو اون منو بود رو ما رفتیم. حتی در کنارش برنج آماده میدادن ما برنج گرفتیم.
میتونم بگم مفصلترین وعده غذایی بود که ما اونجا خوردیم و خوب میتونم بگم رستوران گرونی هم بود در اصل و در آخرش ما حساب کردیم و اومدیم بیرون. آهان با کلی نوشیدنی. هی هم اونها رو شارژ میکردیم. وقتی اومدیم بیرون و حساب کتاب کردیم. دیدیم که ما تقریبا نفری 7.5دلار نزدیک به 8دلار نفری هزینه کرده بودیم برای اون رستوران.
غذای خیابانی در سفر به ویتنام
آها یه چیز دیگهای هم که میخواستم بگم. کلا استریت فودهاشون و غذاهای کنار خیابونیشون کلا خیلی معروفه. و من حتما حتما حتما با رعایت نکات بهداشتی بهتون پیشنهاد میکنم که تجربه کنین. به خاطر اینکه اصلا مزه سفر رو برای شما عوض میکنه.
شما فرض کنین که مثلا دارین راه میرین یهو تصمیم میگیرین که یهو پیتزا بخورین. برای همین روتون رو برمیگردونین توی یک نون برنجی براتون یه تخممرغ میشکونن. یه سری پیازچه و هویج و اینها قاطیش میکنن، همش میزنن، اون نون برنجی زو تاش میکنن توی یه کیسه میکنن و میدن دستتون و بهش میگن پیتزای سایگون و خیلی هم خوشمزه است.
موسیقی
تجربه سفر بینشهری در سفر به ویتنام
مهسا: من همسفر داشتم و خوب به هر حال وقتی توی سفر شما همسفر دارین باید همه جا دو نفری تصمیم بگیرین و نمیشه که متکلم وحده بشین و همه تصمیمها رو شما بگیرین. خوب ما همه رفت و آمدها رو با هواپیما داشتیم. چون فاصله شهرها از هم دور بود مگر چندتا شهر نزدیک به هم که با اتوبوس.
اتوبوسهای دو طبقه که تختخواب میشدن. و خوب خیلی جذاب بودن. خیلی خیلی جذاب بودن بین شهرها سفر کردن. البته اینجا بگم ها اتوبوسها دو طبقه نبودن. دو طبقه تختخواب داشتن. ولی اگر خدا بخواد و من دوباره برم به ویتنام سفر کنم. حتما حتما حتما وارد یک شهر که شدم یک موتور اجاره میکنم و کل کشور رو با موتور میگردم.
به خاطر اینکه این یک روش خیلی ارزون. ساده و پر هیجانی هست که میتونین امتحان بکنین. درسته که یک مقدار خطر داره. برای اینکه تو جادههاشون خیلی خیلی بد رانندگی میکنن. ولی امیدوارم که دوباره این اتفاق بیفته و من برم به ویتنام سفر کنم و این سری حتما با موتور این شهرها رو میگردم.
برای سفر به ویتنام چند روز کافیه؟
من سفرم 16روز بود که الان که فکر میکنم احساس میکنم باید وقت بیشتری برای ویتنام میگذاشتم . 16 روز واقعا برای کشوری به این پهنا کمه. اگر که دوست داشتین خوب بگردین ویتنام رو به نظر من باید حداقل یک ماه رو براش وقت بگذارین. حداقل. من ورودم به دانانگ بود. از دانانگ رفتم به هانوی. از هانوی پرواز کردم رفتم به هوشیمین یا همون سایگون. ولی خوب اقامت نکردم. در جا همین که از هواپیما پیدا شدیم رفتیم ترمینال اتوبوس. اتوبوس گرفتیم رفتیم کانتای.
دوباره برگشتیم هوشمین و از هوشمین دوباره نموندیم رفنتیم وونتا. از وونتا که برگشتیم هوشمین من دیگه هوشمین موندم و تقریبا هم طولانی موندم اونجا. و خیلی از شهرهای دیگه بود که دوست داشتم ببینم و نشد و خیلی جاهای دیدنی دیگه بود که دوست داشتم ببینم که نشد. آها این رو هم اضافه کنم که من که در هانوی بودم ما یه شب هم رفتیم و در هالونگ بِی Halong Bay اقامت داشتیم.
کشتیهایی هستن که توی هالونگ بی میرن اون وسط جاهای قشنگ دریا و سرعت رو کم میکنن همینطوری دور خودشون میچرخن. حالا بسته به اون توری که شما میگیرین یه شب، دوشب هر چقدر و برمیگردن به هانوی. برای همین پیشنهاد میکنم اگه دوست دارین یه شب رو یه مقدار خاصتر بگذرونین، هالونگ بی واقعا جای دیدنیه. خیلی تجربه جدیده که شما شب رو روی آب سیر کنین و همینطور از کنارتون یک سری کوههای کوچک پر از جنگل بشه و واقعا زیبا بود. واقعا زیبا بود.
موسیقی
خاطرهبازی با ویتنام
مهسا: الان تقریبا یک سال و دو ماه چقدر از سفر من به ویتنام میگذره ولی میتونم خیلی قاطعانه بگم نبوده روزی که من به این سفر فکر نکنم و به برگشت به ویتنام فکر نکنم. خیلی دوست دارم که این سری دوباره با چشم بازتر برگردم و الان احساس میکنم که تجربههای خیلی خوبی دارم که این سری حتما ازشون استفاده میکنم.
دوست دارم دوباره برگردم سوار موتورهاشون بشم. قهوه با تخممرغ بخورم. طبقه بالای اون تختهای اتوبوسها بخوابم. دوست دارم که دوباره برم فو بخورم. دوست دارم که دوباره برم توی میدون بزرگ شهر هانوی با بقیه جوونهای ویتنامی روپایی بزنم. دوست دارم واقعا برم و تک تک لحظهها رو با جون و دل ببلعم. و واقعا دوست دارم اگر این سری رفتم بتونم چندنفر رو همراه خودم ببرم و بهشون نشون بدم که چقدر این سر دنیا واقعا میتونه زیبا باشه.
موسیقی
آب و هوای کشورهای منطقه ایندوچاینا
سالار: توی اپیزود 29 و 30 مفصل از کشورهای منطقه ایندوچاینا گفتیم. و اگر تصمیم به سفر تو این منطقه دارین، این اپیزودها میتونه بهتون کمک کنه و یه تصویر کلی از هر کدوم از این کشورها بهتون بده. البته که برای تصمیم به سفر به هر کدوم از این مناطق حواستون باشه که آب و هوای کشور مقصد و فصل بارانهای موسمی رو هم چک کنین.
توی فصل مانسون یا همان باران موسمی هزینهها بسیار پایینتره اما خوب سفر کردن هم سختتر میشه. چون هر آن میتونه بارون شروع به باریدن کنه. و وقتی میگیم بارون، منظورمون اصلا چیزی شبیه به بارونهایی که ما تو ایران تجربه میکنیم نیست.
یادتون باشه که اگه یه روزی به این کشورها سفر کردین، یاد ما هم بکنین و برامون صدا یا و ویدیو بفرستین. جولون با حمایتهای شماست که سرپاست. پس پادکست و وبسایت رو به دوستاتون معرفی کنین و دعوتشون کنین تا بیان و با هم جولون بدیم.
موسیقی
کیمیا: سیامین اپیزود رادیو جولون، خرداد 99 ضبط شده. یه بار دیگه تشکر میکنیم از اسپانسر این قسمت ترکیش ایرلاین و جا داره یه تشکر ویژه از مجموعه فضای کار اشتراکی زاویه بکنیم. بابت در اختیار گذاشتن استودیوشون برای ضبط این قسمت.
پیادهسازی متن: فرناز فدایی